ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شعر را که اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، یکصد سال پیش در وصف روحیات مردم ایران سروده ، چند بار بخوانید و قضاوت کنید .:

ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت / ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت / ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم / لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم / سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یک روز به میخانه و یک روز به مسجد / هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد/ با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

اسباب ترقی همه گردید مهیا / پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روانکشتی علم از تلک دریا / ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان ! / بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن / ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

مردم همه گویا شده مال و خموشیم / چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم / باطن همه چون موشبه ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان / داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان / نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگی
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

من در طلب دوست به هر کوچه دویدم / از مرشد و آخوند دو صد طعنه شنیدم
اندر همه تهران دو نفردوست ندیدم / بر جان هم افتاده شب و روز به جنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شعر را که اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، یکصد سال پیش در وصف روحیات مردم ایران سروده ، چند بار بخوانید و قضاوت کنید .:

ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت / ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت / ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم / لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم / سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یک روز به میخانه و یک روز به مسجد / هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد/ با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

اسباب ترقی همه گردید مهیا / پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روانکشتی علم از تلک دریا / ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان ! / بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن / ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

مردم همه گویا شده مال و خموشیم / چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم / باطن همه چون موشبه ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان / داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان / نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگی
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

من در طلب دوست به هر کوچه دویدم / از مرشد و آخوند دو صد طعنه شنیدم
اندر همه تهران دو نفردوست ندیدم / بر جان هم افتاده شب و روز به جنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !
:w30::w02:
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
راست میگه :razz:
همش مواظبیم دوستمون بیشتر از ما بلد نیاشه حالم بهم میخوره از این اخلاق:mad:
 

آیاتای

عضو جدید
این شعر را که اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، یکصد سال پیش در وصف روحیات مردم ایران سروده ، چند بار بخوانید و قضاوت کنید .:

ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت / ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت / ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم / لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم / سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یک روز به میخانه و یک روز به مسجد / هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد/ با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

اسباب ترقی همه گردید مهیا / پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روانکشتی علم از تلک دریا / ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان ! / بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن / ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

مردم همه گویا شده مال و خموشیم / چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم / باطن همه چون موشبه ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان / داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان / نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگی
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

من در طلب دوست به هر کوچه دویدم / از مرشد و آخوند دو صد طعنه شنیدم
اندر همه تهران دو نفردوست ندیدم / بر جان هم افتاده شب و روز به جنگیم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

سه سال در ایران

نویسنده:کنت دوگوبینو


این نویسنده گرامی، خیلی خوب توصيف كرده مردم هميشه در صحنه رو!

قسمتی از متن

شما اگر یک ربع ساعت با یک ایرانی صحبت کنید خواهید دید چندین مرتبه می گوید:
انشاءالله ، ماشاءالله، خدا بزرگ است و...

در هنگام ادای کلمات قران کریم بادی در گلو انداخته و حروف عربی را با مخرج اصلی بیان می کند یک نوع حالت تفکری به او دست داده و به طوری با خضوع چشم به اسمان میاندازد که شخص تصور میکند وی یکی از مقدسین بزرگ است.

ولی در میان هر 20 نفر که با این خلوص نیت ظاهری اظهار قدس و ورع می نماید مشکل میتوان 1 نفر را یافت که باطنا چنین خلوص نیتی داشته باشد.

و عجب در این است با اینکه تمام ایرانیان از این موضوع اطلاع دارند و میدانند این اظهار تقدس صوری است و باطنی نمیباشد با این وصف بر روی خود و دیگران نمیاورند

گویی این ملت بزرگ به موجب یک نوع پیمان معنوی یا مرموز موافقت کرده است که متفقا این ریاکاری را بپذیرد.
 

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
سه سال در ایران

نویسنده:کنت دوگوبینو


این نویسنده گرامی، خیلی خوب توصيف كرده مردم هميشه در صحنه رو!

قسمتی از متن

شما اگر یک ربع ساعت با یک ایرانی صحبت کنید خواهید دید چندین مرتبه می گوید:
انشاءالله ، ماشاءالله، خدا بزرگ است و...

در هنگام ادای کلمات قران کریم بادی در گلو انداخته و حروف عربی را با مخرج اصلی بیان می کند یک نوع حالت تفکری به او دست داده و به طوری با خضوع چشم به اسمان میاندازد که شخص تصور میکند وی یکی از مقدسین بزرگ است.

ولی در میان هر 20 نفر که با این خلوص نیت ظاهری اظهار قدس و ورع می نماید مشکل میتوان 1 نفر را یافت که باطنا چنین خلوص نیتی داشته باشد.

و عجب در این است با اینکه تمام ایرانیان از این موضوع اطلاع دارند و میدانند این اظهار تقدس صوری است و باطنی نمیباشد با این وصف بر روی خود و دیگران نمیاورند

گویی این ملت بزرگ به موجب یک نوع پیمان معنوی یا مرموز موافقت کرده است که متفقا این ریاکاری را بپذیرد.

خیلی جالب بود ممنون
 

fatiostad

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
این شعر را که اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، یکصد سال پیش در وصف روحیات مردم ایران سروده ، چند بار بخوانید و قضاوت کنید .:

ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت / ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت / ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم / لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم / سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یک روز به میخانه و یک روز به مسجد / هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد/ با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

اسباب ترقی همه گردید مهیا / پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روانکشتی علم از تلک دریا / ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

یا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان ! / بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن / ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

مردم همه گویا شده مال و خموشیم / چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم / باطن همه چون موشبه ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان / داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان / نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگی
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !

من در طلب دوست به هر کوچه دویدم / از مرشد و آخوند دو صد طعنه شنیدم
اندر همه تهران دو نفردوست ندیدم / بر جان هم افتاده شب و روز به جنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم !
چی بگم...

حرف حق جواب نداره...
 
بالا