ایرانی از 100 سال پیش وجود نداشت

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چند وقته پیش یک مقاله ای خونده بودم درباره پان ترکیسم و توطئه هایی که داره انجام میده.
یکی از اونها .نبودن چیزی به عنوان کشور ایران بود .و در واقع از اسمی که کشور های غربی استفاده میکردند.داشت سو استفاده میکرد.
جدیدا هم از این ادعا ها توسط جدایی طلب شده بود.
اتفاقا همین امروز یک کاربر جدایی طلب در یکی از تاپیک ها به این موضوع اختصاص داشت.
این پست را داد که بخش قابل توجه ان را قرار میدم:
موجبات تفکر و تعجب منو باعث ميشه کلمه غريب ايرانه. کلمه اي جديد با قدمت کمتر از 80-90 سال که توسط رضا قلدر(آن ديکتاتور مزدور) کشف شد که خودش کشف بزرگ انگلستان بود.کلمه اي که مدتهاست باهاش غريبم و هيچ احساس و مفهوم خاصي در ذهنم براش ندارم
شمايي که با نخوت و غرور سينه جلو ميديد و استاد مأبانه همه رو توصيه به مطالعه تاريخ ميکنيد بهتره خودتان فقط زحمت خواندن چند خط کتاب تاريخ رو به خودتون بديد (البته نه از نوع تحريف شده اش که به وفور در بازارهاي کشور عزيزتون ايران پيدا ميشه) و اونوقت متوجه بشيد که کشور و منطقه اي به نام ايران پيش از 80-90 سال قبل در هيچ کجاي جهان وجود نداشته است


از این نتیجه ای که برای خودش گرفت در ادامه چرت و پرت هایی درباره وحشی بودن قومی به اسم پارس که هیچوقت هم تمدنی نداشتند.نوشت که حتی از کپی پیست کردنش خجالت میکشم.
وقتی این پست ها را خوندم.خیلی ناراحت شدم که این رژیم در این سال با ایران چکار کرد که به این روز افتادیم و افسوس بزرگانی چون فردوسی را میخوردم.
ولی یک دفعه یادم اومد که فردوسی عزیز جوابی برای این جدایی طلب که در دام پان ترکیسم افتاده.داشته.
رفتم به سایت shahnameh.recent.ir
وارد قسمت جستجوی الگو شدم.و کلمه عزیز ایران را تایپ کردم. و نتیجه جستجو این بود که میبینید که فردوسی عزیز هزاران بین شعر گفته کلمه عزیز ایران در ان وجود داره و هیچوقت نام این کشور را پارس ندونسته و اون را ایران خطاب کرده.
البته نمیتونستم همه بیت ها را اینجا قرار بدم.چون زیاد بود و صفحه بزرگ میشد.بقیه را خودتون میتونید برید ببینید.
چو ایران که باشد پناه از گزند
جمشید، 2-7
از آن پس برآمد ز ایران خروش
جمشید، 6-15
یکایک ز ایران برآمد سپاه
جمشید، 6-20
سواران ایران همه شاهجوی
جمشید، 6-22
ورا شاه ایران زمین خواندند
جمشید، 6-23
به ایران زمین تاج بر سر نهاد
جمشید، 6-24
از ایران و از تازیان لشکری
جمشید، 6-25
منم سوگواری ز ایران زمین
ضحاک، 5-20
تو بشناس کز مرز ایران زمین
ضحاک، 6-4
از ایران به جان تو یازید دست
ضحاک، 6-8
برست و برآورد از ایران دمار
 
آخرین ویرایش:

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
پان ترکیسم و شهریار

این مقاله پایانی است همیشگی بر تمامی ادعاهای کذب پان ترکان در خصوص شاعر بزرگ ایران استادشهریار.



استاد شهریار ( سید محمد حسین بهجت تبریزی ) در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اينكه آذربايجان خاستگاه زرتشت پيامبر است، مردم اين ديار را از نژاد آريا مي‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگيز كه بوي تهديد و تجزيه از آنها به مشام مي‌آيد، هشدار مي‌دهد و خطاب به آذربايجان مي‌گويد:



تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو

پور ايرانند و پاك آئين نژاد آريان

اختلاف لهجه مليت نزايد بهر كس

ملتي با يك زبان كمتر به ياد آرد زمان

گر بدين منطق ترا گفتند ايراني نه ايي

صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان



( ديوان ـ ج 1 ـ ص 352)



شهريار قطعه شعر فوق را «جوش خون ايرانيت» خويش مي‌داند و مي‌گويد:



اين قصيدت را كه جوش خون ايرانيت است

گوهر افشان خواستم در پاي ايران جوان

شهريارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاك پاك ايران جوان مهدامان

(ديوان ـ ج 1ـ ص 365)



شهريار در قطعه شعر بلند «فردوسي» كه در بخش «مكتب شهريار» ديوانش درج شده، با بيان اينكه ايران «كشور يادهاي يك قوم اصيل» [آريايي] مي‌باشد، عظمت تاريخي سرزمين‌مان را ياد آور شده مي‌گويد:



در قعر هزار سالة غار قرون

از كشور يادهاي يك قوم اصيل

كانجا قرق غرور قوميت اوست

يك منظره شكوهمندي خفته است

يك دورنماي دلفروز تاريخ

ايران قديم!

(ديوان ـ ج 2 ـ ص 1115)



شهريار، فردوسي را پيكرة غرور مليت ايراني و خلاق غرور قوميت‌ ما مي‌داند و او را فرمانده جنگهاي فرهنگي ايران زمين معرفي مي‌كند:



توفنده از او حميت و احساسات

داننده راز انفجار كلمات

افتاده به روي نقشه‌هاي جنگي

فرمانده جنگهاي فرهنگي ماست

خلاق غرور قوميت ما

او شاعر ايده آل ما فردوسي است

(ديوان ـ‌ج 2 ـ‌1116)



قلم فردوسي در نظر شهريار، كار هزاران جنگجو مي‌كند و بدين سان از كاخ بلند زبان فارسي مراقبت مي‌نمايد:



او شاعر قهرمان ما فردوسي است

او را قلم آن كرد كه شمشير نكرد...

او كاخ زبان پارسي كرد بلند ...

او شاعر ايده‌آل ما فردوسي است

تصوير كند عشق و فداكاري‌ها

والا منشي‌ها و فداكاري‌ها

تصوير كند مفاخر ايران را ...

(همان ـ ص 1118)



و در پايان، چنين عظمت فردوسي و شاهنامه ـ اين تاريخ منظوم ايران ـ را ياد آور مي‌شود:



دنيا همه يك دهن به پهناي فلك

بگشوده به اعجاب و به تحسين تمام

با هر چه زبان و ترجمان دل و جان

در گوش تو با دهان پر مي‌گويند:

فردوسي و شاهنامه جاويدانند

(همان ـ 1121)



شهريار همچنين در قطعه‌اي به نام «تهران و ياران» با ياد كرد دوران حضورش در پايتخت ايران چنين مي‌گويد:



من نه آنم كه فراموش كنم كه تهران را

شب تهران و شعاع و شفق شمران را

پور كردستان كه جوانانه به جنگش خيزند

هرگز ايران نفروشد طمع توران را



بخش مهمي از اشعار ميهني و به اصطلاح «ايرانيّات شهريار» مربوط به آن شعرهايي است كه در رديف «ادبيات حسرت» مي‌گنجد. شهريار هر كجا از قفقاز و سرزمين‌هاي ايراني آن سوي ارس كه بر اثر بي‌لياقتي شاهان ناتوان و در پي انعقاد عهدنامه‌هاي سياه گلستان و تركمانچاي به اشغال روسيه درآمد، سخن به ميان مي‌آيد، بي‌اختيار عنان اختيار از دست مي‌دهد و زبان اشك و دريغا گويي به تكلم وا مي‌دارد.



