پری دریایی
عضو جدید
اره دوستای من!این وضعیت خیلی از مردم ماست!اما کاش کسی که باید این حرفها رو میشنیدتوی گوشاش پنبه نبود!!
امان از دست این دولت فغان از دست این ملت!!!
امان از دست این دولت فغان از دست این ملت!!!
ممنون دوست من منم عاشق ایرانم و عاشق تمام هموطن ام کاش میتونستم کاری براشون بکنمگفته های فیدل اشک منو درنیاوردولی وقتی نوشته ی تو روخوندم بزای چند لحظه باتمام وجودم احساس کردم وبه یادروزهای تلخ اماشیرین دوران کودکی ام قطرات اشکم رابرگونه هایم دواندم.
درموردسوالت بایدبگم که من عاشق خاک پاک ایران هستم....
ممنون از متن زیبات!!!............
از وقتی سقف خانه مان چکه می کند از باران بدم می آیداز وقتی مادرم پای دار قالی مرد از قالی بدم می آیداز وقتی برادرم به شهر رفت و دیگر نیامد از شهر بدم می آیداز وقتی پدرم شبها گریه می کند از شب بدم می آیداز وقتی دستان آن مرد سرم را نوازش کرد و بعد به پدرم سیلی زد از دستهای مهربان بدم می آید..از وقتی خواهرم پاهایش زیر گرمای آفتاب تاول می زند از آفتاب بدم می آید از وقتی سیل آمدو مزرعه را ویران کرد از آب بدم می آیدو تنها خدا را دوست دارم !چون او باران را فرستاد تا مزرعه مان خشک نشودچون او شب را می آورد که اشک های پدرم را هیچ کس نبیندچون او مادرم را برد پیش خودش که او هم گریه نکندچون او به برادرم کمک کرد که برود تا آنجا خوشبخت تر زندگی کندچون من دعا کردم و می دانم دستهای آن مرد را که به پدرم سیلی زد فلج خواهد کرد چون او آفتاب را فرستاد تا مزرعه جوانه بزندچون او سیل را جاری کرد تا گناه انسان را از زمین بشویدو من تنها خدا را دوست دارم ...
خجالت نكشیم، چرا خجالت بكشیم
پرده اول
زمان: پنج شنبه شب
موضوع: مراسم خواستگاری
شب هنگام است، یك pent houseبه مساحت حدود 1000 مترمربع در طبقه
بیست و چندم یك آسمان خراش در خیابان الهیه برای حضور مهمانان در نظر
گرفته شده است. حدود 150 نفر از افراد با لباس های شیك و با دسته های گل و
بعضا هدایایی در دست به پنت هاوس وارد می شوند. در این مراسم طبق سنت
كهن ایرانی با مراسم خواستگاری، شربت، شرینی، میوه و شام سرو می شود.
تنها هزینه ی شام 150 نفر مهمان، رقمی حدود 170 میلیون ریال (شام هر نفر
حدودا 113 هزار تومان) برآورد می شود. مراسم خواستگاری در محیطی
صمیمی و بدون نگرانی انجام می شود.
در پایان مراسم مهمانان از میزبانان به خاطر پذیرایی تشكر كرده و به سوی خانه
ها پرواز می كنند.
پرده دوم
مراسم: سفر
موضوع: صرف شام
همان پنجشنبه حدودا همان ساعات
مادری با دختر 9-8 ساله اش که به شدت معصوم می نماید و از چالوس عازم تهران هستند، از «در» رستوران شهرام واقع در جاده چالوس وارد می شوند. مادر که بسیار موقر است به آرامی به پیشخوان نزدیک می شود و از مدیر رستوران می پرسد:
ـ ببخشید ارزانترین غذای این رستوران چقدر است؟
ـ 3000 تومان خانم و آن هم چلوکباب کوبیده.
ـ آیا غذایی ارزانتر از این ندارید؟
ـ خیر، از چلوکباب کوبیده ارزانتر چه می خواهید؟
فرزند با خجالت چادر مادر را می کشد و نجوا می کند:
ـ مامان ظهر هم ناهار نخوردم، مامان، و پا به زمین می کوبد.
مادر با اضطراب به مدیر رستوران می گوید:
ـ اگر کباب کوبیده را بدون برنج بدهید چقدر می شود؟
ـ 2000 تومان خانم.
ـ لطفاً یک پرس بگذارید.
چند قدم به سمت میزهای سالن پیش می رود، داخل کیفش را وارسی می کند. مناعت طبع، نیاز فرزند و ... با این همه برمی گردد و خواهش می کند:
ـ آقا ببخشید گوشت برایمان خوب نیست لطفا سفارش مرا لغو کنید.
