رهروانه راه شهدا(شهیدیان)

ashkyurdi

عضو جدید

خدایامرا پاكیزه بپذیر.
سردارشهید مهدی باكری


 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا حيدر
باعث اميدواري كه بالاخره تاپيك داره به نتيجه مي رسه
منم با گروه بندي موافقم
فقط يه سوال اعضاي گروه خودمون انتخاب ميكنيم يا شما گروه بندي مي كنيد؟
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ياحيدر ع
ما اومديم واسه گزارش كه ديديم ...
خب من طابعه جمعم المدلله كه همه ي رفقا اهله دل و عرفان وفضيلت اند
خب منم موافقم با اين كار فاطمه خانوم .مهدي اقا و اقاي زادشفق. از بزرگان و دانايان باشگاهند و همه ي ما از نظرات ورفاي اين دوستان بهره مند شديم
پس منتظره نتايج و اخباره بعدي از سمته بزرگان هستيم
همه شهيدشيم
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها اومدم اينجا خبره شهادت دوست و بچه محلي و برادرم وبچه مسجدي
جانباز شهيد سيدمجتبي زرقانتي رو به اطلاع همتون برسونم
ديروز سيدمجتبي به شهادت رسيد و امروز هم بدنه مباركش به خاك سپرده شد
خيييييييييييييييييلي زياد بزرگ بود از نورانيت چهرش بگيرد تا...

حتما حتما يه تاپيك به اسمه سيد مجتبي ميزنم و از جريانه 2هفته ي اخره شهادتش تا ديروز رو موبه مو براتون ميگم و از درده شيمايي هاش و از زبون دخترش و...
فعلا در اله عزاداري و جمعه اطلاعاتم
بچه ها همه دعاكنيد
شادي روحه شهيد سيد مجتبي زرقاني همگي صلوات وفاته اي بفرستيد
يازهراس
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
د.ستان و برادرا و خواهراي خوبم
بايد اينو به عرضتون برسونم هركي هر نظري داره و كاري داره زودتر بجنبه چون داره ماه رمضون تموم ميشه و به قوله داداش مهدي يه عده و من همش ميام اينجا نظر و ايده ميديم و نقد ميكنيم و به جاي عمل كه ميرسه جا ميزنيم و...ميگيم ما وقت نداريمو...
بچه ها همگي بسم لله
دوستان ما منتظره جمع بنديه شوماييم
من با داداش شهريار صبت ميكنم اگه قبول كردن بيان اينجا و مسئوله ما بشند خيلي خوب ميشه چون هم با سوادند وهم بزرگتر از همه ي ما
ولي در كل ما منتظريم بچه ها
قربونتون بشم رودتر يه كاري بكنيدا
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا حيدر (ع)

سلام به تمامي دوستان خوبم و رهروان شهدا
و همچنين يه سلام ويژه دارم خدمت جناب شهريار بخاطر جمع بنديه خوبشون.

حقيقتا تمام نظرات ايشون درسته و ما نبايد مستحبات رو مثل واجبات بدونيم.
چون بعد يه مدت نتيجه عكس خواهد داشت.
يه داستان شنيدم از آيت الله بحجت كه پدرشون تا روز مرگشون انجام مستحبات رو به ايشون حرام كرده بودن!
مهم اينه كه هر كس هر قدر توانايي داره همون كار رو با خلوص نيت انجام بده.



اما براي ادامه ي كار تاپيك پيشنهادي دارم كه اونم از اين قراره.

گروه بندي اي رو انجام مي ديم و مسئوليت اين گروه ها اينه كه در هر هفته اي كه براشون مشخص ميشه روي زندگيه يك شهيد كار كنند و نكاتي كه تو زندگيشون رعايت مي كردن رو براي بچه ها بازگو كنند.
اين شهدا هم مي تونن از آشنايان شما باشن و هم از كسايي كه همه مي شناسن.