اوج «قفقازيه»‌هاي شهريار در اشعار تركي آذري اوست، منتها در شعرهاي فارسي نيز بويژه در مثنوي «افسانه‌شب» بخش «شبيخون» ، شاعر با تصوير آفريني فوق‌العاده قوي، هجوم لشكر روس و دفاع مردم قفقاز را از خاك ايران به نمايش مي‌گذارد، به گونه‌اي كه آدمي خيال مي‌كند شهريار درست در شب حملة روس‌ به ايران در صحنه حاضر بوده، و آن نبردها را به چشم ديده است.



شهريار با اشاره مستقيم به حملات روس كه طي آن ايلات قفقاز (ايران)، با سلاح سنگ و چوب و بيل و كلنگ در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح روس دفاع مي‌كنند؛ تنها مورخي است كه از نقش قهرمانانة زنان قفقازي (ايراني) در مبارزه با كشور متخاصم روس سخن مي ‌گويد. در كتابهاي تاريخي در بيان دفاع زنان ايران در مقابل لشكر تزار سطري نديده است، جز مثنوي شبيخون شهريار:



ديده آن سيل شبيخون سپاه

چون بلايي كه ببارد ناگاه

بي‌سلاحي ز هنر داشته باز

دست ايلات رشيد قفقاز

فوج قزاق به فرمان تزار

رو نهاده است براي تاتار...

ايل بي‌اسلحه شايان دريغ

تن به تن جنگد و با خنجر و تيغ

آن هجومش همه با توپ و تفنگ

وين دفاعش همه با بيل و كُلنگ ...

شير زنها چو گوزن گستاخ

كه دل شير بدرد با شاخ

بيل بر دوش به پشت شوهر

سنة عاج بدو كرده سپر

دختران زلف پريشان از باد

چون غزالان كه رمند از صياد

متواري همه در كوه و كمر

سنگ بارند عدو را بر سر ...

مادري نعش پسر در آغوش

چنگ در رخ زده و رفته ز هوش

دختري سر به بر نامزدش

همسري كرده به خواب ابدش



و سرانجام قفقاز به شيري خوابيده و روس به گرگي درنده شبيه مي‌شود كه بر اثر سهل‌انگاري و خواب بي موقع چوپان بي‌عرضه (شاهان قاجار)، شير، اسير گرگ مي‌شود و قفقاز اين چنين از خاك ايران جدا مي گردد:



گله گرگ به مكر و تزور

شير خوابيده كند غافلگير ...

گويي آنها كه فرا مي‌رفتند

گاه برگشته چنين مي‌گفتند:

الوداع اي افق روشن و باز

شهره گهواره گيتي قفقاز...

اي كه تا بازپسين تير و تفنگ

بود با دشمن ايرانت جنگ

تا دليران تو در خون نتپيد

پاي دشمن به ديارت نرسيد

چوني اي كشور آزاده اسير

چوني اي شير ژيان در زنجير!



شهريار همچنين در قطعه «شيون شهريور» از زبان خورشيد عالم افروز كه رخ بر خاك آذر آبادگان ـ خاستگاه زرتشت ـ سائيده است، از مام ميهن اين گونه دلجويي مي‌كند:



اي وطن آمده بودم به سلام نوروز

مگرم كوكب اقبال تو تابد پيروز

آمدم در پي آن كوكب آفاق افروز

ليك از اين غمكده رفتم همه درد و همه سوز

دگر اي مادر غمديده بخون زيور كن

جشن نوروز بهل، شيون شهريور كن

(ديوان ـ ج 1 ـ ص 580)



در اين قطعه شعر، در تبيين منظور شهريار از ماجراي «شهريور» هم مي‌توان به مسئله اشغال ايران توسط متفقين و هم مسئله «اعلام موجوديت فرقه دمكرات آذربايجان» كه هر دو حركت اشغالگرايانه در شهريور ماه اتفاق افتاده است، اشاره كرد.(1)



او در قطعه ديگري نيز كه با عنوان «مهمان شهريور» سروده، به بيرون رفتن قواي اشغالگر شوروي از خاك ايران در سال 1325 اشاره مي‌كند و از خروج «مهمان ناخوانده» شادماني مي‌نمايد:



خوان به يغما برده آن ناخوانده مهمان مي رود

آن نمك نشناس بشكسته نمكدان مي رود

از حريم بوستان باد خزاني بسته بار

يا سپاه اجنبي از خاك ايران مي‌رود

قحط و ناامني و بيماري و فقر آورده است

گو بماند زخم، باز از سينه پيكان مي‌رود

(ديوان ـ ج 1 ـ ص 298)





در بررسي اشعار ميهني شهريار، اشعار تركي آذري او نبايد فراموش شود. اصولاً بخش مهمي از شعرهاي او كه در مضامين اجتماعي و وطن سروده شده به زبان مادري اوست.



يكي از مهمترين سروده‌هاي شهريار كه اشارتي مستقيم به جدايي سرزمين‌هاي ايراني قفقاز و تجزية خاك ايران دارد، قطعه شعري است كه خطاب به محمد راحيم شاعر قفقازي سروده است:



ايگيت لر يوردو قفقازيم، سنه مندن سلام اولسون

سنين عشقيندن ايراندا، هنوز صبري تالان واردير

آنام تبريز منه گهوار ده سويلردي: ياوروم بيل!

سنين قالميش اوتايدا خال لي تئل لي بير خالان واردير

آراز دشمن الينده بير قليچ تك اورتاني كسدي

اونون اولادي وارسا بيل، سني ياده سالان واردير (2)

(ديوان تركي شهريار ـ ص 82)



شهريار در بيت پاياني اين غزلواره از اينكه قفقاز اسير حاكميت كفر شده، ناراحتي خود را بيان و به شاعران آن سوي ارس توصيه مي‌كند كه مراقب مقاصد شوم روس‌ها باشند:



بيزي كفر اهلي ايسترسه، يوكون چاتماق اوچون ايستر

بيزه بونلاردان آرتيق قالسا بير يرتيق پالان واردير (3)



شاعر صريح ايران در شعر ديگري كه براي سليمان رستم از شاعران معروف قفقاز سروده، از جدايي برادران ايراني و اسارت ايرانيان قفقازي در چنگال بيگانگان ناله سر مي‌دهد:



آغ گؤيرچين نه روا دير، كي ايشيقليق قوشو، سن تك

ياتا بايقوش يوواسيندا، قالا خفاش آراسيندا (4)

(ديوان تركي شهريار ـ ص 84)



