خلوتی با خدا

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستتون درد نکنه. بسیار انتخاب قشنگی بود.
البته اون پستی که درباره ترس و عشق نوشته اشکالاتی دارد.
خوف تنها در یک جا هست که نکوهیده نیست و ان خوف از خداست.
پیامبران و ائمه خودشان با تمام عصمت و پاکی خوف از خدا داشتند. مثلا حالاتشان در نماز را اگر بخوانید میبینید که چگونه در برابر خدا خشوع و خشیت داشتند و این منافاتی با عشق ندارد.

انما یخشی الله من عباده العلما(ایه 28 سوره فاطر)

عظمت خدا و معرفتشان به این شکوه و عظمت انها را به خشوع در برابر پروردگار وادار میکرده. و این جز حالات و مقامات اولیاست.:gol:
 

mehraban_mm

عضو جدید
سلام دوست عزيز. ممنون زيبا بود از دل برخاسته بود و به دل نشست مرسي
 
  • Like
واکنش ها: 138

138

عضو جدید
دستتون درد نکنه. بسیار انتخاب قشنگی بود.
البته اون پستی که درباره ترس و عشق نوشته اشکالاتی دارد.
خوف تنها در یک جا هست که نکوهیده نیست و ان خوف از خداست.
پیامبران و ائمه خودشان با تمام عصمت و پاکی خوف از خدا داشتند. مثلا حالاتشان در نماز را اگر بخوانید میبینید که چگونه در برابر خدا خشوع و خشیت داشتند و این منافاتی با عشق ندارد.

انما یخشی الله من عباده العلما(ایه 28 سوره فاطر)

عظمت خدا و معرفتشان به این شکوه و عظمت انها را به خشوع در برابر پروردگار وادار میکرده. و این جز حالات و مقامات اولیاست.:gol:

از نظرات خوبتون ممنون.آره حرفتون کاملا درسته.چون از کتاب نوشتم لازم شد این بخشش رو هم از جانب نویسنده اضافه کنم:

ای کاش

از آغاز

به جای آنکه مرا از خدایم بترسانند

و یا وحشتش را به دلم اندازند

بر این میکوشیدند

که مهر خدا را


در دلم تثبیت کنند

و عشقش را در جانم پایدار سازند.

من

گمان می کنم

از آغاز نیز

مقصود از ترس خدا

آن نبوده است که خدا را

ترساننده ای سخت ترساننده

تصور کنیم.

بلکه مقصود و منظور

از ترس خدا

آن بوده است که

مراقب باشیم

مبادا خدایمان

روی از دوستی ما در پوشد

و مهرش را از ما دریغ نماید

گمان میکنم

مقصود از ترس خدا همین است

مراقب باشیم

که از دوستی و عشق خدا

بی نصیب نگردیم

این

تصور من است.
 

138

عضو جدید
خدایا !

می دانم که تو

شرمساری هیچ کدام از بندگانت را نخواسته ای

من به این پیمان دل بسته ام

پس

شرمنده ام مکن

خود نیز

به راهی خواهم رفت

که از خانه ی شرمساری

و شهر انفعال

بسیار دور باشد
 

احمد45

عضو جدید



با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار!
اما!
نه نعمتش را از من گرفت، نه گناهانم را فاش کرد!
.
.
.
.
اگر اطاعتش را کنم چه مي کند؟



 

138

عضو جدید


به دادم برس ای مهربان ترین مهربانان
بار الها ای یگانه ناجی قلبم
ای تنها اُمید نومیدان
ای پروردگار مهربان و بی همتا
یاریم كن تا دل بكنم از این زمین خاكی
و اَفلاكی شوم
یاریم كن تا قدرت لایزال و رحمتت را ببینم
و عظمت بی دریغت را درك كنم
خداوندا یاریم كن
تا به آنچه تو می پسندی راضی باشم
و به آنچه تو می خواهی عشق بورزم
و از آنچه نمی پسندی دوری گزینم
بار الها ای یگانه مونس تنهایی هایم
بنده حقیرت را یاری كن
تا با شناخت بزرگی درگاهت
عاشقی پاك و بنده ای سپاسگزار باشم
پروردگارا كمكم كن
تا راضی باشم به رضای درگاهت
و قانع باشم به آنچه مرا عطا فرمودی
خداوندا به دادم برس
و بنده حقیرت را دریاب
تا روزی كه در پیشگاه عظمتت حضور خواهم یافت
خوار و پشیمان و درمانده نباشم
به دادم برس ای بی همتا
ای مهربان ترین مهربانان


وسط زهرا .م
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معنای زنده بودن من با تو بودن است
نزدیک دور سیر گرسنه رها اسیر شاد دلتنگ
ان لحظه ای که بی تو سراید مرا مباد
معنای عشق نیز در سرنوشت من



با تو همیشه با تو



برای تو زیستن است.............

