پسربچه گيج گيج بود از اينهمه تناقض و حيرون مونده بود که کدوم يکي از حرف بزرگترا رو قبول کنه مثلا تا همين چند وقت پيش هر بار که دفتر نقاشيش رو خط خطي مي کرد پدرش دعواش مي کرد و ميگفت که بابا جون خط کج نکش ! يادت باشه که هميشه خط صاف بکشي ولي امروز تو بيمارستان وقتي مي ديد که هر بار بقيه مي گن که خط توي تلويزيوني که به مامانش وصل کرده بودند داره هر لحظه صاف و صاف تر مي شه ، خط پيشوني پدر کج و کجتر مي شد و به همين خاطر ار باباش پرسيد: بابا چرا ناراحتي؟ خط صاف که بد نيست؟ مگه خودت به من نمي گفتي که هميشه خط صاف بکش؟ حالا مامان هم داره خط صاف مي کشه که!. پس چرا ناراحتي؟ گريه پدرش در اومد و رو به پسر گفت: پسرم اين خطهارو لرد داره براي مامان مي کشه .تازه بابا جون هميشه که خط کج بد نيست لا اقل ايندفه خط کج خيلي خوبه . حالا برو از لرد بخواه که اون خطا رو کج کنه و گرنه ديگه ماماني رو نميبيني دل پسربچه هوري ريخت اگه ماماني نباشه اونوقت من چيکار کنم!؟ با کی برم قلیون بکشم؟؟ به همين خاطر با همون زبون کودکي رو به لرد کرد و گفت: لرد جون من که سرازکار بابام در نمي يارم و حرفاش رو متوجه نمي شم تا حالا بهم مي گفت که خط کج بده . ولي امروز مي گه که خط کج خيلي خوبه تازه بابا مي گه که اگه تو تو اون تلويزيون يه خط کج نکشي من ديگه مامانم رو نمي بينم لردا براي تو که اينهمه چيز رو آفريدي مثل فيل که خيلي بزرگه حالا برات سخته که فقط يه خط کج ناقابل تو تلويزيون بکشي!؟ نه عزيزکم اصلا سخت نيست. بيا اينم يه خط کج خيلي بزرگ تو تلويزيون فقط به خاطر تو . و اين خط کج رو به عنوان هديه تولدت از من بپذير اين حرفي بود که کودک همون لحظه شنيد و نمي دونست که از کجا ، ولي شنيد و از فرداي همون روز بود که هر بار مادرش به مناسبت روز تولد پسربچه کيک تولد مي پخت هر سال مي ديد که يه خط کج بزرگ رو کيک به اون کوچيکي افتاده.