تصاویر قدیمی و زیبا از مسجد النبی (صلی الله علیه و آله)

fatiostad

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تصاویر قدیمی و زیبا از مسجد النبی (صلی الله علیه و آله)







 

nobody!

عضو جدید
یاد روضه ی رضوان افتادم.
اونایی که رفتن می دونن چی کشیدیم!
قصدم توهین به هیچ خانومی نیست.دلم از آدمایی خونه که ...
ایرانیه های وحشی چادراشون می بستن و آماده ی حمله به سمت اطراف ستون توبه بودن.
از تمام ملیت ها وحشیانه ترینش "زنان ایرانی " هستن...
یه تابلوی بزرگ بهزبون ایرانی نوشتن که خانوم ایرانی هل نده ...این کار خلاف انسانیته و...عربا نوشتنا!
ابروی هرچی ایرانی و فرهنگ اصیلو که بهش می بالیم بعضی زنهای نفهم می ریزن.
بخدا انقدر خجالت کشیدم...
ما روز اول فکر کردیم مثل یه بنده با خضوع عبادت می کنن و آرووم ذکر صلوات زیر لب زمزمه می کنن...من که نمی دونستم همون حرکات وقیح نزدیک ضریح امام رضا را به عنوان سوغات به مدینه آوردن!
متاسفم که می گم اما اون روز من و مامان و خواهرم روز اولی بود که رسیده بودیم. رفتیم سمت روضه رضوان و منتظر شدیم که نوبت ترک های استانبول تموم بشه تا ایرانی ها برن داخل...داشتم به نظمو انسان بودنشون غبطه می خوردم ..که اعلام کردن:"ایرانی"
دیدیم یه موجی از زنان ایرانی حمله ور شدن به سمت ما.در حقیقت داشتیم خفه می شدیم.
بعد هی عربه فریاد می زد بشینید..صبر کنید.
اینا هل میدادن که بپرن به سمت ستونها!
باید صبر می کردیم که گروه قبلی بره و جا باز بشه و شلوغ نشه واسه نماز خوندن(2 رکعت نماز توبه).
ما کشیدیم کنار تا با گروه بعدی ایرانی ها بریم...اما گروه بعدی هم مثل همینا بودن...نه ادبی نه احترامی نه دلسوزی واسه پیرزنها ..هیچی بخدا...فقط آماده حمله بودن.
خلاصه هنوز چندتا ایرانی نمازشون تموم نشده بودکه یهوو همه ریختن رو سرشون و به قران از روش رد می شدن...یکی شون سجده بود طفلکی... ...لهشون کردن...
اون روز تا تونستن مشتمون زدن!هل دادن!فحش میدادن!لگد زدن!همه کار زشت کردن تا به ستون توبه ای که سمت مردها بودبنزدیک بشن!!(اصلا ستون توبه جای زنها نیست و جای مرد و زن جدا بود)
واقعا زیارت یعنی آزار مسلمون!
خداوند معرفت زیارت کردن و انسان بودن را به ما بده.
یه تجربه مهم واسه اونایی که عازم هستن!
اگه از جونتون سیر شدید با هموطن به زیارت روضه رضوان مشرف بشید!
اگر نه با گروه های دیگه بجز "ایرانی" برید داخل.
ما از اون روزبه بعد یا 11شب آخرین گروه می رفتیم که از پشت نریزن روی سرمون...یا اینکه با ترک ها می رفتیم.
بدترین روز عمرم همون نیم ساعت توی روضه ی رضوان بود.
 

mary90

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چند سال پیش کتاب سفرنامه ی جلال ال احمد رو خوندم
و واقعا شاخ در اوردم اصلا قابل مقایسه با الان نیست
 

Similar threads

بالا