رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم بهار؟
خنده زد و گفت
اي دريغ
ديگر بهار رفته نمي آيد
گفتم پرنده ؟
گفت اينجال پرنده نيست
اينجا گلي كه باز
كند لب به خنده نيست
گفتم
درون چشم تو ديگر ؟
گفت ديگر نشان ز باده مستي دهنده نيست
اينجا به جز سكوت سكوتي گزنده نيست
 

مهرومهتاب

عضو جدید
پشت این پنجره یک نامعلوم است...
نگران من و تست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار و لبانت راچون حس گرم از هستی به نوازشهای لبهای عاشق من بسپار
باد مارا با خود خواهد برد!!!!!!!!!!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسیمه سر رسیدی، از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از، آوار خیس باران

وا مانده در تبی گنگ، ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود، در فصل نا امیدی

در برکه‌ی دو چشمت، نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق، هر گز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو، شاید که مرده بودم

من با تو خو گرفتم، از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود، تا این ترانه گفتم

در خلوت سرایم، یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده، بار دگر پریدی
[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدای شکفتن

چو شب ز راه رسد گوش کن به لحظه ی خفتن
بود سکوت شبانه زمان راز شنفتن
ز هر نسیم به گوشت رسد نوای گذشتن
ز هر جوانه ی گل بشنوی صدای شکفتن



 

samira zibafar

عضو جدید
دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی
میدونم عوض نمیشی تو خودت گفتی همینی
تو مثه اون کسی هستی که میره واسه همیشه
التماسش میکنی که بمون اون میگه نمیشه
مثه یه تولدی تو مثه تقدیر مثه قسمت
مثه الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت
مثه قصه های زیبا پری از خوابای رنگی
حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی
پر نازی مثه لیلی پر شعری مثه نیما
دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا
بیا مثه اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد
دید یارش داره میمیره موندش و صرف نظر کرد
 

y_nafar

عضو جدید
مرا مي خواستي تا شاعري را
ببيني روز و شب ديوانه خويش
مرا مي خواستي تا در همه شهر ز هر كس بشنوي افسانه خويش!!!!!!!!!!
مرا مي خواستي تا در غزل ها
تو را زيباتر از مهتاب گويم
تنت را در ميان چشمه نور
شبانگاهان مهتابي بشويم!!!!!!!!
مرا مي خواستي اما چه حاصل
برايت هرچه كردم باز كم بود!!!!!!!
مرا روزي رها كردي در اين شهر
كه اين قطره دل درياي غم بود!
تو را مي خواستم تا در جواني
نميرم از غم بي همزباني
غم بي همزباني سوخت جانم
چه مي خواهم دگر زين زندگاني؟؟؟؟؟؟؟؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مثل بغض خسته از درد ، مثل بارون شکستن
راه ناهموار ماتم، خیره خیره تا گسستن

آرزوهای شکسته منتظرهای رمیده

از درنگ و ظلمت شب، بال پرواز پروار تکیده

قطعه قطعه هر صدایی ، فرصت خون خوردن ما

بی عبور یک پرستو، وقت پر اندوه آوا

پر هراس وحشت خویش در حصار تنگ هر تن

بارش مرگ و جدایی ، مست از این بیهوده بودن

ما که رفتیم و ندیدم یک بهار و یک شکستن

عشق ما جنس فنا شد، مثل آوار تکیدن

پس چرا باید بمیریم...! ما سزوار بهاریم

منتظر اینجا نشسته ، آرزوی کهنه داریم

آروزی پرکشیدن ، آرزوی مرگ وحشت

آرزوی بوسه بر عشق ، رد شدن از مرز غربت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در انتظار آمدنت بودم، تا مرا به سرزمین پاک دلت میهمانی کنی و دنیایم را با حجم
"بودنت"،
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که اکنون همه دنیای من شده، پر نمایی !؟
چشم براهت بودم تا مهربانی، شور و عشقم را خرج چشمانت کنم!
منتظرت بودم!
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] تا بار دگر، دستهای مرا به معراج شانه هایت، ببری!
انتظار دیدارت، هنوز با من است! سخت و کشنده!!
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] اما تو دیگر نیامدی!!!! [/FONT]
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر می‌خواهی ترکم کنی

لبخند را فراموش نکن ...

کلاه می‌تواند از یادت رود

دستکش، دفترچه‌ی تلفنت

هر آن چیزی که باید دنبالش برگردی

و در ناگهان برگشت گریانم می‌بینی

و ترکم نمی‌کنی !

اگر می‌خواهی بمانی


لبخندت را فراموش نکن

حق داری زادروزم را از یاد ببری

و مکان اولین بوسه‌مان

و دلیل اولین دعوای‌مان

اما اگر می‌خواهی بمانی

آه نکش

لبخند بزن ...

بمان !