جناب زادشفق مطلب جالبي رو گفتن.
گفتن تمام اين كسايي كه شهيد شدن كارشون صبح تا شب نمار خوندن كه نبوده. بوده؟

خب اگه نبوده پس چي باعث شده كه به اين مرحله برسن كه لياقت شهادت پيدا كنند؟


من عموي خودم خواب عجيبي ديد و در اون خواب بهش گفتن كه سه روز بعد در روز عيد قربان شهيد مي شي.
و دقيقا عموم سه روز بعد و در روز عيد قربان شهيد شد.
عموم كسي نبود كه هر شب نماز شب بخونه و يا اينكه هميشه تسبيح دستش باشه
اما من نكات بارزي تو زندگيش ديدم كه همون نكات شخصيت برجسته اي رو بهش داده بود.
ان شاءالله در موردش براتون صحبت مي كنم.



خب هر كي موافقه بگه يا حيدر تا گروه بندي كنم.


يا حيدر(ع)...
يا حيدر(ع)
سلام.
فكر مي كنم يه تعدادي از شما دوستان خوبم اين پست رو نديده باشيد.
چون نديدم ديگه كسي نظر بده.
يادتون نره ما واسه چه هدفي اينجا هستيم.
 

mary90

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا حیدر
سلام بچه ها نماز روزه ها قبول باشه
من یه پیشنهاد دارم
هر کسی اسم شهید مورد نظرش رو بگه
بعد کسایی که دوست دارند روی زندگینامه اون شهید کار کنند
اون افراد هم از بین خودشون یه سر گروه انتخاب کنند

 

mary90

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا حیدر
کسایی که دوست دارمن درباره ی زنذدگی نامه ی دکتر چمران کار کننئد
امادگی خودشون رو اعلام کنند

 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا حیدر
سلام بچه ها نماز روزه ها قبول باشه
من یه پیشنهاد دارم
هر کسی اسم شهید مورد نظرش رو بگه
بعد کسایی که دوست دارند روی زندگینامه اون شهید کار کنند
اون افراد هم از بین خودشون یه سر گروه انتخاب کنند


یا حیدر
کسایی که دوست دارمن درباره ی زنذدگی نامه ی دکتر چمران کار کننئد
امادگی خودشون رو اعلام کنند

يا حيدر(ع)
موافقم عاليه.
من اولين نفر هستم.



نفر بعدي؟!
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يا حيدر ع

من هستم
با توكل به خدا وعلي ابن ابي طالب ع شروع ميكنم
هستم وگوش به فرمان بگيد چيكار كنم؟
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا حيدر (ع)

خوب براي اينكه گروه هاي ديگه هم تشكيل بشه
منم اسم يه شهيد ميگم

شهيد مهدي زين الدين
هركس ميخواد راجع به اين شهيد بزرگوار تحقيق كنه بسم الله...
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خيلي جالبه
همه نشستيد همهديگه رو تماشا مي كنيد تا شايد يكي يه قدمي برداره نه؟
شرمنده ام...
واسه خودم شرمنده ام.

اميدوارم همه مون از رهروانه واقعيه شهدا باشيم.

يا حق!
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
يا حيدر (ع)

خوب براي اينكه گروه هاي ديگه هم تشكيل بشه
منم اسم يه شهيد ميگم

شهيد مهدي زين الدين
هركس ميخواد راجع به اين شهيد بزرگوار تحقيق كنه بسم الله...
با سلام
یا حیدر (ع)
من هم تو ی این گروه ..................................
موفق باشین
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفقاااااااااااااااااااااااا
بچه هاااااااااااااااااا

