گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام... روز همگی بخیر.. چرا تازگیها اینجا اینقدر خلوت شده؟؟!!
همیشه پستای اینجا و بخشهای دیگه اینقدر زیاد بود که من فرصت نمیکردم همه رو بخونم... البته فکر مینکم بخاطر هوای بهاریه... خداییش خیلی هوای این فصل آدمو بیحال و خواب آلود میکنه... میگن بخاطر گرده افشانی گلهاست!!!:eek: کرمان هم که از سطح دریا خیلی بالاست... کمبود اکسیژن هم داره... ( از لحاظ علمی هم ثابت شده!!!) دیگه کلا آدمو بی حس میکنه... دیروز سرکارم یه چند دقیقه ای خواب رفتم !!!:D شانس اووردم که مدیر به دفترمون سر نزد تو اون چند دقیقه!!!!
به نظرم خیلی ها هم تو طول روز میان و بی سروصدا میرن ... حداقل به قول thixotrop ، یه سلامی - علیکی! یه حاضری بزنید دیگه !
قرار حضوری واسه نمایشگاه کتاب هم خوبه... البته اومدن من 30%! خیلی دوست دارم دوستای گلمو از نزدیک ببینم بخصوص یه چند نفری رو.
امشب که برنامه شب نشینی هم که داریم... من که هیچ وقت نتونستم شرکت کنم ... آخه تنها شبی که میتونم با خیال راحت تفریح کنم (که فرداشم تعطیلم )همین پنج شنبه هاست... واسه همین هیچ وقت خونه نبودم... یا اگه بودم جون نداشتم!!
یکشنبه هم عروسی یکی از دوستای صمیمیمه... از اون عروسیهای باحال هم هست... ;) یکی هم تو اردیبهشته... همه دوستام دارن مزدوج میشن... فقط یکیشون می مونه که تنها نمونم تو عالم مجردی .... :redface:
امروز زیاد حرف زدم... آخر هفته خوبی داشته باشید... :gol:
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه. این از حاضری...;)
آره خیلی تالار بی حال شده. خیلی خلوت و ... . خیلی ها هم میان و میرن و حرفی نیست واسه گفتن. از جمله خودم.
در مورد نمایشگاه کتاب و قرار و این حرفها من موافقم چون تنها جاییه که همه علاقمندان به علم از تمام ایران خودشون رو می رسونن چه برسه بچه های تالار. به هر حال باید دید نظر بقیه چیه. اگه خیلی دو به شک بودید می تونید نظرسنجی هم بذارید.
یا حق
 

ayhann

اخراجی موقت
سلام.
بعد یک هفته من اومدم.
رفته بودم کارای فارغ التحصیلی رو انجام بدم..:D
عجب کار سختی بود...:cry::cry::cry:
سیگار فروش دم در دانشگاه هم باید امضاش میکرد...:surprised::surprised:
ولی امیدوارم قسمت همتون بشه....;);)
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
بعد یک هفته من اومدم.
رفته بودم کارای فارغ التحصیلی رو انجام بدم..:D
عجب کار سختی بود...:cry::cry::cry:
سیگار فروش دم در دانشگاه هم باید امضاش میکرد...:surprised::surprised:
ولی امیدوارم قسمت همتون بشه....;);)
سلام. جات خالی بود.
 

Amir_Ans

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ayhann

اخراجی موقت
بابا آسیب شناس :D ... خب تالار گفتگوی آزاد ماله همین کاره دیگه

اجازه ندادن مدیر برای گفتگوی آزاد.
:surprised: اینو بهتر بود مینوشتی اجازه ندادن مدیر برای اسپم دادن ;)


می خوایم آسیب شناسی کنیم که چرا تالار مواد خلوت شده.
اسپم همه را به کیش خود بیند.
 
آخرین ویرایش:

