منو دوستم با دكتر محبي آزمايشگاه متالوگرافي داشتيم..بعد از كلي تلاش!!!تقريبا كارمون تموم شده بود هم كاراي آزمايشگاه هم مطالب گزارش كار
...يه روز بعد از ظهر دير وقت رفتيم آزمايشگاه كه يه سوالي از دكتر محبي بپرسيم..خيلي با ذوق بهمون چنتا نمونه جديد نشون داد گفت من دارم اينا رو بررسي ميكنم شما هم واسه گزارش كارتون از اينا عكس بگيرين و بررسيشون كنين!
ما رو ميگي! انگار آب يخ ريختن رومون
بعد يكي از نمونه ها رو گذاشت زير ميكروسكوپ و شروع كرد به توضيح ساختارش كه اينجاش اينجوريه اونجاش اينجوريه!بعدگفت تا من ميرم شما ببينين اينايي كه من ديدم ميتونين ببينين؟
ما هم كه حسابي حالمون گرفته شده بود كه دوباره كلي كار ريخته رو سرمون
هر چي بيشتر به نمونه نگاه مي كرديم كمتر چيزايي كه دكتر ديده بود مي ديديم!هر چي هم كه ميكروسكوپ ور رفتيم باز اون ساختاري كه اون مي خواست نديديم!آخرش گفتيم بيخيال!اگه پرسيد ميگيم آره ديديم!
اومد و گفت خوب ديدين؟
ما هم گفتيم بله آقاي دكتر!اونم با ذوق يه نگاهي به نمونه كرد بعد سرشو بلند كرد گفت ديدين ديگه؟گفتيم آره!گفت همين الان ديگه؟گفتيم بله آقاي دكتر!
يه نگاه بهمون كرد و گفت اين ميكروسكوپ كه كلا تنظيمش بهم خورده!!!منم نميبينم شما چي ديدين اون وقت!!!!؟؟؟؟
ما رو ميگي!