اما کودک که تصمیم به لغو برنامه ندارد، این بار گریه را سر می دهد. قطرات بلورین اشک به آرامی در گوشه ی چشم مدیر رستوران نیز ظاهر می شود، اما خودش را جمع و جور می کند، پشت به مادر می ایستد و می گوید:
ـ ببخشید خانم غذا را گذاشته اند، نمی توانم کنسل کنم.
چند دقیقه بعد برای اینکه مادر تحقیر نشده باشد، از همان غذا (یک پرس چلوکباب کوبیده با یک سیخ کباب اضافه) روی میز گذاشته می شود.
مدیر رستوران:
ـ یک سیخ کباب جایزه ی دختر خانم گل شماست.
و به آرامی یک قطعه اسکناس دو هزار تومانی را به سمت دخترک می لغزاند و می گوید:
ـ این هم برای خریدن یک عروسک کوچولو؛ آخه دخترم تو هم هم سن دختر من هستی.
و تحمل نمی کند به نایبش می گوید:
ـ اون خانم با دخترش حساب کردن یادت نره.
و به کنار رودخانه می رود تا اشکش سیلی شود و ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واقعا چه حسی به شما دست داد اگه باره اوله که خوندینش میشه به من بگین؟ لطف میکنید !!!
خجالت نكشیم، چرا خجالت بكشیم
پرده اول
زمان: پنج شنبه شب
موضوع: مراسم خواستگاری
شب هنگام است، یك pent houseبه مساحت حدود 1000 مترمربع در طبقه
بیست و چندم یك آسمان خراش در خیابان الهیه برای حضور مهمانان در نظر
گرفته شده است. حدود 150 نفر از افراد با لباس های شیك و با دسته های گل و
بعضا هدایایی در دست به پنت هاوس وارد می شوند. در این مراسم طبق سنت
كهن ایرانی با مراسم خواستگاری، شربت، شرینی، میوه و شام سرو می شود.
تنها هزینه ی شام 150 نفر مهمان، رقمی حدود 170 میلیون ریال (شام هر نفر
حدودا 113 هزار تومان) برآورد می شود. مراسم خواستگاری در محیطی
صمیمی و بدون نگرانی انجام می شود.
در پایان مراسم مهمانان از میزبانان به خاطر پذیرایی تشكر كرده و به سوی خانه
ها پرواز می كنند.
پرده دوم
مراسم: سفر
موضوع: صرف شام
همان پنجشنبه حدودا همان ساعات
مادری با دختر 9-8 ساله اش که به شدت معصوم می نماید و از چالوس عازم تهران هستند، از «در» رستوران شهرام واقع در جاده چالوس وارد می شوند. مادر که بسیار موقر است به آرامی به پیشخوان نزدیک می شود و از مدیر رستوران می پرسد:
ـ ببخشید ارزانترین غذای این رستوران چقدر است؟
ـ 3000 تومان خانم و آن هم چلوکباب کوبیده.
ـ آیا غذایی ارزانتر از این ندارید؟
ـ خیر، از چلوکباب کوبیده ارزانتر چه می خواهید؟
فرزند با خجالت چادر مادر را می کشد و نجوا می کند:
ـ مامان ظهر هم ناهار نخوردم، مامان، و پا به زمین می کوبد.
مادر با اضطراب به مدیر رستوران می گوید:
ـ اگر کباب کوبیده را بدون برنج بدهید چقدر می شود؟
ـ 2000 تومان خانم.
ـ لطفاً یک پرس بگذارید.
چند قدم به سمت میزهای سالن پیش می رود، داخل کیفش را وارسی می کند. مناعت طبع، نیاز فرزند و ... با این همه برمی گردد و خواهش می کند:
ـ آقا ببخشید گوشت برایمان خوب نیست لطفا سفارش مرا لغو کنید.
اما کودک که تصمیم به لغو برنامه ندارد، این بار گریه را سر می دهد. قطرات بلورین اشک به آرامی در گوشه ی چشم مدیر رستوران نیز ظاهر می شود، اما خودش را جمع و جور می کند، پشت به مادر می ایستد و می گوید:
ـ ببخشید خانم غذا را گذاشته اند، نمی توانم کنسل کنم.
چند دقیقه بعد برای اینکه مادر تحقیر نشده باشد، از همان غذا (یک پرس چلوکباب کوبیده با یک سیخ کباب اضافه) روی میز گذاشته می شود.
مدیر رستوران:
ـ یک سیخ کباب جایزه ی دختر خانم گل شماست.
و به آرامی یک قطعه اسکناس دو هزار تومانی را به سمت دخترک می لغزاند و می گوید:
ـ این هم برای خریدن یک عروسک کوچولو؛ آخه دخترم تو هم هم سن دختر من هستی.
