" در ماهی می‌میریم "

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


از مجموعه‌ی «داستان امروز ایران» که نشر افراز از این پس داستان‌های تالیفی را با این نام منتشر خواهد کرد، امسال در نمایشگاه کتاب تهران از چند مجموعه داستان جدید رونمایی خواهد شد. مجموعه داستان «در ماهی می‌میریم» نوشته‌ی «سعید شریفی» یکی از این مجموعه داستان‌هاست که اولین کتاب این نویسنده است. نه داستان این مجموعه در فضایی وهم‌آلود قرار دارند و تفاوت عمده‌ای که این مجموعه داستان با مجموعه‌ داستان‌های چاپ شده‌ی این روزها دارد، فاصله گرفتن از فضای رایج ادبیات این روزهاست. سعید شریفی متولد 1357 بوشهر است و قبلن داستان‌هایی از او در سایت‌ها و در چند کتاب مشترک چاپ شده است و داستان‌هایی از او در جشنواره‌های مختلف برگزیده و مقام آورده است. او هم‌اکنون ویراستار نشر افراز است.
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


نوشته‌ی پشت جلد این کتاب:
من هرگز متولد نمی‌شوم. چون قبل از اینکه مردی که می‌شد بعدها پدر صدایش کنم با زنی حرف بزند که می‌شد مادرم باشد، زن می‌رود و بعد‌ها هرگز پدرم پیدایش نمی‌کند، شاید هم هرگز دنبالش نمی‌رود. من چیزی نمی‌دانم. اگر هم می‌دانسته‌ام، از یاد برده‌ام. نمی‌توان خیلی چیزها را برای زمانی طولانی در خاطر حفظ کنم. هرچیزی باید پشت سر هم برایم تکرار شود تا آن وقت، بعد، بتوانم به یادش بیاورم. اینجا که هستم سرد می‌شود، وقتی خیلی زیاد، این قدر زیاد سرد شود که از سرما بلرزم، به خواب پدرم می‌روم. بعد زنی را می‌بینم که کنار پنجره ایستاده است.

اگر بیرون باران خوشی ببارد و روی شیشه بخار نشسته باشد، به زن نگاه می‌کنم، بعد، همان‌طور که دراز کشیده‌ام، می‌بینم که سفیدی بلوزش، چطور نرم نرم روی تنش لغزیده تا جین آب روشنش. آن وقت، آن‌جا کمی چین خورده و بعد، رها شده. آن وقت، لبانم گرمی شیر می‌کند. پس به یاد می‌آورم که همین زن است که باید مادر من می‌شد​
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخوانید مصاحبه‌ای تلفنی که با این نویسنده صورت گرفت:

مجموعه داستاني سعيد شريفي منتشر مي‌شود
«در ماهي مي‌ميريم» تا نمايشگاه كتاب
25 فروردين 1389 ساعت 10:37
«در ماهي مي‌‌ميريم» مجموعه داستاني از سعيد شريفي است كه تا نمايشگاه كتاب 23 منتشر مي‌شود. به گفته نويسنده، اغلب داستان‌هاي اين كتاب كه در فضايي مستقل از يكديگر خلق شده‌اند، با فضاهاي شهري متفاوتند و فرامكاني هستند.\

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، شريفي درباره اين مجموعه داستان گفت: اغلب داستان‌هاي اين كتاب به صورت تك داستان در نشريه‌هاي مختلف به چاپ رسيده‌اند و به لحاظ موضوعي و شيوه روايت به طور كامل با يكديگر متفاوت هستند.
وي همچنين توضيح داد: زبان برخي از داستان‌ها براساس موضوع شكل گرفته. مثلا يكي از آن‌ها با زبان فاخر عصر مشروطه روايت شده است. ولي در مجموع، داستان‌ها، زباني متفاوت با زبان اغلب مجموعه داستان‌هاي امرزوي كه غالبا شهري و آپارتماني‌اند، دارند.
اين نويسنده همچنين درباره تنوع راوي‌ها در اين كتاب اضافه كرد: هر داستان اين كتاب از زاويه ديد و موقعيت راوي مورد نظر روايت شده و متن، متناسب با راوي و شخصيت‌ها شكل گرفته است. مثلا داستاني از زبان يك راوي كودك، با زبان و نوع روايتي كودكانه خلق شده است.
شريفي افزود: فصل مشترك همه داستان‌ها ابهامي خاص است. در برخي هم گريز از واقع‌گرايي و سورئاليزم به چشم مي‌خورد و مرز خيال و واقعيت برداشته مي‌شود.
به گفته اين نويسنده اين كتاب كه از سوي نشر افراز به چاپ مي‌رسد، در نمايشگاه كتاب تهران ارايه خواهد شد.