شهريار در قطعه ديگري كه خطاب به يكي از اقوام خود به نام ميرابوالفضل حسيني متخلص به «حسرت» كه در زمان فروپاشي فرقه دمكرات آذربايجان(1325 شمسي) به همراه عده‌‌اي ديگر، از ايران متواري شد، سروده، از خوردن فريب شيطان و افتادن در دام تجزيه ‌طلبها و بيگانه‌گراها بر حذر مي‌دارد و مي گويد:



جاهلليقدا تورا دوشن چوخ اولار

قيش ياخينلار تور آتانلار يوخ اولار

مظلوم لارين آهي بير گون اوخ اولار

ظلمون دگر، اورگي نين باشينا

آوچي قويار باش يهرين قاشينا

يازيق جوان شيطاني گورجك چاشار

يولدان چيخيب بولودلو داغلار آشار

حقي تاپان خضر اولي مينلر ياشار

نه ياخشي دير الله سوزون اينانماق

بلا لرده صبر ائله يب، دايانماق (5)

(ديوان تركي شهريار ـ ص57)



شهريار ضمن دعوت به بازگشت شاعران و هموطنان فراري براي آمدن به خاك وطن اين چنين در بيت ديگري مي‌گويد:



وطندن آيري دوشن اولاديم قاييت وطنه

قاييت كي گوز يولا تيكميش آنا قايتدي سنه(6)

(همان ـ ص 90)



شهريار همچنين در يك موضعگيري بسيار آگاهانه، در پاسخ به عده‌اي بچه كمونيست كه شاعر بزرگ ايران را از سرودن شعر فارسي بر حذر مي‌داشتند، مي‌گويد:



دئدين آذر ائلي‌نين بير يارالي نيسگيلي يم من

نيسگيل اولسام دا گولوم بير ابدي سؤيگيلي‌يم من

ائل مني آتسادا اؤز گولشنيمين بولبولي‌يم من

ائليمين فارسيجادا درديني سؤيلر ديلي يم من

ابديت گولويم من (7)

(ديوان تركي شهريار ـ ص 72)



سخن در اين وادي را با بيان مؤخره‌اي پيرامون اشعار تركي شهريار به پايان مي‌بريم:

شهريار شناسان معتقدند اين شاعر بزرگ زماني به سرودن شعر تركي آذري اقدام كرد كه به مقام والايي در شاعري دست يافته بود. او را در كشور مي‌شناختند و سخنانش زبان به زبان مي‌گشت.

به گواهي تاريخ زماني كه هنوز مجموعة كم نظير «حيدربابايه سلام» شهريار و ديگر اشعار تركي آذري او سروده نشده بود، در مراسم بزرگداشتي كه در دانشگاه تبريز براي شهريار برپا شد، دانشجويان و حتي مردم عوام براي ديدن شهريار، سرو دست مي‌شكستند.

دكتر علي اكبر ترابي كه تحقيقات ارزنده‌اي در جامعه شناسي شعر شهريار دارد، معتقد است: «ديوان اشعار فارسي شهريار تأمين كننده نخستين مرحله از اشتهار شاعر به عنوان غزلسرايي بزرگ و اشعار حيدربابا فراهم آورنده بلند آوازگي او در نيمة دوم حيات است» (8)



روان شاد دكتر محمود پديده استاد فقيد دانشگاه تبريز نيز مي‌نويسد: «شهريار برخلاف اكثر تركان پارسي‌گوي كه كاملاً ترك بودنشان در شعر محسوس است، چون با اصطلاحات زبان فارسي آشنايي دارد، اگر كسي با او سابقه معرفت نداشته باشد، نسبت ترك بودن به او نخواهد داد ...» (9)



مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه تلاش عده‌اي در معرفي شهريار بدين صورت كه او تنها با سرودن اشعار تركي به عنوان شاعر بزرگ در كشور مطرح شد، حركتِ مذبوحانه و احمقانه‌اي بيش نيست. يكي از اين افراد مي‌گويد: «شهريار را منظومة حيدربابا شهريار كرد. قبل از آن اگر نامي داشت(!) در رديف چند شاعر خوب زمان بود و عده‌اي (!)‌ادب دوستان دركش مي‌كردند و نامش را مي‌بردند. در بين عوام شهرت چنداني نداشت. ولي با انتشار اين مجموعه، آتشفشاني شروع به فوران كرد...»(10)



همين فرد در يك نتيجه‌گيري كودكانه ديگري مي‌گويد كه منظومة بلند و كم نظير حيدربابا «به تقاضاي عمّه و عمه‌زادگان» شهريار كه زبان فارسي نمي‌دانستند سروده شده است. اين فرد مي‌گويد: «منظومه‌اي كه براي خاطر فهم عمه و عمه‌زاده ... به زبان محاوره‌اي و ساده و بدون پيرايه سروده شده بود، شاهكاري از آب در آمد...» (11)



اين در حالي است كه رويكرد استاد شهريار به شعر تركي، علي‌رغم برخي از شاعران چپگراي همدورة وي «به دور از اغراض سياسي» و اهداف حزبي بود و اين گونه است كه «طرح حزب كمونيست شوروي براي اعطاي جايزه ادبي لنين به شهريار با هوشياري شاعر بزرگ ملي ايران با شكست مواجه شد» (12) .



توجه شهريار به عنوان يك ايراني دوستدار وطن، به شعر تركي، تنها از راه عشق به احياي زبان مادري بوده است. پس توان گفت كه چهرة ادبي شهريار از دو نيم رخ شعر فارسي و شعر تركي آذري تشكيل يافته است. هر دو سوي اين نيم‌رخ‌ها، صورت زيبا و دلنشين «شهريار ايران» را تشكيل مي‌دهند.



شهريار حتي به حدي مراقب نيفتادن در دام بيگانه‌گرايان بود كه در مصاحبه‌اي مي‌گويد: «لهجة تركي ما با ساير لهجه‌هاي زبان تركي متفاوت است. من سعي مي‌كنم به لهجة تبريز بنويسم. برخي لغات تركي هستند كه ... تركهاي ايران آن را نمي‌دانند... تا حدي كه برايم مقدور است از اين لغات استفاده نمي‌كنم.» (13)



شهريار اين مصاحبه را چنين به پايان مي‌برد. «تركي، فارسي، عربي هيچ يك به تنهايي نمي‌توانند وجود داشته باشند. زبانها همه بر يكديگر وابسته‌اند و هر يك به نحوي نقصي دارند... مهم اين است كه نبايد تعصب داشت». (14)



-------------------------------------------------------------------------



پاورقی :



1-فرقه دمكرات آذربايجان به دستور استالين و به طور مشترك توسط ميرجعفر باقر‌اف و مير جعفر پيشه‌وري در دوازدهم شهريور ماه 1324 به طور علني و با انتشار بيانيه‌اي اعلام موجوديت و در 21 آذر ماه همان سال به طور رسمي با افتتاح مجلس به اصطلاح ملّي! آغاز به كار كرد.



2- ترجمه فارسی شعر : اي سرزمين قهرمانان، قفقاز سلام بر تو ! در عشق تو هنوز بسياري در ايران سرگردان و پريشان حالند. مادرم تبريز زماني كه من در گهواره بودم، مي‌گفت: فرزندم، بدان كه تو در آن سوي ارس خاله‌اي زيبا رو داري...ارس چون شمشيري به دست دشمن، ميانه ما را بريد و از هم جدا كرد. اگر او نيز فرزنداني دارد، بداند كه تو نيز در ياد مايي و فراموش نشده‌اي.