reza_1364

مدیر بازنشسته
چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن....
بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون :
اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد.
پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس و اونقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد !
دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دوره خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده... پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميميترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد !!!
سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده ...
اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس كرده و ميليونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد!
هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟!
سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟!
چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه!
سه تاي ديگه گفتند: اوه مايه خجالته چه افتضاحي !!!
دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم..... در ضمن زندگي بدي هم نداره.
اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه گرفت !!!
نتيجه اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن !!!
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
يه شب خانم خونه به خونه بر نميگرده و تا صبح پيداش نميشه!
صبح بر ميگرده خونه و به شوهرش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مونث) بمونه.....
شوهر بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي زنش زنگ ميزنه ولي هيچكدومشون حرف خانم خونه رو تاييد نميكنن!
يه شب آقاي خونه تا صبح برنميگرده خونه. صبح وقتي مياد به زنش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مذكر) بمونه...
خانم خونه بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي شوهرش زنگ ميزنه : ۱۵ تاشون تاييد ميكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده! ۵ تاي ديگه حتي ميگن كه آقا هنوزم خونه اونا پيش اوناست !!!
نتيجه اخلاقي: يادتون باشه كه مردها دوستهاي بهتري هستند !
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
يه روز مسوول فروش ، منشي دفتر ، و مدير شرکت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند…
يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي کنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه…
جن ميگه: من براي هر کدوم از شما يک آرزو برآورده مي کنم…
منشي مي پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!
من مي خوام که توي باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادباني شيک باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم !
پوووف! منشي ناپديد ميشه ....
! بعد مسوول فروش مي پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من
من مي خوام توي هاوايي کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصي و يه منبع بي انتهاي نوشيدني ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه…
بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه…
مدير ميگه: من مي خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توي شرکت باشن !!!
نتيجه : اخلاقي اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه !
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
وي اتاق رختكن كلوپ گلف ، وقتي همه آقايون جمع بودند يهو يه موبايل روي يه نيمكت شروع ميكنه به زنگ زدن..
مردي كه نزديك موبايل نشسته بود دكمه اسپيكر موبايل رو فشار ميده و شروع مي كنه به صحبت.
بقيه آقايون هم مشغول گوش كردن به اين مكالمه ميشن ...
مرد: الو؟
صداي زن اونطرف خط: الو سلام عزيزم. تو هنوز توي كلوپ هستي؟
مرد: آره !
زن: من توي فروشگاه بزرگ هستم
اينجا يه كت چرمي خوشگل ديدم كه فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشكالي نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داري اشكالي نداره!
زن: من يه سري هم به نمايشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهاي جديد ۲۰۰۶ رو ديدم... يكيشون خيلي قشنگ بود قيمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !
مرد: باشه. ولي با اين قيمت سعي كن ماشين رو با تمام امكانات جانبي بخري !
زن: عاليه. اوه يه چيز ديگه اون خونه اي رو كه قبلا ميخواستيم بخريم دوباره توي بنگاه گذاشتن براي فروش. ميگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولي سعي كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بيشتر ندي !!!
زن: خيلي خوبه. بعدا مي بينمت عزيزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد يه نگاهي به آقايوني كه با حسرت نگاهش ميكردن ميندازه و ميگه: كسي نميدونه كه اين موبايل مال كيه ؟!
نتيجه اخلاقي: هيچوقت موبايلتونو جايي جا نذارين !!!
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:
اين كار شما تروريسم خالص است!
پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.
از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد…در چشم هايشان نگاه مي كند…به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي كنند…هم را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!! لطفا اين مرد را پس بگيريد!!
((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي… خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
اين يك داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده است.
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد.خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولكي را ديد که ميخي از بيرون به پايش کوفته شده است.
دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد .وقتي ميخ را بررسي کرد تعجب کرد اين ميخ ده سال پيش هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!!
چه اتفاقي افتاده؟
مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مونده !!!در يک قسمت تاريک بدون حركت.
چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است.
متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.
تو اين مدت چکار مي کرده؟چگونه و چي مي خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر با غذايي در دهانش ظاهر شد .!!!
مرد شديدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقي ! چه عشق قشنگي!!!
اگر موجود به اين کوچکي بتواند عشق به اين بزرگي داشته باشد، پس تصوركنيد ما تا چه حدي مي توانيم عاشق شويم اگر سعي کنيم.
 

sosmar

کاربر بیش فعال
سلام.
دلیل اصلی خلوت بودن این هست که بعضی از بچه ها ترم آخرن من سرشون شلوغ و بعضی ها در حال ازدواج هستن سرشون شلوغ بعضی ها مثل من میام می بینم خبری نیست حرفی زده نشده منم چیزی برا گفتن ندارم و می رم .
 

hamideh vf

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا رضا!
سال نو شده حرفای نو میزنی!
نتیجه اخلاقی میگیری!!!!
 

ayhann

اخراجی موقت
در شهري در آمريكا، آرايشگري زندگي مي‌كرد كه سالها بچه‌دار نمي‌شد. اونذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگاناصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!

روز اول يك شيريني فروش وارد مغازه شد. پس از پايان كار، هنگامي كه قنادخواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگرخواست مغازه‌اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيريني و يك كارت تبريك و تشكراز طرف قناد دم در بود.

روز دوم يك گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامي كه خواست حساب كند،آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اشرا باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دمدر بود.

روز سوم يك مهندس ايراني به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را بهاو گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.حدس بزنيد فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه
منظره‌اي روبرو شد؟

فكركنيد. شما هم يك ايراني هستيد.

چهل تا ايراني، همه سوار بر ماشین آخرين مدل، دم در سلماني صف كشيدهبودند و غر مي‌زدند كه پس چرا اين مردك حمال الاغ مغازه‌اش را باز نميكنه.
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
راستی امروز داشتم سرچ می کردم تو سایت

اینو پیدا کردم

لیست پروژه هایی که بچه های ارشد مواد دانشگاه نجف اباد دادن

شاید به دردتون بخوره برای استفاده تو پایان نامتون یا شایدم از موضوعش خوشتون بیاد بخواین ادامه بدین

دانلود
 
بالا