 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
از نظرات خوبتون ممنون.آره حرفتون کاملا درسته.چون از کتاب نوشتم لازم شد این بخشش رو هم از جانب نویسنده اضافه کنم:

ای کاش

از آغاز

به جای آنکه مرا از خدایم بترسانند

و یا وحشتش را به دلم اندازند

بر این میکوشیدند

که مهر خدا را


در دلم تثبیت کنند

و عشقش را در جانم پایدار سازند.

من

گمان می کنم

از آغاز نیز

مقصود از ترس خدا

آن نبوده است که خدا را

ترساننده ای سخت ترساننده

تصور کنیم.

بلکه مقصود و منظور

از ترس خدا

آن بوده است که

مراقب باشیم

مبادا خدایمان

روی از دوستی ما در پوشد

و مهرش را از ما دریغ نماید

گمان میکنم

مقصود از ترس خدا همین است


مراقب باشیم


که از دوستی و عشق خدا


بی نصیب نگردیم


این


تصور
من است.

خیلی تصور قشنگیه.
ممنون
واقعا ما بدون خدا چی کار باید بکنیم:cry::cry::cry:
 
  • Like
واکنش ها: 138

sahel_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون زیبا بود...






هنگامغروب
چه زیباست در ساحل قدم زدن
ناظربی تابی موجها.....
وسعت وزیباییش چه دیدنی است
دریا را صدا کردم
دریا ،دریا
گفت: چه می گویی ای بنده خدا
گفتم: تو زیبایی، وسعت داری
گفت: آری!!!
خدایتو این وسعت و زیبایی را امانتم داده
گفتم: آیا آن را به من هدیه می کنی
گفت: ای بنده خدا او خداییست که
وسعتمرا در قلبت.....
وزیباییم را.....
درسیرتت آفریده
دیگر چه می خواهی!!!؟؟؟؟
 
  • Like
واکنش ها: 138

rozan

عضو جدید
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دارم دق مییییییییکنمممممممممممممم
به فریادم بررررررررررررررررسسسسسسسسسس
 

138

عضو جدید
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دارم دق مییییییییکنمممممممممممممم
به فریادم بررررررررررررررررسسسسسسسسسس



گفتم:خسته ام!
گفت:ازرحمت خدا نا اميد نشويد،
گفتم:هيچکس نمی داند در دلم چه می گذرد!
گفت:خداحايل است ميان انسان وقلبش.
گفتم: کسی را ندارم!
گفت: ما از رگ گردن به تو نزديکتريم.
گفتم:گويا فراموشم کرده ای!
گفت: بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را.

بخوانيدمرا تا اجابت کنم شمارا


نوشته شده توسط فاطمه عابدي |
 

138

عضو جدید
در جستجوی خدا

كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت. نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود.مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛ و درخت‌ زيرلب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ وبي‌ رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آنچه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همين‌جاست. مسافر رفت‌ و گفت: يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت. و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهد ديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد. مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد. مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت. درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري، مرا هم‌ ميهمان‌ كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم. درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري.اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي! درخت‌ گفت: زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست
 

138

عضو جدید
در میان بنی اسرائیل عابدی بود.
وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند»
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد،
و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛
عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت.
روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟»
عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛
گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.
ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! »
عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نام تو !
تو ...... ای مهربان من ! ....
همراهم باش ! مگذار خطا کنم مهربان من !...تنها دلسوز و بخشنده ی من ...تنها امید و آرزوی من ...تنها تکیه گاه زمین و آسمان من ......
مگذار خطا کنم......دستم بگیر و با آگاهی و مهر و لطف و قدرت و عظمتت هدایتم کن ای بی کران سرشار از مهر....
عاشق مهربانی جاودانه ات هستم نازنینا .
تو را سپاس برای همه ی مهربانی هایت ...
با من باش و هدایتم کن .
من بنده ی عاشق توام ........
 

138

عضو جدید
مرا به کسی وامگذار

مرا به کسی وامگذار

مرابه کسی وامگذار
خداوندا از تو سپاسگذارم :

_ که برای من هم شادی آفریدی هم غم را ، که اگر یکی نبود آن دیگری نیز نبود و غم ، مرا قدردان تر کرد در لحظه شادی ._ که مرا در لحظه های سختی قرار دادی تا باعث رشدم شود و چگونه زیستن بیاموزم ._ که به من زبانی دادی تا بتوانم با آن نعمت هایت را برشمارم و شکرگذار آن باشم . اما چه کنم که زبانم قاصر است و نعمت های تو فراوان . تو خود عذر این بنده حقیر را بپذیر .خداوندا از تو ممنونم بابت تمام داشته ها و نداشته هایم .