3- ترجمه فارسی شعر : اگر اهل كفر به ما اظهار تمايل كنند، بدان كه براي بهره‌گيري و نيل به مقاصد شوم خود اين كار را مي‌كنند. بدانيد كه براي ما از اينها بيش از يك پالان كهنه و پاره نخواهد ماند.



4- ترجمه فارسی شعر : اي كبوتر سپيد، تو كه مرغ روشنايي‌ها هستي، چه رواست كه در لانه جغد منزل كني و در ميان خفاشان (= زمامداران كمونيست) زندگي نمايي؟!



5- ترجمه شعر: در جواني خيلي‌ها به دام مي‌افتند. زمستان از راه مي‌رسد و اثري از گسترندة دام و صيادها نمي‌ماند . يك روز آه و ناله مظلومان به تيري تبديل مي‌شود و قلب ظلم را نشانه مي‌رود و صياد سر بر زين مي‌نهد. جوان با ديدن شيطان از راه به در مي‌رود. راه را گم كرده و سر به كوههاي مه آلود مي‌نهد.(اشاره به فرار از ايران) هر كس مؤمن به حق شد، عمر جاويد يابد. پس چه بهتر است سخن حق را قبول كنيم و در برابر بلايا صبر نماييم.



6-ترجمه شعر : اي فرزندي كه از دامان مام ميهن دور افتاده‌اي، به زادگاهت بازگرد. بازگرد كه مادر چشم به راهت نيز بازگشته است.



7- ترجمه شعر : گفتي كه من حسرت زخمديده مردم آذربايجانم. اگر حسرت هم باشم اي عزيز، معشوق و عزيز هم هستم.اگر حتي مردم مرا از خود برانند، من بلبل داستانسراي ايرانم. من شاعري هستم كه به زبان فارسي نيز دردهاي جامعه‌ام را بازگو مي‌كنم. من گل ابدي هستم.



8-گامي در راستاي شهريار شناسي ـ ص 16

9-همان ـ ص 78

10-همان ـ ص 151

11-همان ـ ص 150

12-شهريار و شعر تركي ـ علي اصغر شعر دوست ـ ص 10

13-گفت و گو با شهريار ـ جمشيد عليزاده ـ ص 194

14-همان ـ ص 196
 

n_roshan

عضو جدید
کاربر ممتاز
این چرت و پرت ها رو واسه بزرگ کردن فرهنگ کوچیک خودشون میگن دوست عزیز
مهم اینه که ایران و ایرانی بالای 7000 سال تمدن داره
 

Neptune

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز مرسی به خاطر حساسیت شما نسبت به ایران عزیزمان:w27:

ولی شما خودتو ناراحت نکن به دعای گربه سیاهه بارون نمیاد . اینا اگه عقل داشتن به جای در افتادن با تمدن بزرگ ایران یه فکری به حال بدبختی خودشون میکردند.
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی :gol::gol::gol:

فردوسی بزرگ در شاهنامه 720 بار واژۀ " ایران " و 350 بار" ایرانی " و " ایرانیان " رو بکار برده
حتی در اوستا هم از ایران اسم برده شده ( ایرانویج )

برای این کوته فکر متاسفم :razz:
موجبات تفکر و تعجب منو باعث ميشه کلمه غريب ايرانه. کلمه اي جديد با قدمت کمتر از 80-90 سال که توسط رضا قلدر(آن ديکتاتور مزدور) کشف شد که خودش کشف بزرگ انگلستان بود.کلمه اي که مدتهاست باهاش غريبم و هيچ احساس و مفهوم خاصي در ذهنم براش ندارم
شمايي که با نخوت و غرور سينه جلو ميديد و استاد مأبانه همه رو توصيه به مطالعه تاريخ ميکنيد بهتره خودتان فقط زحمت خواندن چند خط کتاب تاريخ رو به خودتون بديد (البته نه از نوع تحريف شده اش که به وفور در بازارهاي کشور عزيزتون ايران پيدا ميشه) و اونوقت متوجه بشيد که کشور و منطقه اي به نام ايران پيش از 80-90 سال قبل در هيچ کجاي جهان وجود نداشته است

 

#nobody#

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز مرسی به خاطر حساسیت شما نسبت به ایران عزیزمان:w27:

ولی شما خودتو ناراحت نکن به دعای گربه سیاهه بارون نمیاد . اینا اگه عقل داشتن به جای در افتادن با تمدن بزرگ ایران یه فکری به حال بدبختی خودشون میکردند.


اینجوری نیست
جدایی طلبی تو ایران تازگیا خیلی ریشه دوونده. تو همه قوم و فرقه ها...

من از آینده ایران میترسم

 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب شاعری بوده این شهریار:
واقعا غم انگیزه:cry:

ديده آن سيل شبيخون سپاه

چون بلايي كه ببارد ناگاه

بي‌سلاحي ز هنر داشته باز

دست ايلات رشيد قفقاز

فوج قزاق به فرمان تزار

رو نهاده است براي تاتار...

ايل بي‌اسلحه شايان دريغ

تن به تن جنگد و با خنجر و تيغ

آن هجومش همه با توپ و تفنگ

وين دفاعش همه با بيل و كُلنگ ...

شير زنها چو گوزن گستاخ

كه دل شير بدرد با شاخ

بيل بر دوش به پشت شوهر

سنة عاج بدو كرده سپر

دختران زلف پريشان از باد

چون غزالان كه رمند از صياد

متواري همه در كوه و كمر

سنگ بارند عدو را بر سر ...

مادري نعش پسر در آغوش

چنگ در رخ زده و رفته ز هوش

دختري سر به بر نامزدش

همسري كرده به خواب ابدش


باز خوبه اون شاهنامه که ماله 1000 سال پیشه جلوی چشمشونه و یاوه گویی میکنن!
اینم در مورد قفقاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=164592
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز



اینجوری نیست
جدایی طلبی تو ایران تازگیا خیلی ریشه دوونده. تو همه قوم و فرقه ها...

من از آینده ایران میترسم

واقعا احساس غرور به آدم دست میده که توی همچین مملکتی زندگی میکنه. یه جمله ای مدتها قبل شنیده بودم که الان متاسفانه دقیقا یادم نیست. ولی یکی از تاریخدانان میگه در ایران فقط یک شهر در مقابل اجانب(روسهای کثیف) و دیکتاتوری دربار مقاومت میکرد اونم تبریز بود و از این شهر فقط فریاد یک ناحیه ی کوچک از ایران خاموش نشده بود و آن نقطه محله ی امیرخیز تبریز بود.و از این محله هم خانه ستارخان
جدایی طلبی آخر عاقبتی نداره. نمیزاریم داشته باشه. اون چند تا تروریست رو هم میفرستیم به درک
 