پ.ن: خلاصه‌هاش هستاا
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این رو بگم که در پست بالا در مورد چاپ شدن این کتاب توضیح دادم و فلن بگم که این نویسنده " داداش"م هستن و من عاشق نوشته‌هاش هستم ولی راستش رو بخوای، من حتی نمی‌دونم توی این کتاب چه داستان‌هایی چاپ شده و چه موضوعی رو دنبال می‌کنه
خودمم بی صبرانه منتظر خوندن این کتاب هستم، و 8 جلد از این کتاب برام پست می‌شه ( خوب پارتی دارم و چنتا دوست دارم که بهشون قول دادم کتاب رو بهشون هدیه بدم )

تا این جا می‌دونم که این کتاب شامل 12 داستان کوتاه بوده که یکی از داستان کوتاهاش مجوز چاپ نمی‌گیره و الان این کتاب شامل 11 داستان کوتاه هستش!

اون داستان چاپ نشده روی اینترنت و در وبسایت ویراستار این کتاب موجوده،‌بزودی اون رو براتون قرار می‌دم
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این کتاب، در نمایشگاه کتاب اردیبهشت ماه تهران به فروش می‌رسه و اولین کتابی هستش که توسط این نویسنده - سعید شریفی - به چاپ و فروش می‌رسه، هر چند نوشته‌هایی از این نویسنده ( داداشم ) به طور گوناگون در مجموعه‌ کتاب‌هایی به چاپ رسیده

سعید شریفی - متولد 28 مهرماه 1357 در استان بوشهر متولد شد، پس از اتمام دوره دبیرستان، وارد دانشگاه تهران شده و کارشناسی مهندسی شیمی - صنایع گاز - رو از این دانشگاه اخذ کردن، پس از اتمام خدمت سربازی، بار دیگر در آزمون کنکور شرکت کرده و این بار رشته‌ی هنر و دیجیتال گرافیک رو برگزید، همانطور که در تمامی لحظه‌هات زندگی خود، علاقه خود رو به هنر نشون داده بود و توانایی خوبی رو در این زمینه داشتن و به همین ترتیب، چندی پیش مدرک کارشناسی این رشته رو اخذ کردن
علاقه‌ی وی به کتاب‌خوانی حدی نداشت و لحظاتش رو همراه با کتب گوناگون می‌گذروند و سپس توانایی خود را در زمینه ادبیات یافت و شروع به نوشتن داستان‌هایی نمود ( از سال‌ها پیش )
نا گفته نماند که شعرهایی هم در نوشته‌هایش دیدم و خواندم که خیلی زیباست، نمی‌دونم چه روزی کتاب شعری روانه بازار کنن!

دست‌خط‌هایش بسیار دلنشین هست، هرچند تعریف کردن از من به عنوان برادر کار شایسته‌ای نیست، پس بهتر هست خودتون کتاب رو مطالعه کنید

طراح جلد این کتاب نیز از خود سعید شریفی هستش
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون این کتاب اول داداشم بود،‌دوست داشتم اون رو به اینگونه نمایش بگذارم و از دوستان تقاضا کنم که این کتاب رو بخرن و مطالعه کنن و زمینه چاپ کتاب بعدی رو فراهم کنن ( من چیزی در مورد کتاب بعدی نمی‌دونم لطفن نپرسین )

خوب دوستان، در نمایشگاه کتاب منتظر حضور گرمتون هستم
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
این رو بگم که در پست بالا در مورد چاپ شدن این کتاب توضیح دادم و فلن بگم که این نویسنده " داداش"م هستن و من عاشق نوشته‌هاش هستم ولی راستش رو بخوای، من حتی نمی‌دونم توی این کتاب چه داستان‌هایی چاپ شده و چه موضوعی رو دنبال می‌کنه
ای ول دم داداشت گرررممممم:heart:

e چرا نمیدونی؟

چون این کتاب اول داداشم بود،‌دوست داشتم اون رو به اینگونه نمایش بگذارم و از دوستان تقاضا کنم که این کتاب رو بخرن و مطالعه کنن و زمینه چاپ کتاب بعدی رو فراهم کنن ( من چیزی در مورد کتاب بعدی نمی‌دونم لطفن نپرسین )
حتمااااااااا:gol:

خودمم بی صبرانه منتظر خوندن این کتاب هستم، و 8 جلد از این کتاب برام پست می‌شه ( خوب پارتی دارم و چنتا دوست دارم که بهشون قول دادم کتاب رو بهشون هدیه بدم )

به من چرا قول ندادی؟:surprised:

یکی یه نظر نده‌هاا :دی
من نظر دادم زود باش جایزمو بده:w16::دی
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جدی داداشته؟
به نظر جالب میاد ممنون;):gol:

آره :gol::gol: مرسی مرسی

گلی :gol::gol:

ای ول دم داداشت گرررممممم:heart:

e چرا نمیدونی؟

حتمااااااااا:gol:



به من چرا قول ندادی؟:surprised:

من نظر دادم زود باش جایزمو بده:w16::دی

مرسی
خوب من قول ندادم، ازم قول گرفتن :دی، منم سهمیه‌م تموم شده [شکلک سوت]

یه تشکر زدم توووپ، بعدش کتاب داداشم رو می‌خونی، لذت می‌بری، چی بهتر از مطالعه یه کتاب عالی ؟
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی
خوب من قول ندادم، ازم قول گرفتن :دی، منم سهمیه‌م تموم شده [شکلک سوت]

یه تشکر زدم توووپ، بعدش کتاب داداشم رو می‌خونی، لذت می‌بری، چی بهتر از مطالعه یه کتاب عالی ؟

یه تشکر؟ واااااااای چقدر زیاد:eek:

اصلا جایزه نخواستم:w05:

موفق باشید هم تو هم داداشت ...:gol:
 

ELLY775

عضو جدید
خوشبحالت جوجو من حسودیم شد میشه به داداشیت بگی نوشته های منو هم بخون ونظر بده باشه ممنون میشم من که نمی تونم بیام نمایشگاه کتاب خیلی حیف شد :cry::crying:امیدوارم کتاب رو بتونم پیدا کنم بخونم
جوجومن اگه جای تو بودم از اطلاعات داداشم استفاده میکردم خیلی زیاد:w16:
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پس من که بوشهری نیستم چی؟ آشنا به حساب نمیام؟ :(

:gol:
خوب شوما می رین می‌خرین کتاب رو و به دوستانتون هم پیشنهاد می‌دین ;)

آخه من همش چنتا کتاب بیشتر ندارم :(

خوشبحالت جوجو من حسودیم شد میشه به داداشیت بگی نوشته های منو هم بخون ونظر بده باشه ممنون میشم من که نمی تونم بیام نمایشگاه کتاب خیلی حیف شد :cry::crying:امیدوارم کتاب رو بتونم پیدا کنم بخونم
جوجومن اگه جای تو بودم از اطلاعات داداشم استفاده میکردم خیلی زیاد:w16:

:gol:

خوب منم استفاده می‌برم دیگه، ولی خوب فاصله مکانی یه کم اذیت می‌کنه، ایشالا بتونم در آینده نزدیک این فاصله مکانی رو کم کنم و منم برم تهران
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون مربوط به 40 دقیقه پیش بود، یه آپ زدم بیاد بالا :دی
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه تبلیغی می کنی واسه داداشت
خوش بحالش:smile:
من داستان کوتاه دوست دارم
مرسی بابت معرفی
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
مرسی. :gol:
من تصمیم داشتم نمایشگاه که رفتم، حتماً آن را بگیرم. مطمئن بودم کتاب خوبی است که شما به من معرفی کردی.
حالا که بیشتر توضیح دادی، مشتاق تر شدم.....
به هر حال مرسی، شاد و موفق باشی.
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز



نوشته‌ی پشت جلد این کتاب:
من هرگز متولد نمی‌شوم. چون قبل از اینکه مردی که می‌شد بعدها پدر صدایش کنم با زنی حرف بزند که می‌شد مادرم باشد، زن می‌رود و بعد‌ها هرگز پدرم پیدایش نمی‌کند، شاید هم هرگز دنبالش نمی‌رود. من چیزی نمی‌دانم. اگر هم می‌دانسته‌ام، از یاد برده‌ام. نمی‌توان خیلی چیزها را برای زمانی طولانی در خاطر حفظ کنم. هرچیزی باید پشت سر هم برایم تکرار شود تا آن وقت، بعد، بتوانم به یادش بیاورم. اینجا که هستم سرد می‌شود، وقتی خیلی زیاد، این قدر زیاد سرد شود که از سرما بلرزم، به خواب پدرم می‌روم. بعد زنی را می‌بینم که کنار پنجره ایستاده است.​


اگر بیرون باران خوشی ببارد و روی شیشه بخار نشسته باشد، به زن نگاه می‌کنم، بعد، همان‌طور که دراز کشیده‌ام، می‌بینم که سفیدی بلوزش، چطور نرم نرم روی تنش لغزیده تا جین آب روشنش. آن وقت، آن‌جا کمی چین خورده و بعد، رها شده. آن وقت، لبانم گرمی شیر می‌کند. پس به یاد می‌آورم که همین زن است که باید مادر من می‌شد​


وای جاوید جان از طرف من به برادر گلت بخاطر همچین استعدادی تبریک بگو .:gol:
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
مرسی. :gol:
من تصمیم داشتم نمایشگاه که رفتم، حتماً آن را بگیرم. مطمئن بودم کتاب خوبی است که شما به من معرفی کردی.
حالا که بیشتر توضیح دادی، مشتاق تر شدم.....
به هر حال مرسی، شاد و موفق باشی.

:gol: :gol:
 

Similar threads

بالا