هالینا پوشویاتووسکا

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهربانم ای خوب...​
ياد قلبت باشد يک نفر هست که اينجا
بين آدمهايي که همه سرد و غريبند با تو
تک و تنها، به تو مي انديشد
و دلش از دوري تو دلگير است...
مهربانم اي خوب
اين بار ياد قلبت باشد
يک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزديک است
و به يادت هر صبح گونه سبز اقاقي ها را
از ته قلب و دلش مي بوسد
و دعا مي کند اين بار که تو
با دلي سبز و پر از آرامش، راهي خانه خورشيد شوي
و پر از عاطفه و عشق و اميد
به شب معجزه و آبی فردا برسی...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه ی تاریک یک نیلوفر
روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها ،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.

بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه ی نیلوفر برگرد همه ی ستون ها می پیچد.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید ،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من به رویا بودم ،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه ی خوابم گشودم:
نیلوفر به همه ی زندگی ام پیچیده بود.
در رگ هایش ، من بودم که می دویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه ی من بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشك است و بی قراری
یك بغل از ارزوهای محالی...
تا ابد چشم انتظاری...
فکر پایان و جدایی...
ترسم از این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی...

من ترانه می سرایم
در ترانه هایم اما
گاه گاه ازباتو بودن می سرایم
از نگاهت می سرایم
از صدایت می سرایم
گاه گاه حس می کنم من
ازجدایی ها سرودن باطل است
مینویسم با تو هستم
با تو بودن می سرایم
افتاب و ماهتاب هم از برایم
یک ترانه می نوازند....

من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های تو
من نمی دانم...نمی دانم...
چه سوزیست....
من نمی دانم چه لحنیست...
کاینچنین ارام و ساکت اشک میریزم
با صدای سازت اما من
تمام هستی ام را می سرایم
زندگی را می رهانم
عشق را می پرورانم...

من برای تو ترانه می سرایم
تو فقط اما ترانه می نوازی.....
 

مهرومهتاب

عضو جدید
غمی غمناک
شب سردی است,و من افسرده.
راه دوری است,و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.


می کنم,تنها,از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها.


فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.


نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر,سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ بر آرم از دل:
وای,این شب چقدر تاریک است!


خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟


مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل
غم من,لیک,غمی غمناک است
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر من از عذاب تو ، گزند تازيانه شد
ضجه ي مغرور تنم ، ترنم ترانه شد

حماسه ي زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضيافت خواب تو را ، قصه ي عاشقانه شد

براي رند در به در ، اين من عاشق سفر
واي كه بي كراني حصار تو كرانه شد

واي كه در عزاي عشق ، كشته شد آشناي عشق
واي كه نعره هاي عشق ، زمزمه ي شبانه شد

اي تكيه گاه تو تنم ، سنگر قلب تو منم
واي كه نيزه ي تو را ، سينه ي من نشانه شد

درخت پير تن من ، دوباره سبز مي شود
كه زخم هر شكست من ، حضور يك جوانه شد

واي كه در حضور شب ، در بزم سوت و كور شب
شب كور وحشت تو را ، قلب من آشيانه شد

واي كه آبروي تو ، مرد انالحق گوي تو
بر آستان كوي تو ، جان داد و جاودانه شد

من همه زاري منم ، زخمي زخمه ي تنم
براي هاي هاي من ، زخمه ي تو بهانه شد ...
 

آیاتای

عضو جدید
نه مثل همیشه

در ضیافت زمین و ستاره
با لباس سفید اتو کشیده ایستاده‌ام
تا به تجربه‌های تازه‌ی این غربت بی‌آینه
عادت کنم
به قیامت‌ِ دیدار تو نمی‌دانم اما
چه‌گونه؟

اکنون که مه از کوه پائین می‌آید
از تپه پائین می‌آید
روی سقف سفالین خانه‌ها چرخ می‌زند
و بر شاخه‌های پریشان اردی‌بهشت،
که سنگین از عطر شکوفه‌های غریب
می‌بارد،
من از رویاهای پراکنده‌ام در سرزمینی یاد می‌کنم
که انگار وطن من بود!
و دل‌م برای تو ای نامهربان
نه مثل همیشه
که بیش‌تر از همیشه
تنگ می‌شود...

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به سراغ تو شبی می آيم می آيم
با دو صد بوسه نو با دو صد راز و نياز
به سراغ تو شبی می آيم می آيم
با دلی خسته ز درد با غم و غصه زياد
مثل شبنم که نشيند بر گل
چو حبابی که نشيند بر آب
مثل بارون روی گلبرگ درخت
همچو ديدار تو با من در خواب
به سراغ تو شبی می آيم
به سراغ تو شبی می آيم

من به ديدار تو باز مي آيم مي آيم
با نسيمی آروم پر از عطر بهار
من به ديدار تو باز می آيم می آيم
با دلی خسته ز درد
دور از اين رنگ و ريا
ميدهم دل به دل قصه تو
قصه غصه تنهايي تو
ميکشم بار غمای تو به دوش
خسته از دوری و تنهايي تو
به سراغ تو شبی می آيم