#nobody#

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا احساس غرور به آدم دست میده که توی همچین مملکتی زندگی میکنه. یه جمله ای مدتها قبل شنیده بودم که الان متاسفانه دقیقا یادم نیست. ولی یکی از تاریخدانان میگه در ایران فقط یک شهر در مقابل اجانب(روسهای کثیف) و دیکتاتوری دربار مقاومت میکرد اونم تبریز بود و از این شهر فقط فریاد یک ناحیه ی کوچک از ایران خاموش نشده بود و آن نقطه محله ی امیرخیز تبریز بود.و از این محله هم خانه ستارخان
جدایی طلبی آخر عاقبتی نداره. نمیزاریم داشته باشه. اون چند تا تروریست رو هم میفرستیم به درک

نمیخوام حرفای نا امید کننده بزنم
ولی من هم دوستای ترک دارم هم دوستای کرد
از بچگی یه چیزی تو ذهنشون کردن که به این سادگیا در نمیاد
 

Neptune

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا احساس غرور به آدم دست میده که توی همچین مملکتی زندگی میکنه. یه جمله ای مدتها قبل شنیده بودم که الان متاسفانه دقیقا یادم نیست. ولی یکی از تاریخدانان میگه در ایران فقط یک شهر در مقابل اجانب(روسهای کثیف) و دیکتاتوری دربار مقاومت میکرد اونم تبریز بود و از این شهر فقط فریاد یک ناحیه ی کوچک از ایران خاموش نشده بود و آن نقطه محله ی امیرخیز تبریز بود.و از این محله هم خانه ستارخان

جدایی طلبی آخر عاقبتی نداره. نمیزاریم داشته باشه. اون چند تا تروریست رو هم میفرستیم به درک​

:w16:

ایول ایول داش وحید رو ایول :w11:
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونایی که فکر تجزیه ایران هستند بیخودی خودتون به زحمت ندازید چون ایران کشور امام زمان
پس بهتر برید از اربابتون توی غرب و شرق سماق بگیرید بمکید تا وققتون هدر نره
از شما دوست عزیز هم برای گذاشتن این مطالب تشکر میکنم
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولی من احساس میکنم .این به جای اینکه کاری پان ترکیسم ها باشه.بلکه دام حکومت هست
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن مقتدر از ایران
الف- آرتمیز

آرتمیز ملکه اول هالیکارناس (Halicarnasse) واقع در آسیای صغیر یا ترکیه کنونی و جزء متصرفات و ساتراپ نشین ایران بوده است. غالباً اشخاص اشتباهاً آن را آرتمیس تلفظ می‌نمایند بطوریکه قبلاً اشاره شد، آرتمیس نام رب‌النوع شکار یونان قدیم است و ارتباطی با آرتمیز ندارد. تلفظ صحیح آن را در دائرة‌المعارف‌ها و مدارک مختلف آرتمیز نوشته‌اند. املای آن به فرانسه (Artemise) است که حرف S به علت بودن در بین دو حرف صدادار Z تلفظ می‌شود و املای آن به انگلیسیArtemisiaکه در دائرة‌المعارف آمریکانا برای نشان دادن تلفظ صحیح آن به شکل (Ar- te- mizia) نوشته شده است.

در تاریخ هردوت هم در جائیکه صحبت از الهه شکار است املای آن به شکل Artemis و در جائیکه صحبت از ملکه اول هالی کارناس است به صورتArtemiseآمده است. در تاریخ ایران باستان مشیرالدوله هم در قسمت مربوط به لشکرکشی خشایار شاه «آرتمیز» درج گردیده است.

آرتمیز یکی از ده‌ها فرماندهان دریایی ایران است که در جنگ‌های دریائی ایران علیه یونان، هنگم لشکرکشی تاریخی خشایار شاه شرکت نموده‌اند. مشیرالدوله در تاریخ ایران باستان از قول هرودت فرماندهان دریایی ایران را این‌طور نام می‌برد.

فرماندهان دریائی اینها بودند: آریا‌بیگ نس Ariabignesپسر داریوش از دختر گبریاس فرمانده سفاین ینیایی و کاری بود. آخمنس (هخامنش) برادر تنی خشایار شاه فرمانده دریایی مصر، پرگساس پسر آسپاتن و مگاباز پسر مگابات باقی قسمت‌های دریایی را اداره می‌کردند. عده کشتی‌هایی که سی و پنج پارو زن داشت و کشتی‌های دراز برای حمل اسب‌ها و کشتی‌های سرکور طویل قبرسی تقریباً به سه هزار فروند می‌رسید. پس از فرماندهان نامبرده معروف‌ترین اشخاص دریائی از این قرار بودند تت رام نسTetramnes صیدائی، ماپنMapenصوری پسر سی رموس Siromus مربال آردیانی (یعنی اروادی) پسر آگیال، سوانویسی [Sunnesis]، کیلی کی پسر ارم دنت Oromedont ، سی برنیک[Sybernique] پسر سی کاس [Sicas] لی کی، گرگوس [Gorgus] پسر خرزیسGhersis، تی موناکس Timonaxe پسر تیما گوراکس [Timagoraxe] که هر دو از قبرس بودند، هیس تیه پسر تیم نس [Timnes]، پیگرس [Pigres] پسر سلدومSeldomeو داما زیتیم[Damasithyme] پسر کان دولCandoule. ذکر اسامی سایر روسا را لازم نمی‌دانم ولی مقتضی است اسم آرتمیزArtemiseرا که باعث حیرت من شده ذکر کنم. او با وجود اینکه زن بود برای رفتن بجنگ یونان حاضر شد. این ملکه بعد از فوت شوهرش چون پسرش صغیر بود زمام امور دولت خود را بدست گرفت و بواسطه مردانگی و شجاعت عازم یونان گردید و حال آنکه کسی او را بدین اقدام مجبور نکرده بود. این زن دختر لیگ دامیسLigdamis و نامش آرتمیز بود.

قبل از اینکه بشرح خدمات آرتمیز بپردازیم، لازمیست چند کلمه راجع به هرودت صحبت شود تا اساس دشمنی‌هائیکه در هنگام نگارش تاریخ علیه ایران به کار برده است، آشکار گردد.


کشتی های ملکه آرتمیز، در جنگ با یونان

هرودت از اهالی هالی کارناس و همشهری آرتمیز محسوب می‌شد. هردوت با اینکه از خاندان لیگدامیس بود ولی با آن خانواده (گفتیم که آرتمیز دختر لیگدامیس بود) دشمنی داشت و به همین علت نیز نتوانست در هاللی کارناس بماند و به یونان فرار نمود. در همین هنگامی که اهالی آتن مشغول ساختمان شهر توریوم Thurium بودند، در آن شهر مقیم شد و در همان شهر در گذشت. اتی ین دوبیزانس (Etienne de bysance) هم می‌گوید هر دوت به قصد فرار از حملات غیر قابل توجهی تحمل همشهری‌های خود به توریوم پناهنده شد و این شهر را وطن دوم خود نامید.

با توجه به اینکه هرودت در حقیقت یک نفر فراری مخالف حکومت لیگدامیس‌ها بوده است، در هر جا که توانسته است به‌طور مستقیم و غیرمستقیم، گاهی در لباس دوستی و زمانی با دشمنی و نیش قلم، حقایق را به نفع موطن ثانی خود یونان و به ضرر حکومت میهن اصلی خویش یعنی ایران تحریف نموده است.

