نشانه های مومن از نگاه امیر الموُ منین علی علیه السلام[/B]
;2137365]صفات مومن واقعی از زبان امام علی (ع)
سلام ، همه ما مسلمان هستیم و خود را مومن خدا می دانیم ولی آیا میدانید صفات یك مومن چیست؟
حدیثی كه انتخاب كردم از كلام امام علی (ع) است و از كتاب اصول كافی نقل می كنم.
امید است كه ما هم گوشه ای از این صفات را داشته باشیم.
امام صادق علیه السلام فرمود : مردیكه نامش همام و خداپرست و عابد و ریاضتكش بود ، در برابر امیرالمومنین علیه السلام كه سخنرانی می فرمود برخاست و گفت : یا امیرالمومنین !
اوصاف مومن را برای ما آنطور بیان كن كه گویا در برابر چشم ماست و به او می نگریم ، فرمود:
ای همام ، مومن همان انسان زیرك و باهوشی است كه شادیش بر چهره و اندوهش در دلش باشد ، فراختر دل تر از همه چیز و متواضعتر از همه كس است ، از هر نابودی گریزان و به سوی هر خوبی شتابانست ، كینه و حسد ندارد ، به مردم نمی پرد و دشنام نمی دهد ، عیبجو نیست و غیبت نمی كند ، گردن فرازی را نمی خواهد و شهرت را ناپسند شمرد ، اندوهش دراز و همتش بلند و خاموشیش بسیار است ، با وقار است و متذكر ، صابر است و شاكر ، از فكر خود غمناك است و از فقر خویش شادان ، خوش خلق و نرم خو است ، با وفا و كم آزار است ، دروغزن و پرده در نیست.
اگر بخندد دهن ندرد و اگر خشم كند سبكسری نورزد ، خنده اش بر لبهاست و پرسشش برای دانستن و دوباره پرسیدنش برای فهمیدن ، دانشش بسیار و برباریش بزرگ و مهربانیش زیاد است ، بخل نورزد و شتاب نكند ، دلتنگی نكند و مستی ننماید ، در قضاوت خلاف حق نگوید و در علمش بیراه نرود ، از سنگ خارا محكمتر است و در كسب و كار از عسل شیرین تر ، نه حریص است و نه بی تاب و نه خشن و نه پر مدعی و نه متكلف و نه پر كنجكاو ( در امر دنیا ) ، نزاع كردنش نیكو و مراجعه كردنش شرافتمندانه است ، عادلست اگر خشم ورزد ، ملایمست اگر چیزی خواهد ، بی باك و پرده در و زور گو نیست ، دوستیش صمیمانه وپیمانش محكم و در قرار داد باوفاست.
مهربان و چسبان و بردبار و گمنام و كم زواﺌد است ، از خدای عزوجل راضی و مخالف هوای نفس خویش است ، بزیر دستش درشتی نكند و در آنچه به او مربوط نیست وارد نشود ، یاور دین وحامی مومنین و پناه مسلمین است ، ستایش مردم از او گوشش را ندرد ( فریفته اش نسازد ) و طمع دلش را نخراشد ، بازی های كودكانه حكمتش را نگرداند و مر نادان به دانشش پی نبرد.
می گوید و به كار می بندد ، دانشمند است و دور اندیش ، ناسزا نگوید و سبكی نكند و صلحه رحم كند و بر آن ها گرانبار نشود ، بخشش كند بدون اسراف ، نیرنگ باز و حیله گر نیست ، پیگیر عیب كسی نباشد و بر هیچكس ستم نكند ، با مردم ملایمت دارد و ( برای قضاﺀ و حواﺌج آنها ) در روی زمین كوشش می كند ، یاور ناتوانست و دادرس بیچاره ، پرده ای را ندرد و رازی را آشكار نسازد ، گرفتاریش زیاد و شكایتش اندك است ، اگر خوبی بیند به یاد آورد و اگر بدی بیند نهان كند ، عیب را بپوشد و غیب نگهدارباشد ( آبروی مردم را در نبودشان نگهدارد ) ، از خطا در گذرد و از لغزش چشم پوشی كند ، به نصیحتی آگاه نشود كه آنرا رها كند و هیچ كج روی را اصلاح نكرده نگذارد ، امین است و باوفا و پرهیزكار و پاكدامن و بی عیب وپسندیده ، نسبت به مردم عذر پذیر است و از آنها به نیكی یاد می كند و حسن ظن دارد و در نهان خود را ( و خود را به عیب ) متهم می كند.