من آشنای غریبم . کسی مرا به خانه می‏خواند . چه قدر من از تو دور شده‏ام ! ای دوست . که جز نشانه‏ها ، نشانی از تو ندارم ! مرا به چه کسی وا می‏گذاری ؟! در این خلوت تنهایی ، در این بیراهه ‏های بی‏نهایت ، در این دوندگی‏های پرشتاب بی مقصد ، در این نگرانی‏های اضطراب آفرین و در این سردرگمی‏های پی در پی ، مرا به چه کسی وا می‏گذاری؟!
مهربان‏ترین مهربانان!!!!!! می‏دانم که دست نوازشت پرورشم داده و نگاه لطفت همیشه نگاهبانم بوده است . می‏دانم که گلستان پاداشت ، در انتظار شعله سوز شدن جان من به آتش اشتیاق توحید ابراهیمی است . شنیده‏ام عصای اعجازی برایم ساخته‏ای تا در دریای وهم و تردید ، راه یقین بر من بگشاید . شنیده‏ام برای کالبد مرده ایمانم ، دم مسیحایی آفریده‏ای تا زندگی دوباره از سر گیرم . شنیده‏ام برای دیده ی مکتب نرفته من و ﭐمّّې دلم ، قرآن سعادت و هدایت فرستاده‏ای . که با آیه آیه‏اش ، پلّه پلّه راه عرش را بپیمایم . پس ای مربی دوراندیش و دلسوزم ! ای حکیم ! مرا در این وانفسا ، در این بی نهایت بی کسی به چه کسی وا می‏گذاری ؟!
حالا این نفس من است که نمرود آتش افروز وجودم شده است . این جهودان جاهل من اند که با بهانه‏های بنی اسراییلی ، می‏خواهند موسای الهام و امیدم را به زانو درآورند . این شیطنت‏های نفس است که پای اراده ایمانم را می‏لغزاند تا صبر مرا در صراط عشق ، بیازماید . ای معبود من ! در این همه دشمنی و عناد که شیطان و نفس با من دارند ، در این وانفسای بی کسی به چه کسی وا می‏گذاری؟!
مرا با خانه و دعوتنامه‏های طلایی ات ، و با لحظه های نورانی ات مزین و آشنا کن . نگذار غریبه‏ای آشنا از دیار دور فطرت بمانم . مرا در مسجدت ، مأوای بی پناهان ، پناه ده . تا درسجده گاه عشق با اشک پشیمانی و توبه روح آلوده ام را پاک گردانم . و مرا در صراط فطرت الهی با گلستان پاداش ابراهیمی ، عصای توکّل موسی، دم اعجاز گر مسیح، عفّت و اراده پولادین یوسفی یاری کن .
مهربانا ! ای آن که ، به کسی که بندگان بر او رحم نمی‏کنند رحم می‏کنی و ای آن که نیازمندان درگاهت را خوار نمی‏سازی ! من همانم که از خویشتن خویش فرار کرده‏ام و اکنون آمده‏ام که خود را تسلیم تو کنم. ای سرانجام هر آغازم و ای آغاز هر سرانجامم ! مرا دریاب . ای آن که عمل اندک را سپاس می‏نهی و پاداش بزرگ می‏بخشی من اندک توشه‏ای دارم و تنها لطف و کرم توست که به زندگی‏ام وامی‏دارد . من بنده ناچیز تو هستم که چاره‏ای ندارم ، ای انتهای اشتیاق من! ای آن که از گناهم درمی‏گذری و مرا بر تیرگی‏هایم مجازات نمی‏کنی! سایه آبی رحمتت را بر من بیفکن. الهی! می‏ترسم از فردایی که بانک جرس نواخته شود و کوله بارم خالی باشد از توشه راه ! خدایا ! ای آن‏ که هر بزرگی در برابر تو کوچک و ای آن‏که با تو بی نیاز می‏شویم. می‏دانم هر که جز به درگاه تو روی آورد ناامید می‏شود. بارالها ! ای نهایت درخواست حاجت‏ها و ای آن که رسیدن به خواسته‏ها به دست توست! می‏دانم هر آن چه دارم از لطف و احسان توست که جز تو ، دهنده بی منتّی نمی‏شناسم. ای امید قلب‏های شکسته ! دل‏های فرسوده ما را لبریز از امید گردان و به دستهای عاجز ما نیرویی عطا کن تا به سوی آسمان بلند شوند و نام تو را زمزمه کنند . پروردگارا ! به ما بینش عطا کن تا از سیاه دلی ، کدورت و کینه که ریشه مهر و عطوفت را می‏خشکاند بپرهیزم. چگونه دل به احسانت نبندم و دل در گروه مهر تو نداشته باشم ، چون می‏دانم هرگز خانه محبت دیگری نخواهم یافت که چون تو لبریز از عشق و عطوفتم کند. دست تو در عطایا از هر دست دیگری پرتر و بالاتر است. بارخدایا ! با من ، با احسان خویش رفتار کن ، نه با عدل و دادگری‏ات. اَنَا عَبْدُکَ اَلضّعیف! خدایا! از خویش نران که جز تو تکیه گاهی ندارم. و در این وادی وحشت، جز تو امیدی نیست ای پناه بی پناهان! خدایا ! صدایم از گلوگاه تاریکی به آسمان نیمه شب‏های روشن می‏رسند تا بال‏های خاکستری نگاهم را به خنکای نسیم کرامت خود نوازش کنی. از کدام دریچه نور به سوی تو آیم که به هر طرف می‏نگرم، سراسر نور و نعمت و برکت است ؟ مهربانا ! هر صبح ، با هر طلوع ، در قلبم جاری می‏شوی ، چه زیبا می‏شود اگر این یادها را شبانه به اشک توبه چشمانم آبیاری کنی ! خداوندا ! همه سعی من این است که با یاری ات ، دست از گناه بشویم و در دریای معرفت و دوستی‏ات ، دل به عشقی ماندگار بندم . همه سعی من این است که هر صبح به شکرانه نعمت‏های بی دریغ‏ات دست به آسمان بگشایم تا این حقیر از پای افتاده را با دستان توانایت یاری کنی .خدایا ! از تو یاری می‏طلبم ، آن هنگام که از توفان معصیت گریزان و به آسمان بلند نگاهت پناهنده می‏شوم .از تو یاری می‏طلبم ، آن گاه که محتاج و نیازمند ، چنگ بر دامن کرامتت می‏زنم. معبودا ! یاری‏ام کن تا تنهایی و بی کسی‏ام را تنها با یاد تو سروسامان بخشم . خدایا ! از پای افتاده‏ام ، چون همیشه ، گریان و نالان ، دل به دریای سراسر امید بسته‏ام ؛ دست‏های غریب مرا ، این دست‏های بیچاره و تنها را از عظمت و جلال خود بی نصیب مگردان. خدایا ! آن چنان به عفو و بخشندگی‏ات امیدوارم که هر چند بسیار گناهکارم ، امّا خوب می‏دانم که روزی بر ساحل این دل امیدوار ، قدم می‏زنی و بر سر سفره‏ای از اجابت خویش می‏خوانی‏ام
 