علاوه بر شجاعت، آرتمیز دارای بصیرت کامل در امور جنگی به خصوص در جنگ‌های دریائی (بطوریکه خواهد آمد) بود و به عقیده تمیستوکل زمامدار آتنی (در هنگام لشکرکشی خشایارشا)، آرتمیز یکی از دریاسالاران برجسته جهان بوده، که خصم دیرین یونان بشمار می‌آمد. آنقدر که تمیستور کل از او وحشت داشت، از سایر دریاسالاران ایران نمی‌ترسید و یونانی‌ها برای سر او ده هزار درهم جایزه تعیین کرده بودند.

کشتی‌هائی که آرتمیز در لشکرکشی خشایار شا در زیر امر خود داشت عبارت از پنج کشتی از بهترین کشتی‌های جنگی آن‌وقت محسوب می‌شد که با خود همراه آورده بود. آرتمیز همیشه مورد احترام خشایارشا بود و در شوراهای جنگی غالباً مورد مشورت پادشاه ایران قرار می‌گرفت. به‌طور مثال هنگامیکه نیروی ایران در تنگه ترموپیل در مقابل قوای لئونیداس پادشاه اسپارت متوقف گردیده بود، به خشایارشا پیشنهاد کرد که یا بوسیله نیروی دریائی در عقب لئونیداس (پادشاه اسپارت) سرباز پیاده کن و یا موضع ترموپیل را دور زده و به طرف آتن برو و فقط یکی از سرداران خود را مامور کن از جبهه با لئونیداس بجنگد. به‌طوریکه می‌دانیم ایرانیان موضع مزبور را به راهنمایی افی یالس از راه بی‌اندازه مشکل و سخت که عبور از آن برای یونانی‌ها غیر قابل تصور بود دور زدند و از پشت ارتش لئونیداس سر در آوردند. لازم به تذکر است که مورخین یونانی برای اینکه میهن پرستی و دلیری سربازان اسپارت را بزرگ جلوه دهند، سربازان تحت امر لئونیداس را ۳۰نفر ذکر کرده‌اند، در صورتی هر روز سربازهای داوطلب از نقاط مختلف یونان برای کمک می‌رسید و عده لئونیداس بالغ بر چند هزار نفر بوده است.


سربازان شوش، هخامنشیان، ایران باستان

ناگفته نگذاریم که نیروی ایران پس از گذشتن از ترموپیل به پاس دلیری سپاهیان اسپارت، از اشغال نظامی جدی اسپارت برای آنکه آسیبی به آنجا وارد نشود، صرف‌نظر نمود. زیرا ایرانیان دلیری و مردانگی را دوست می‌دارند و این صفت را در هر ملتی، ولو دشمن هم باشد (بر خلاف هرودت مورخ یونانی که تاریخ ایران را تا نوانسته با دروغ آمیخته است)، تجلیل می‌کنند.

نیروی زمینی ایران به طرف آتن رفت و آن را اشغال نمود. گفته می‌شود که خشایارشا به عمد شهر مزبور را آتش زده است ولی شهر آتن برخلاف سایر شهرها اصولاً با چوب ساخته شده بود و طبیعتاً در ضمن حمله قوای ایران و دفاع اهالی آتن آتش گرفت و یونانی‌ها برای اینکه آتش زدن سارد (مرکز لیدی) را بوسیله خودشان موجه جلوه دهند حریق آتن را به حساب سارد گذاشتند. با اینکه ظاهراً این لشکرکشی را خشایارشا به علت پیمان کشنی یونانیان (پیمانی که با ایران درباره‌ی ایالت لیدی داشتند و پیمان خود را شکسته بودند)،انجام داد و با اینکه پیمان شکنی در نظر ایرانیان یک گناه نابخشودنی شمرده می‌شود، معهذا منظور خشایارشا از این لشکرکشی آتش زدن یا خراب کردن یونان نبوده است، بلکه هدف شاهنشاه ایران از این لشکرکشی ضمن گوشمالی دادن به آتن که در آن موقع در رأس حکومت‌های کوچک یونانی قرار داشت، عبارت از اجرای یک حرکت استراتژیکی به منظور نشان دادن قدرت در سرتاسر امپراطوری منحصر به فرد جهان آن روز و استحکام رشته‌های وحدت امپراطوری از نظر نظامی و سیاسی بوده است. زیرا از اشغال یونان هیچ‌گونه بهره سیاسی و یا اقتصادی که مستلزم چنین لشکرکشی‌ای باشد، عائد ایران نمی‌گردید و بطوریکه تاریخ نشان می‌دهد، بعد هم آتن و اسپارت، بدون اینکه سپاهی به یونان فرستاده شود، عملاً تحت الحمایه ایران شدند و سکه‌های طلای ایران به سهولت این ملت فقیر را مطیع و منقاد سیاست مرکزی امپراطوری ایران ساخت.

ایران پس از اشغال آتن، نیروی دریایی خود را که در آرتمیزوم نیروی دریائی یونان را شکست داده و به طرف سالامین فراری ساخته بود، برای تعقیب یونانیان حرکت داد و بسالامین رسید.

قبل از اینکه جنگ دریایی آغاز گردد، بنا بگفته هرودت، خشایارشا یک شورای جنگی تشکیل داد که رأس فرماندهان را در باره اقدام و یا عدم اقدام بجنگ دریائی خواستار شود. بگفته‌ی هرودت در این شورا پادشاهان و روسا و مردمان مختلف و فرماندهان کشتی‌ها به حضور شاه رفته و هر یک برابر مقامی که در نزد شاه داشتند نشستند. جای اول را پادشاه صید و جای دوم را پادشاه صور و پس از آن سایر مدعوین بجاهای خود قرار گرفتند. سپس خشایارشا مردونیوس را فرستاد تا عقیده هر یک را بداند. همه گفتند که باید جنگ کرد. در این میان فقط آرتمیز چنین گفت:
“شاها، جنگ دریائی مکن و کشتی‌های خود را نگاهدار چه این مردم در دریا به‌همان اندازه که قوی‌تر از تواند که مرد قوی‌تر از زن است (در اینجا هردوت چنین سخنی را از خود به زبان آرتمیز می‌گذارد، زیرا نیروی دریایی ایران در همه جا برتری خود را نشان داده بود). مگر برای تو لازم است جنگ دریایی کنی؟ تو آتن را در تصرف‌داری و مقصود از قشون‌کشی این بود. تو قسمت‌های دیگر یونان را هم‌داری و آنهایی که مقاومت کردند، به جزای خود رسیدند. من پیش‌بینی می‌کنم که کار دشمن به کجا خواهد رسید. اگر تو بجنگ دریائی عجله نکنی و کشتی‌های خود را در این ساحل نگاهداری و با ارتش زمینی به طرف پلوپونس بروی، تمام خواسته‌های تو انجام خواهد یافت. زیرا یونانی‌ها نخواهند توانست مدتی پافشارند و متفرق شده و به شهرهای خود خواهند رفت. چه در این جزیره (سالامین) آذوقه ندارند و دیگر اینکه چون بشنوند که تو به طرف پلوپونس حرکت کرده‌ای هرگز باین فکر نخواهند افتاد که برای آتن جنگ دریایی کنند. هر گاه تو شتابان جنگ دریائی کنی این خطر هست که کشتی‌های تو آسیب یابند و بدبختی دامنگیر ارتش زمینی تو شود. شاها، بالاخره این نکته را در نظر آر که آقای خوب بندگان بد دارد و بالعکس آقایان بد بندگان خوب دارند. تو که بهترین مردی، مستخدمینی داری که بندگان بد تواند. از مصری‌ها وکیلی کی‌ها و قبرسی‌ها و پامفی لیان برای تو فایده نیست. (قسمت‌های اخیر را نیز هرودوت از طرف خود به آرتمیز نسبت داده است).”