و تحمل نمی کند به نایبش می گوید:
ـ اون خانم با دخترش حساب کردن یادت نره.
و به کنار رودخانه می رود تا اشکش سیلی شود و ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واقعا چه حسی به شما دست داد اگه باره اوله که خوندینش میشه به من بگین؟ لطف میکنید !!!
واي واي خيلي سخته خيلي ناراحت شدم اه تف به اين زندگي قراره تمام اين مشكلات از نيمه دوم سال تموم شه آخه دارن يارانه ها رو هدفمند ميكننخجالت نكشیم، چرا خجالت بكشیم
پرده اول
زمان: پنج شنبه شب
موضوع: مراسم خواستگاری
شب هنگام است، یك pent houseبه مساحت حدود 1000 مترمربع در طبقه
بیست و چندم یك آسمان خراش در خیابان الهیه برای حضور مهمانان در نظر
گرفته شده است. حدود 150 نفر از افراد با لباس های شیك و با دسته های گل و
بعضا هدایایی در دست به پنت هاوس وارد می شوند. در این مراسم طبق سنت
كهن ایرانی با مراسم خواستگاری، شربت، شرینی، میوه و شام سرو می شود.
تنها هزینه ی شام 150 نفر مهمان، رقمی حدود 170 میلیون ریال (شام هر نفر
حدودا 113 هزار تومان) برآورد می شود. مراسم خواستگاری در محیطی
صمیمی و بدون نگرانی انجام می شود.
در پایان مراسم مهمانان از میزبانان به خاطر پذیرایی تشكر كرده و به سوی خانه
ها پرواز می كنند.
پرده دوم
مراسم: سفر
موضوع: صرف شام
همان پنجشنبه حدودا همان ساعات
مادری با دختر 9-8 ساله اش که به شدت معصوم می نماید و از چالوس عازم تهران هستند، از «در» رستوران شهرام واقع در جاده چالوس وارد می شوند. مادر که بسیار موقر است به آرامی به پیشخوان نزدیک می شود و از مدیر رستوران می پرسد:
ـ ببخشید ارزانترین غذای این رستوران چقدر است؟
ـ 3000 تومان خانم و آن هم چلوکباب کوبیده.
ـ آیا غذایی ارزانتر از این ندارید؟
ـ خیر، از چلوکباب کوبیده ارزانتر چه می خواهید؟
فرزند با خجالت چادر مادر را می کشد و نجوا می کند:
ـ مامان ظهر هم ناهار نخوردم، مامان، و پا به زمین می کوبد.
مادر با اضطراب به مدیر رستوران می گوید:
ـ اگر کباب کوبیده را بدون برنج بدهید چقدر می شود؟
ـ 2000 تومان خانم.
ـ لطفاً یک پرس بگذارید.
چند قدم به سمت میزهای سالن پیش می رود، داخل کیفش را وارسی می کند. مناعت طبع، نیاز فرزند و ... با این همه برمی گردد و خواهش می کند:
ـ آقا ببخشید گوشت برایمان خوب نیست لطفا سفارش مرا لغو کنید.
اما کودک که تصمیم به لغو برنامه ندارد، این بار گریه را سر می دهد. قطرات بلورین اشک به آرامی در گوشه ی چشم مدیر رستوران نیز ظاهر می شود، اما خودش را جمع و جور می کند، پشت به مادر می ایستد و می گوید:
ـ ببخشید خانم غذا را گذاشته اند، نمی توانم کنسل کنم.
چند دقیقه بعد برای اینکه مادر تحقیر نشده باشد، از همان غذا (یک پرس چلوکباب کوبیده با یک سیخ کباب اضافه) روی میز گذاشته می شود.
مدیر رستوران:
ـ یک سیخ کباب جایزه ی دختر خانم گل شماست.
و به آرامی یک قطعه اسکناس دو هزار تومانی را به سمت دخترک می لغزاند و می گوید:
ـ این هم برای خریدن یک عروسک کوچولو؛ آخه دخترم تو هم هم سن دختر من هستی.
و تحمل نمی کند به نایبش می گوید:
ـ اون خانم با دخترش حساب کردن یادت نره.
و به کنار رودخانه می رود تا اشکش سیلی شود و ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واقعا چه حسی به شما دست داد اگه باره اوله که خوندینش میشه به من بگین؟ لطف میکنید !!!
واي واي خيلي سخته خيلي ناراحت شدم اه تف به اين زندگي قراره تمام اين مشكلات از نيمه دوم سال تموم شه آخه دارن يارانه ها رو هدفمند ميكنن