mamad kh

عضو جدید
اگه بخوای یه جمله به خـــــــدا بگـــی اون چیه ؟؟

اگه بخوای یه جمله به خـــــــدا بگـــی اون چیه ؟؟

سلام ببخشید میدونم این تایپیک خیلی بی معنی ولی این تایپیک فقط برای این زدم که شما ها واسم دعا کنین که خدا منو ببخشه:gol: عاقبتمو بخیر کنه ممنونم
اینکه محتاج کسی نباشم اینکه راحت بمیرم اینکه سالم بمیرم اینکه قبل از مردنم خدا رو بفهمم خواهش میکنم واسم دعا کنین حتی شده یه بار از خدا بخواین که منو ببخشه بازم کافیه ممنوم
 

138

عضو جدید
ای خداوند!

به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گشتاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی(ع)
و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت
ببخشنویسنده : انی کاظمی
ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گشتاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی(ع)
و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت
ببخش

گر باطن را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید.می توان اثبات کرد وبه زمان شناساند و زنده نگاه داشت. - از دکتر علی شریعتی

گر باطن را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید.می توان اثبات کرد وبه زمان شناساند و زنده نگاه داشت. - از دکتر علی شریعتی
 

چلچراغ

عضو جدید
جمله هایی که تو این کتاب نوشته اقای اسماعیل جمالی رو خوندم به دلم نشست تصمیم گرفتم یه بخش کوچیکیش رو برا دوستان بذارم.

سلام جملات واقعا زیبایی اند

لطفا نام این کتاب را بگید

متشکرم
 

138

عضو جدید
سلام دوست من

کتابچه های :مجموعه کتابهای من(از بخار احساس تا ابر اقتدار)
و یکی دیگه از همین مجموعه که توی تاپیک حکایت ما مردمان امروز نوشتم به اسم نردبانهای ایستاده
انتشارات زر

e-mail:zar publisher@yahoo.com
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانا.........
می دانم که تا تو راهی نیست
می دانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه داردمی دانم که دستهای سبزت همیشه پشت و پناهم است می دانم که تو تنها نگران لغزشهای ناتمام من هستی
من تو را می خواهم تنها تو را

ای مهربانترین مهربانان........
 

Similar threads

بالا