پس از این گفته عده‌ای که دوست آرتمیز بودند اندوهگین شدند و چه ترسیدند که خشایارشا نسبت به او غضبناک شود و آنهائیکه دشمن او بودند خوشحال گردیدند چه تصور نمودند که با این گفته او فنا خواهد گردید. ولی برعکس تصور همه، شاه رأی او را پسندید و بیش از همیشه او را ستود، ولی چون غیر از او همه رای به‌جنگ داده بودند، تصمیم بجنگ گرفت.

در این جنگ به طرفین آسیب زیادی وارد آمد. چون شاه صحنه جنگ را زیر نظر داشت و همه او را می‌دیدند دلیرانه می‌جنگیدند. در اینجا باز هرودت سخن از آرتمیز به میان می‌آورد و می‌گوید:

راجع به جنگ یونانی‌ها و پارسی‌ها دیگر نمی‌توانم چیزی بگویم چه نمی‌دانم چگونه جنگ می‌کردند ولی آرتمیز کاری کرد که بیشتر مورد احترام شاه گردید. وقتی که جنگ به ضرر شاه داشت تمام می‌شد، چند کشتی آتیکی کشتی آرتمیز را تعقیب کردند. او چون خود را محاصره کشتی‌های یونانی دید، فوراً بکشتی کالین‌تین (Calyntiens) که جزو نیروی دریائی پارس بود، حمله کرد و آن را غرق نمود (در این جا هم هرودت نتوانسته از عداوت شخصی و دادن نسبت دروغ خودداری کند). یونانی‌ها که پنداشتند او از متحدین یونانی یا از پارسی‌های فراریست که یونانی‌ها را کمک می‌کند، از تعقیب کشتی او دست باز داشتند.

آنتی‌ها به شدت در جستجوی آرتمیز بودند زیرا علاوه بر آنکه فرمانده نیروی دریایی آتن دستور داده بود که هر کسی او را زنده دستگیر کند ده هزار درهم جایزه دریافت خواهد کرد، خشمگین بودند که چگونه زنی علیه آنها آن‌چنان جنگ می‌کند (بطوریکه ملاحظه می‌گردد این گفته اخیر هرودت موضوع غرق کشتی کالین تین را خود بخود نقض می‌کند زیرا در حقیقت خشم آنها غرق کشتی‌های خودشان بوسیله آرتمیز بوده است).

گویند وقتی شاه کشتی آرتمیز را در میان هنگامه جنگ دید، یکی از نزدیکانش به او گفت شاها این آرتمیز است که چنین حمله بکشتی دشمن می‌کند و آن را بقعر دریا می‌فرستد. شاه با حیرت پرسید واقعاً این کار از دست اوست. اطرافیانش تصدیق کردند. شاه گفت:
«مردان مانند زنان و زنان مانند مردان جنگیدند».

در اینجا هم هرودت گفته‌ی خشایارشا را تحریف نموده است. بطوریکه خود او در گفته‌های خود به طوریکه در بالا هم اشاره شد اقرار می‌نماید که همه دلیرانه می‌جنگیدند. مگر اینکه خواسته‌ باشد بگوید در این جنگ شجاعت مردان هم مانند آرتمیز بوده است، ولی در هر حال مطلب را دو پهلو نوشته است.

در مورد زندگی آرتمیز نقل شده است که غیر از شرکت در لشکرکشی یونان، در جنگ‌های دیگری نیز در تحت حمایت شاه ایران شرکت نموده و فتوحات مختلف دیگری نمود که به شهرت او بیش از بیش اضافه گردیده است، معهذا برای اینکه نویسندگان یونانی این سردار و سرباز نامی تاریخ را لکه‌دار کنند، برای او افسانه‌ای ساختند و آن افسانه این است که آرتمیز به‌طور دیوانه واری شیفته‌ی مرد جوانی شد، ولی جوان مزبور نه تنها به عشق او توجه ننمود بلکه او را مورد تحقیر قرار داد. آرتمیز چشمان او را از حدقه در آورد (افسانه‌ای که دو قرن بعد بوسیله سافو (Sahpo حقیقت یافت). بعد خدایان عشق او را تشدید نمودند و بالاخره بنا بر نصیحت غیب‌گویی از بالای صخره لوکاد(Loucade) که در میان دریا بود خود به‌پایین پرتاب نمود و هلاک شد.

بطوریکه متذکر شدیم این افسانه هم نمی‌تواند حقیقت داشته باشد بلکه سرچشمه آن را در دشمنی آشتی‌ناپذیر هرودت نسبت خانواده لیگدامیس و آرتمیز و ایرانیان باید جستجو کرد.

حقیقت هر قدر که با افسانه و دشمنی آمیخته شود معهذا خواهی نخواهی خود را از وراء پرده‌های سیاه دروغ و تهمت آشکار می‌نماید.
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایران را در چین هم میتوان جستجو کرد!