اي اونايي كه ادعا داشتيد پس كوشين؟
همينجوري ميخوايم ياره امام زمان باشيم؟
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گذری بر خاطرات شهید مهدی زین الدین
اسلحه و تسبیح
قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاك زیستن، چادرها را سر پا كردیم. شبی برادر زین الدین با یكی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌كردند. من خواب بودم كه رسیدند. خبری از آمدنشان نداشتیم. داخل چادر هم خیلی تاریك بود. چهره‌ها به خوبی تشخیص داده نمی‌شد. بالا خره بیدارشدم رفتم سر پست. مدتی گذشت. خواب و خستگی امانم را بریده بود. پست من درست افتاده بود به ساعتی كه می‌گویند شیرینی یك چرت خواییدن در آن با كیف یك عمر بیداری برابری می‌ كند، یعنی ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به كندی می‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصری» كه باید پست بعدی را تحویل می‌گرفت. تكانش دادم. بیدار كه شد، گفتم: «ناصری. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینكه چیزی بگوید، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود كه یكهو دیدم یكی به شدت تكانم میدهد … «رجب‌زاده. رجب‌زاده.» به زحمت چشم باز كردم. «بله؟» ناصری سرا سیمه گفت: «كی سر پسته؟» «مگه خودت نیستی؟» «نه تو كه بیدارم نكردی» با تعجب گفتم: «پس اون كی بود كه بیدارش كردم؟» ناصری نگاه كرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: «فرمانده لشكر» حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدی میگی؟» «آره» چشمانم به شدت می‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست می‌گفت. خود آقامهدی بود. یك دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذكر می‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصری اصرار كرد كه اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت. گفت: «من كار دارم می‌خواهم اینجا باشم» مثل پدری مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:حسین رجب‌زاده

 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
خواب ناتمام
بعد از چند شبانه‌روز بی‌خوابی، بالاخره فرصتی دست داد و حاج مهدی در یكی از سنگرهای فتح شده عراقی خوابید. پنج روز از عملیات در جزیره مجنون می‌گذشت و آقا مهدی به خاطر كار زیاد فرصتی برای استراحت نداشت. چهره‌اش زرد بود و چشمان قرمزش از بی‌خوابی‌ها و شب بیداری‌های ممتد حكایت می‌كرد. ساعتی نگذشت كه یك گلوله خمپاره صد و بیست روی طاق سنگر فرود آمد. داد زدم: «بچه‌ها آقا مهدی» همه دویدند طرف سنگر. هنوز نرسیده بودیم كه او در حالیكه سرفه می‌كرد و خاك‌ها را كنار می‌زد، دیدیم. كمكش كردیم تا بیرون بیاید. همه نگران بودند «حاج آقا طوری نشدین؟» و او همانطور كه خاك‌های لباسش را می‌تكاند خندید و گفت: «انگار عراقی‌ها هم می‌دانند كه خواب به ما نیامده . »
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد رضا اشعری
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دشت سوخته
حدوداً چهل و پنج روز بود كه برای عملیات لحظه‌شماری می‌كردیم. یك روز اعلام شد كه فرمانده لشكر آمده و می‌خواهد با مردها صحبت كند. همگی با اشتیاق جمع شده تا وعده عملیات، خستگی‌مان را زائل كند. شهید زین الدین گفت: «از محضر حضرت امام (ره) می‌آیم ... وضعیت نیروها را خدمت ایشان بیان كردم و گفتم شاید تا یك ماه دیگر نتوانیم عملیات را شروع كنیم ... امام فرمودند سلام مرا به رزمندگان برسانید و آنان را به مرخصی بفرستید. خودتان از طرف من از آنان بیعت بگیرید كه بازگردند و هركدام، یكی دو نفر را هم همراه خویش بیاورند ...» هنوز حرفهای آقا مهدی تمام نشده بود كه بچه‌ها با شنیدن نام مبارك امام (ره) شروع به گریستن كردند. حال خوشی به همه دست داده بود. صدای آقا مهدی با هق‌هق عاشقانه یاران امام گره خورد و در آن دشت سوخته به آسمان پر كشید. پس از پایان مرخصی، یاران با وفای امام با یكصد و پنجاه نیروی تازه نفس دیگر بازگشتند و بدین ترتیب عملیات محرم شكل گرفت.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:مرتضی سبوحی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
خیابانگردی
صبح شروع عملیات با شهید زین الدین قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد. داشتیم نگران می‌شدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی‌ بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر می‌خواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر می‌دانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم خیابانگردی ...» گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر دشمن را می‌گشتی؟» قیافه جدی‌تری به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگی‌شان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.» سپس گردنش را كمی‌ خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمی‌خواهیم اینجا بمانیم. تا كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد جواد سامی