از روی فهم و دانش برای خدا دوست شود و با دور اندیشی و تصمیم برای خدا از مردم كناره گیرد ، شادمانی نابخردش نسازد و خوشحالی بسیار عقلش را نبرد ، یادآور دانا باشد و معلم نادان ، كسی از او انتظار شر ندارد و از بلایش نترسد ( زیرا شر و بلا به كسی نرساند ) ، كار وكوشش هر كس را از خود خالص تر داند و نفس هر كس را از نفس خویش صالحتر شناسد ، عیب خود را میداند و گرفتار غم خویش است ، جز به پروردگارش به چیزی اعتماد نكند ، غریب و یكتا و بی علاقه ( و اندوهگین است ) ، برای خدا دوستی كند و در راه خدا جهاد نماید تا از خوشنودی او پیروی كرده باشد ، خودش به خاطر خویش انتقام نگیرد ( بلكه انتقام را به خدا واگذارد ) و در مورد خشم پروردگارش دوستی نكند.
با فقرا بنشیند و با راستان راست باشد و اهل حق را یاری كند ، یاور خویشاوند است و پدر یتیم و شوهر بیوه زنان و مهربان به مستمندان ، در گرفتاری ها آرزوی او كشند و در سختی ها به او امیدوارند ، با نشاط است و خشرو ، نه عیبجو و ترش رو ، محكم است و فرو خورنده خشم ، خندان لب است و دقیق نظر و بسیار پرهیز ( نادانی نكند و در برابر نادانی دیگران بردباری ورزد ) بخل نكند و در برابر بخل دیگران صبر كند ، تعقل كند تا شرم ورزد و قناعت كند تا بی نیاز گردد.
شرمش بر شهوتش برتری دارد و دوستیش بر حسدش و گذشتش بر كینه اش ، جز سخن درست نگوید و جز لباس اقتصاد نپوشد ، با تواضع راه رود و در اطاعت پروردگارش خاضع باشد، در همه احوال از خدا راضی است ، نیتش خالص است و اعمالش بی غش و نیرنگ بازی ، نگاهش عبرت است و سكوتش فكرت و سخنش حكمت ، خیر خواه و بخشنده و برادر است ،در نهان و آشكار نصیحت كند ، از برادرش دوری نكند و غیبت ننماید و با او مكر نورزد ، بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد و بر مصیبتی كه به اورسیده اندوهگین نشود ، توقع بیجا ندارد و هنگام سختی سست نشود ، در زمان خوشی مست نگردد ، بردباری را با دانش آمیزد و عقل را با صبر ، تنبلی را از او دور بینی ونشاطش را پیوسته ، آرزویش نزدیك و لغزشش كم است ، منتظر مرگ است و دلش خاشع ، به یاد خداست و نفسش قانع و جهلش زدوده و كارش آسان است ، برای گناهش غمگین است و شهوتش مرده و خشمش فرو خورده و خلقش نا آلوده ، همسایه اش از او آسوده است و بر سر خود پسندی نیست ، به آنچه برایش مقدر شده قانع است ، بردباریش متین و كارش محكم و تفكرش بسیار است.
با مردم در آمیزد كه دانا شود وسكوت كند كه سالم ماند و بپرسد كه بفهمد و تجارت كند كه سود برد ، گوش دادنش به سخن خوب برای بالیدن به دیگران نیست ( پست حساس را نپذیرد كه آن را وسیله گناه و زشت كاری سازد ) و سخن گفتنش برای زورگویی به دیگران نیست ، خودش از خویش در زحمت است و مردم از او در راحت ، خودش را برای آخرتش به زحمت افكنده و مردم را از شر وآزار خود راحت ساخته ، اگر بر او ستمی شود صبر كند تا خدا برایش انتقام گیرد ، دوریش از هركه دوری می كند بغض و كناره گیری از آلودگی است و نزدیكی اش به هر كه نزدیك میشود ملایمت و مهربانی است ، دوریش برای خود پسندی و بزرگ فروشی نیست و نزدیكی اش برای فریب ونیرنگ نیست بلكه از پیشینیان اهل خیر پیروی كند و خود پیشوای نیكان پس از خود باشد.
راوی گوید : همام فریادی كشید و بیهوش بیفتاد ، امیرالمومنین (ع) فرمود : همانا به خدا من از بیتابی او ترسان بودم . سپس فرمود : اندرزهای رسا با اهل اندرز چنین میكند.
شخصی عرض كرد : شما را چه شده ؟ ( كه فریاد نكشی و بیهوش نشوی ) فرمود : هركسی را اجلی است كه از آن نگذرد و سببی است كه از آن تجاوز نكند ، آرام باش و دیگر مگو كه شیطان این سخن را به زبانت دمید.
درباره بیماری روح ، ابتدا باید گفت که اخلاق جمع خلق است. خلق و خوی در صورتی که تداوم پیدا کند صفت می شود. وقتی یکبار حسودی می کنیم ، خلق حسادت داریم ؛ ولی ، اگر این خلق بارها تکرار شود تا حدی که جز ذات ما گردد و از آن جدا نشویم ، تبدیل به صفت می شود. خلق رذیله ، ما را از قرب به حق تعالی باز می دارد ؛ لذا ، باید از آن دوری کنیم.