ز دریای چین تا به کرمان همه روی کشور سپه گسترید
ایران را حتی در چین نیز میتوان جستجو کرد. پیوند میان این دو کشور پیشینه ای دیرینه دارد .شاید نام جاده ی ابریشم برای شما آشنا باشد . البته نمی توان این را به عنوان اولین برخورد بین ایران و چین دانست . اما این یک رویداد مهم بین ایران و چین به حساب می آید. اتحادی که میان خاقان چین و شاهنشاه ایران مهرداد دوم در عهد فرمانروایی اشکانیان رخ داد. هیئت خاقان ووتی از سلسله ی هان چین به دربار مهرداد آمده و نتیجه ی این دیدار ایجاد جاده ای به نام ابریشم شد که برای گسترش تجارت در سرتاسر منطقه موثر واقع شد. ضمن اینکه در آثار تاریخی چین شیر به احترام و نماد ایرانیان ساخته میشود . چینی ها تا پیش از برخورد با ایرانیان با شیر بیگانه بودند . چون این حیوان در چین زندگی نمیکرد . از این روی فرمانروایان ایرانی به رسم هدیه برای حاکمان چینی شیر هدیه می فرستادند. ضمن اینکه مجسمه ی شیر نیز به احترام پارسیان در کاخ و بناهای سلطنتی به کار میرود.
در شهر چوانجو دهکده ای به نام (بوسی جوان) به معنای (پارسیان) وجود دارد که آمیزه ای از هنر و فرهنگ ایرانی است. چینی ها بر این باورند که مردم این دهکده بازماندگان بازرگانان ایرانی هستند که در زمان سلسله ی تانگ چین 617 تا 907 میلادی زندگی خود را در آنجا آغاز کردند.
به نقل از هفته نامه ی خبری امرداد :
در دهکده ی بوسی جوان یا همان پارسیان سر در دهکده در سال 1994 میلادی بنا به در خواست مردم کوشک یادبودی به شیوه ی ایرانی بنا کردند. بر روی لوح یاد بود روی کوشک تاریخچه ی دهکده ی پارسیان چنین آمده:
دهکده ی پارسیان در گذشته ی دور جوشوگاه نام داشت .از دودمان تانگ بازرگانان ایرانی در آن مکان رفت و آمد داشتند و از احترام خاصی برخوردار بودند و و با مردم چین در آن مکان در آشتی و آرامش به سر میردند.
سالی سیلاب خیز که راهزنان بسیار شده بودند عده ای از راهزنان به دهکده هجوم آوردند. بازرگان ایرانی و مردانش به مقابله شتافتند و فرصتی ساختند تا زن و بچه ها بگریزند. او جان و مال مردم را نجات داد اما در ایران راه جان و مال خود را از دست داد.
دشمن پیکر قهرمان را به رودخانه افکند و رود پیکر قهرمان را به کام خود کشید.آب خون آبود نشانه ی فداکاری و دلیری قهرمان ایرانی شد .مردم پیشکر او را یافتند و در دهکده دفن نمودند و جوشوگاه را پارسیان نام نهادند و ار آن زمان هر ساله به یا قهرمان بزرگ مراسم پرسه برگزار کردند.
چینی ها هنوز خاطرات خوبی از ایران و ایرانی ها دارند .در جای جای تاریخ چین به ایرانیان اشاره شده آن هم به گونه ای مثبت.بسیاری از هنر ها و صنعت های ایرانی مورد علاقه ی چینی ها قرار میگیرد. از جمله استفاده از قلم مو را نیز ایرانیان به چینی ها آموختند.
بسیاری از نقاشی ها چین نیز اثری ایرانی و مانوی هستند.
همانطور که میدانید فرمانروایان ایران در زمان هخامنشیان به کوه اعتقاد خاصی داشتند . به طوری که آرامگاه خود را در دل کوه می ساختند . دو تن از امپراطوران چین نیز به پیروی از این حرکت آرامگاه خود را در کوشجی وانگ (کوه مقدس) بنا نهادند.
 

mare

عضو جدید
این چرت و پرت ها رو واسه بزرگ کردن فرهنگ کوچیک خودشون میگن دوست عزیز
مهم اینه که ایران و ایرانی بالای 7000 سال تمدن داره
دوست عزیز بهتره اگ نظر می دی حرف دهنت رو مزه مزه کنی بعد بزنی
اگه یه مشکلی با کسی دارین درمورد خودش حرف بزنی
توهین افراد کوتاه فکرو ... مثل شما به فرهنگ یه ملیت باعث می شه که این چنین تفرقه هایی ایجاد بشه فرعنگ ما ترکها خیلی خیلی است
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز بهتره اگ نظر می دی حرف دهنت رو مزه مزه کنی بعد بزنی
اگه یه مشکلی با کسی دارین درمورد خودش حرف بزنی
توهین افراد کوتاه فکرو ... مثل شما به فرهنگ یه ملیت باعث می شه که این چنین تفرقه هایی ایجاد بشه فرعنگ ما ترکها خیلی خیلی است

انسان چقدر دیگه باید صبر وتحمل داشته باشه.
به بهترین ادم هم 10 بار توهین کنی.دیگه بار 11 طاقت نمیاره و اون هم مقابل مثل میکنه.
الان چند وقت هست در این سایت بعضی از کاربر ها صبح تا شب بزرگان ایران را که هر ایرانی روشون تعصب داره هدف گرفتند و انواع و اقسام توهین ها را بهشون میکنند .از کوروش بزرگ گرفته تا فردوسی .
اصلا چیزهایی میگن که هیچ کس غیر از خودشون قبول نداره.یعنی حتی عرب هایی که از قبل دشمنی با ایرانیان داشتند.همچنین چیزهایی را قبول نمیکنند.
من یک سوال از شما دارم.چرا شما این حرکت را محکوم نمیکنید.
عوضش چند تا چند تا تشکرش میکنید.اصلا هم مهم نیست که مطلب را قبول داشته باشید یا نه.چون فقط یک اذری داره پست ضد ایرانی میده.میرید تشکر میکنید ازش.
البته منظور من به شخص شما نیست.کلی گفتم.
همینطور که هر انسان مذهبی سر شخصیت های مذهبیش تعصب داره.
مثلا الان یک میسحی بگه مثلا محمد فلان هست.شما که مسلمان هستید اتیش نمیگیرید.؟؟؟
برای هر کسی با هر ملیتی هم شخصیت هایی وجود داره که هر ملتی به انها تعصب داره.
 

mostafamontazer

عضو جدید
اینکه نباید تاریخ ایران فراموش بشه درست ولی چه ربطی به رژیم داره؟
اتفاقا هم به نظر من میرسه که این دام شماها باشه.که بگیم هم موافقان و هم مخالفان تیکه تیکه شدن ایران مخالف رژیم هستند
رراستی با تشکر از زحماتتون
 

Neptune

عضو جدید
کاربر ممتاز
این چرت و پرت ها رو واسه بزرگ کردن فرهنگ کوچیک خودشون میگن دوست عزیز
مهم اینه که ایران و ایرانی بالای 7000 سال تمدن داره

دوست عزیز بهتره اگ نظر می دی حرف دهنت رو مزه مزه کنی بعد بزنی
اگه یه مشکلی با کسی دارین درمورد خودش حرف بزنی
توهین افراد کوتاه فکرو ... مثل شما به فرهنگ یه ملیت باعث می شه که این چنین تفرقه هایی ایجاد بشه فرعنگ ما ترکها خیلی خیلی است

من کاملا با حرف n_roshan موافقم :w16:. ایشون به کسی توهین نکردند فقط واقعیت های تاریخی رو گفتن . اینکه این حرفا چرت و پرت هست از نظر تاریخی کاملا مسلمه . و این که ایران تمدنی بسیار کهنه هم که شکی درش نیست و همه تاریخ نویسان دنیا اذعان دارند. حالا اگه یکی دربیاد بگه 2+2=5 حرفش چرت نیست؟:surprised:
ثانیا در مقابل تمدن بزرگ ایران (باز هم با بررسی تاریخی ) خیلی تمدن های دیگه کوچیک به حساب میان . ما به کسی توهین نمی کنیم ولی واقعیت تلخه . تمدن که یه شبه ساخته نمیشه و تاریخ رو هم که نمیشه عوضش کرد.

شما هم خوبه این توصیه مزه مزه کردن حرف رو به اونایی که دست به جعل تاریخ میزنن بکنید.
 

n_roshan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز بهتره اگ نظر می دی حرف دهنت رو مزه مزه کنی بعد بزنی
اگه یه مشکلی با کسی دارین درمورد خودش حرف بزنی
توهین افراد کوتاه فکرو ... مثل شما به فرهنگ یه ملیت باعث می شه که این چنین تفرقه هایی ایجاد بشه فرعنگ ما ترکها خیلی خیلی است

من به کسی توهین نکردم فقط به فرعنگ(خودت نوشتی)تو
که چون جواب نداشتی مجبور بودی بگی توهین کردم
اول یاد بگیر فرهنگ چه جور نوشته میشه
بعد ازش دفاع کن
 

Similar threads

بالا