پرواز دو سردار
در آبان ماه سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌ كنند. در آنجا به برادران می‌ گوید: «من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم» موقعی كه عازم منطقه می‌‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: «ما خودمان می‌رویم.» فرمانده محبوب لشكر 17 علی بن ابیطالب (ع) سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخار آفرین بر اثر درگیری با ضدانقلاب به همراه برادر شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز در آمد تا نزد پروردگارش مأوی گزیند.
منبع:كتاب افلاكی خاكی

هزاران داوطلب برای دویست روز روزه
یكبار با آقا مهدی صحبت می‌كردیم، او به من گفت: «حاج علی، من نزدیك به دویست روز، روزه بدهكارم» اول حرفش را باور نكردم. آقا مهدی و این حرفها ؟ اما او توضیح داد كه: «شش سال تمام چون دائماً در مأموریت بودم و نشد كه ده روز در یك جا بمانم، روزه‌هایم ماند.» و درست پنج روز بعد به شهادت رسید. مدتی بعد از این، موضوع را با شهید صادقی در میان گذاشتم و ایشان تمام بچه‌ها را كه چند هزار نفر می‌شدند، جمع كرد و پس از اینكه خبر شهادت «مهدی زین الدین» را به آنها داد، گفت: «عزیزان. آقا مهدی پیش از شهادت، به یكی از دوستانش گفته‌اند كه حدود 200 روزه قضا دارند، اگر كسی مایل است، دین او را ادا كند، بسم الله.» یكباره تمام میدان به خروش آمد و فریاد كه : «ما آماده ایم» در دلم گفتم: «عجب معامله‌ای چند هزار روزه در مقابل دویست روز؟»
منبع:كتاب افلاكی خاكی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
زندگی نامه شهید بزرگ شهید مهدی زین الدین:در سال 1338 ه.ش در كانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مكتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او دراوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك می‌كرد و به عنوان یك فروند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد. فعالیتهای سیاسی – مذهبی
مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (كه با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌كرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست.
در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و مجید زین‌الدین – برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد.
شهید زین‌الدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت.
شهید و دفاع مقدس
با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه كفار بعثی پرداخت.
پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌كرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌ای بر پیكر لشكریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد – انتخاب گردید.
در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بكارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشكر تبدیل شد.
لشكر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كننده‌ای را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی كه دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یك میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ كردند.
ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.
شهید زین‌الدین در كنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌های نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان، به خدا تقرب پیدا می‌كند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌كرد كه به تزكیه نفس و جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعی می‌كرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید می‌نمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت.
به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌كرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی می‌نمود و مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌كرد. همواره به برادران سفارش می‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند. می‌گفت:
ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یك جان كه سهل است، ای كال صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌كردیم.
او در سخت‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها كرد.
حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را به كار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت:
در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌كرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش می‌كرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی می‌توان یافت.
او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار می‌كرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.
از آنجا كه برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی می‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
شهید مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشكر به گونه‌ای برنامه‌ریزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. می‌گفت:
من خیالم از لشك راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.
در كنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌كشیدند و بر بالای دستهایشان بلند می‌كردند.
او یكی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود. چنانچه گفته می‌شود: 70% نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشكر، نماز شب می‌خواندند.
سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او می‌گوید:
شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.
نحوه شهادت
در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌كنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم!
موقعی كه عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور كه برادران را توصیه می‌كرد:
ما باید حسین‌وار بجنگیم؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز كشیدن در زندگی؛
ای كاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌كردیم؛
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل كرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفقا اگه اينجا پستاي مربوط به خودشو بذاريد بهتره
هرجايي جاي خودش باشه
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اگه منظور رو واضح بگین
ممنون میشم
دوستان روش رو کلا توضیح بدین
تا دیگه مشکلی پیش نیاد
به امید شهادت
.....................التماس دعا
 

Similar threads

بالا