اکثر انسانها خلق رذیله دارند ، نه صفت رذیله و نشانه آن پشیمانی و توبه آنها از خلق ناشایست خود است. وقتی توبه واقعی _ توبه نصوح _ می کنیم ؛ در واقع ، جلوی تبدیل شدن خلق ( رذیله ) به صفت را می گیریم. زمانی که خلق تبدیل به صفت شد ، پایه های آن محکم می شود و به راحتی نمی توان از آن دور شد. در قرآن کریم محکم شدن صفت را در روح و قلب اینگونه معرفی می کند : « فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ بِما کانُوا یَکذِبُون : دلهای آنان مریض است ؛ پس ، خدا بر مرض ( جهل و عناد ) ایشان بیفزاید و برای آنهاست عذاب دردناک ، بدین سبب که دروغ می گویند و با اهل ایمان دورنگی و نفاق می کنند. » ( بقره / ۱۰ )
تصور کنید صفحه سفیدی در دست شما است و با قلم تیره ، لکه ای روی آن می گذارید ؛ سپس ، تعـداد لکـه ها را بیشـتر می کنیـد تا حـدی که میـزان تیرگـی بقـدری زیـاد می شـود کـه سفیـدی را مـی پوشاند. حال صفحه کاغذ دیگر سفید نیست. صفحه سفید ، مثل روح پاک یک نوزاد است. این صفحه از جانب خداست و همان نفخه الهی است که قبلاً هم گفتیم. ما با ارتکاب به عمل ناشایست یا اکتساب خلق رذیله ، لکه ای تیره بر این صفحه می گذاریم. وقتی خلق رذیله در ما تکرار شد _ چه تکرار یک خلق و یا رذایل مختلف _ تعداد این لکه ها زیاد می شود ، به حدی که روح را آلوده می کند. در چنین حالتی روح بیمار می شود و روح بیمار ، با گذشت زمان ، خلق رذیله را به صورت صفت (رذیله) کسب می کند. در حقیقت روح به قدری اخلاق رذیله را در خود جای می دهد که رذیله ، از خلق به صفت تبدیل می شود. وقتی روح و دل تاریک و ظلمانی شد ، در یک حجاب غلیظ فرو می رود. این حجاب غلیظ ظلمانی ، روح را نه تنها از نیل به سعادت باز می دارد ؛ بلکه آن را به سوی شقاوت و هلاکت می کشاند. حجابی که مانند غبار بر جان و دل می نشیند. این حجاب همان حجابی است که حافظ در اشعار خود بدان اشاره می کند و اهل معرفت را به دوری از آن امر می کند.
حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برافکنم
انسانی که روح تاریک و محجوب دارد ، عقلش هم زایل می شود. آنچه را که می گوید و آنچه را که انجام می دهد درک نمی کند. هر چـه به او هشـدار می دهنـد تا بیدار شـود ، اصـلاً نمی فهمـد چـه می گویند تا چه رسد به بیدار شدن. احوال ایشان در قرآن اینگونه است : « خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی اَبصارِهِم غِشاوَه وَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ : قهر خدا مهر بر دلها ، پرده بر گوشها و چشمهای ایشان نهاد ( که فهم حقایق و معارف الهی را نمی کنند ) و برای ایشان عذابی سخت است.»( بقره / ۷ )
روح و دل ، جان و قلب ، فطرت و سرشت ، ذات و درون انسان زمانی که از عقل جدا شود تنها جسم می ماند و تاثیر بیماری روح بر آن. این جسم ، هیچ کاری را به درستی انجام نمی دهد. حتی اگر با صدای زیبا و لحن صحیح قرآن و دعا بخواند _ که آن هم توفیقی از جانب خداست _ تاثیر معنوی بر او و دیگران ندارد. هر چه بیشتر زندگی می کند ، بیشتر از خدا دور می شود. هیچ حسنه ای از او صادر نمی گردد. زیارت می رود ، به امام یا امامزاده سلام می دهد و جوابی نمی شنود. _ البته ، مقصود شنیدن به گوش جان است _
در مقابل ، افرادی هستند که بی سوادند ، قرآن و دعا را اشتباه می خوانند ، اعراب درست نمی گذارند، تجوید را رعایت نمی کنند ؛ ولی ، چون روحشان سالم است ، خواندن آنها به دل می نشیند و خداوند هم می پذیرد. چنین افرادی در عین بی سوادی و جهالت ، نورانی و پاک هستند.
انسانی که روحش از حجابهای ظلمانی رها شود ، همه اعمالش عبادت است. قرآن کریم در این باره چنین می فرماید : « قُل اِنَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ العالَمین : بگو ای پیغمبر نماز و طاعت و کلیه اعمال و مرگ و زندگی من همه برای خداست که پروردگار جهانهاست. » (انعام / ۱۶۲