به سراغ تو شبی می آيم می آيم
با دو صد بوسه نو با دو صد راز و نياز
به سراغ تو شبی می آيم می آيم
با دلی خسته ز درد با غم و غصه زياد
مثل شبنم که نشيند بر گل
چو حبابی که نشيند بر آب
مثل بارون روی گلبرگ درخت
همچو ديدار تو با من در خواب
به سراغ تو شبی می آيم
به سراغ تو شبی می آيم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
زیر بـاران با یاد تو میروم
بـه دنبال جای پـای تـو
تـو را مـی پرستـم من شـبانـه
بـرای لحـظه هـای شادمانه
بـرای بـا تو بودن صادقـانـه
مـی آیم من بـه پیشـت عاشقانه
بـه تودل بستـم من شاعرانه
اما افسـوس ازدرك زمانه
چه زیباست راز زمانه
اگرزندگی باشد یك ترانه
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بذار دستاتو تو دستام
به چشمونم نگاهی کن
لبان خشک و سردم را
به یک بوسه بهاری کن

سرت را همچو عاشق ها
به روی سینه ام بگذار
صدای قلبمو بشنو
که می خواهد تورا بسیار

نگو دیره آه...
نگو دیره آه...
نگو دیره !
که این دل بی تو می میره
نگو دیره آه...
نگو دیره آه...
نگو دیره !
که این دل بی تو می میره

بذار با اشک چشمونم
بهار تازه ای سازم
گلای پرپر دل را
به زیر پات بیاندازم

بذار در خلوت شبها
در آغوشت پناه آرم
چشامو تا سحر خیره
به رخسارت نگه دارم

سحر کن امشب و با من
که من خاموش و تاریکم
بمون با من که من بی تو
درون سینه می میرم

نگو دیره آه...
نگو دیره آه...
نگو دیره !
که این دل بی تو می میره
نگو دیره آه...
نگو دیره آه...
نگو دیره !
که این دل بی تو می میره...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


بــرای آمـدنــت دیــر مـی شــود، بــرگــرد زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد در انتــظــار تــو بـا کــولــه باری از وحشت زمـیـن دوباره زمینگیر می شود، برگرد بـرای روشنـی چشـم آسمـان، خـورشید میـان چـشم تـو تـکثیر می شود، برگرد همیشه جای تو در لحظه‌هایمان خالیست غـروب جـمعه که دلگیر می‌شود، برگرد و جـمـعـه‌ای کـه بـیـایـی، تمام عرش خدا بـه سمت خاک سرازیر می‌شود، برگرد
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخواهم کشت دل را ، از چه باید بگذرم از تو ؟
سراسر باده ی عشقم ، سراپا ساغرم از تو
شهامت می کنم اما ، نه در ترکت عزیز دل
نمی گردددمی حتی ، جدایی باورم از تو
منم از سر گذشته آب تر ، در غرق این اقرار
به زخم عشق خون گشته تمام پیکرم از تو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قصد ماندن داشتم دیگر مرا جایی نبود...آسمان مثل همیشه صاف و دریایی نبود
بودنت را در خیالم نقش میکردم ولی...عاقبت جز سایه های سرد تنهایی نبود

دست مهرت روزگاری شانه هایم را گرفت...باورت کردم ولی مهر تو فردایی نبود
حجمی از آبی ترین جنس صداقت داشتم...پیش چشمت کوچک و اما تماشایی نبود

ساده می گویم:به تو بیش از خود ایمان داشتم...آنچه می خواندم برایت شعر رویایی نبود
دعوتم کردی و مهمان غزلخوانت شدم...هیچ می دانی که این رسم پذیرایی نبود؟

خوب من!آسوده باش و شعله را خاموش کن...این سپیده باز هم وقت شکوفایی نبود
روز و شب این جمله را در خاطرم حک می کنم...قصد ماندن داشتم اما مرا جایی نبود
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره بود ، غزل بود
ترانه بود و تو بودي
هزار حادثه ، اما
بهانه بود و تو بودي

تو بودي و شب قصه
تو بودي و تب پرواز
هزار آينه فرياد
هزار پنجره آواز

شب از تو شعر دوباره
شب از تو باغ ستاره
به اعتبار تو روشن
من و چراغ ستاره

حضورم از تو هميشه
سكوتم از تو صدا بود
تو آسمون ترانه
پرنده بود و رها بود

گذشتي از شب قصه
گذشتي از شب آواز
نه از ستاره شنيدي
نه گفتي از تب پرواز

نه گفتي از شب گريه
نه گفتي از منِ بي تو
در اين حضور خيالي
چگونه ماندنِ بي تو...
 

راضیه (ت)

عضو جدید
وقتی دیدم عاشقی چه بلایی سر دلم اورد تصمیم گرفتم فراموشش کنم.
هر کاری کردم نشد که نشد
گفتم شاید درس خوندن بتونه اون رو از یادم ببره
سخت ترین رشته ی دبیرستان رو انتخاب کردم .درس خوندم درس درس و باز هم درس
حالا بعد از چند سال , با وجود اینکه فراموشش کردم ولی هنوز رد پای احساسم به اون عذابم میده.من گناه کارم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا