دلتنگم.............

mosleh.bargh

عضو جدید
فرياد من شكايت يه روح بي‌قراره
روحه كه خسته از همه زخمي روزگاره
گلايه من از شما حكايت خودم نيست
براي من كه از شما سوختم و گم شدم نيست

اگه عشقي نباشه آدمي نيست
اگه آدم نباشه زندگي نيست
نپرس از من چه آمد واي سر عشق
جواب من بجز شرمندگي نيست
 

mosleh.bargh

عضو جدید
عقـلم رو زير پا گذاشتي رفتي
تو من رو مبتلا گذاشتي رفتي
به غم زمونه اي دل
من رو جا گذاشتي رفتي
به خدا من رو رسوا كردي اي دل
همه‌جا مشتم رو وا كردي اي دل
فتـنه بر پا كردي اي دل
من رو رسوا كردي اي دل

:heart::heart::gol::gol::heart::heart:
 

آیاتای

عضو جدید
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است...
 

ELAHE.R

عضو جدید
فرياد من شكايت يه روح بي‌قراره
روحه كه خسته از همه زخمي روزگاره
گلايه من از شما حكايت خودم نيست
براي من كه از شما سوختم و گم شدم نيست

اگه عشقي نباشه آدمي نيست
اگه آدم نباشه زندگي نيست
نپرس از من چه آمد واي سر عشق
جواب من بجز شرمندگي نيست
خیلی قشنگه هم متنش هم ترانش
ممنون
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز

هر چند دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند

باشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق ز شوق تو گذر میکنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم ...
به اندازه ی هفت زمین و هفت آسمان و یک دریا ...
دلتنگِ دلتنگ ...
کوچکتر از آنچه بتوانی تصورش را بکنی ...
دلتنگِ عشقی سوزننده ...
دلتنگِ دلهره ای شیرین ...
دلتنگِ عشقی نرسیده ...
و مسکوت مانده ...
عشقی که یارای سخن گفتنش نیست ...
کیست که باور کند؟
کیست که چاره را بیابد؟
گرفته از این غبار ...
غبار تنهایی و غم ِ وصال ...
دلم را میگویم ...
 

mosleh.bargh

عضو جدید
[FONT=Tahoma+1]
قصه نيستم که بگوئی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی [/FONT]...

[FONT=Tahoma+1]
من درد مشترکم
مرا فرياد کن[/FONT].
:heart::heart::heart::heart::heart::gol::gol:

 

mosleh.bargh

عضو جدید
[FONT=Tahoma+1]
در خلوت روشن با تو گريسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيبا ترين سرودها را
زيرا که مردگان اين سا ل
عاشق ترين زندگان بودند[/FONT].

:heart::heart::heart::gol::gol::heart::heart::heart:

 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=Times New Roman (Arabic)][/FONT]
يك نفر دلتنگ است
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر مي گريد[/FONT]​
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر سخت دلش باراني است[/FONT]​
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر در گلوي خيش بغض خيسي دارد[/FONT]​
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
بغض كالي دارد[/FONT]​
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر طرح وداع مي كشد روي گل سرخ خيال[/FONT]​
 

mosleh.bargh

عضو جدید
[FONT=Tahoma+1]
در نيست
راه نيست
شب نيست
ماه نيست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بيرون زمان
ايستاده ايم
با دشنه ی تلخی
در گرده های مان[/FONT].

[FONT=Tahoma+1]
هيچ کس
با هيچ کس
سخن نمی گويد[/FONT].

[FONT=Tahoma+1]
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است[/FONT].

[FONT=Tahoma+1]
در مردگان خويش
نظر می بنديم
با طرح خنده ئی،
و نوبت خود را انتظار می کشيم
بی هيچ
خنده ئی [/FONT]!

:heart::heart::gol::gol::heart::heart:

 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


يك نفر دلتنگ است
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر مي گريد
[/FONT][FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر سخت دلش باراني است
[/FONT][FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر در گلوي خيش بغض خيسي دارد
[/FONT][FONT=Times New Roman (Arabic)]
بغض كالي دارد
[/FONT][FONT=Times New Roman (Arabic)]
يك نفر طرح وداع مي كشد روي گل سرخ خيال
[/FONT]
موقع شادی کی میشه؟
 

mosleh.bargh

عضو جدید
عيد مردماس، ديب گله داره
دنيا مال ماس، ديب گله داره
سفيدي پادشاس، ديب گله داره
. . . «
سياهي رو سياس، ديب گله داره
پريّا ديگه توك روز شيكسه
دراي قلعه بسه
اگه تا زوده بلن شين
سوار اسب من شين
مي رسيم به شهر مردم، ببينين
: صداش مياد
جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد
.

آره
! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لا به لا
مي ريزن ز دست و پا
.

پوسيده ن، پاره ميشن،
ديبا بيچاره ميشن
:

 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
هجوم خش - خش پاییزی است در جانم
که زیر پای خزان ای بهار! دلتنگم
کنار پنجره - چشم انتظار کافی نیست؟؟!
بیا!بیا !که من بیقرار دلتنگم



 

mosleh.bargh

عضو جدید
در اين آسمان محصور ستاره ئي جلوه نخواهد كرد و خدايان بيگانه شما
را هرگز به پناه خود پذيره نخواهد آمد
.

چرا كه قلب ها ديگر جز فريبي آشكاره نيست؛ و در پناهگاه آخرين، اژدها
بيضه نهاده است
.

چون قايق بي سرنشين، در شب ابري، درياهاي تاريك را به جانب غرقاب
آخرين طي كنيم
.

اميد درودي نيست
. . .

اميد نوازشي نيست
. . .

 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
بود سوزي در آهنگم خدايا!


تو ميداني که دلتنگم خدايا!


دگر تاب پريشاني ندارم


نه از آهن،نه ازسنگم خدايا!


*****



اي بسا شب، خواب نوشين، گرم ميغلتد بچشمم

خواب ميبينم چو مرغي ميپرم در آسمانها

پيکر آلوده ام را خواب شيرين ميربايد

روح من در جستجوي ميپرد تا بيکرانها

***

بر تن آلوده منگر، روح پاکم را نظر کن

دوست دارم تا کنم در پيشگاهت بندگيها

من بتو رو کرده ام، بر آستانت سر نهادم

دوست دارم بندگي را با همه شرمندگيها
***
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ یک جرعه عشق
من در این تاریکی پی نور میگردم...
پی خورشید پی عشق...
تا که شاید در این تاریکی شبه تیره تنهایی قلبم در میان پرتوهای نور عشق محو شود
اما افسوس...!
افسوس که شده ام تنها راهنمای تک تک سرابهای عشق و وصال در کویر تنهایی قلبم
دلم میگیرد...
از سردی دیوارهای تنگ و بی روح این اتاق
دلم میگیرد وقتی به دیوارهایی مینگرم که در این تنهایی ، تنها امیدی واهی به قلبم میبخشد
دیوارهایی که روی آنها تابلوی وصال دستانم را به دستانت کوبیده ام
تابلوهایی که سالهاست با نگاه به آنها تنهایی و بی کسی را در اتاقم سر کرده ام
حال وقتی دست به قلم میبرم ، قلم قرمز عشقم خون گریه میکند
از دردهایی که در این کویر بی کسی کشیده ام
تنهایی...!!!
تنها واژه مانوس با قلبم
متنفرم...
از تک تک آجرهای این اتاق سرد و بی روح که مرا در خود حبس کرده
خشت های یخی...
آجرهای زندان تنهایی و دوری من !!!
کاش گاهی از کنار دلم گذر میکردی...
تا گرمی عشقت یخهای تنهایی این اتاق را آب میکرد...
و زندان جداییم راویران میساخت !!!!


دوستت دارم همدم تنهایی هایم

 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوا آمد که دلتنگم ، من ات بسیار و بسیار
نوای نای پر دردم ، منم بیمار و بیمار

من ِ لب تشنه خاموشم ، عطش برجان پر جوشم
چرا باران نمی بارد ، به رگبار و به رگبار

به سیلابی چنین خونین ، دلت بر من مگر سنگین
بلورین نازک دل را ، خریدار و خریدار

مبادا سر خوش و مستی ، ز مستی کوزه بشکستی
چرا بیهوده می گویی ، منم هوشیار هوشیار

مرا دریا چه طوفانی ، مرو امشب که درمانی
دلم می سوزد از هجران ، شبِ تب دار و تب دار

بگو چیزی بگو ما را ، مزن زخم زبان یارا
نشاید تیر تو بر جان ، سزاوار و سزاوار

چرا پیچیده می گویی ، مگر ره چاره می جویی
بگو فاش و مکن پنهان ، به ناچار و به ناچار

نهاد از جمله می دانی ، چنین دستور میرانی
مگو آشفته ها اینسان ، به گفتار و به گفتار

به گفتار آمدم بشنو ، دل آزار آمدم بشنو
زبان بگشوده می دانم ، سر دار و سردار

مگو چیزی که دل آگه ، شب آمد بی گه و ناگه
به خواب و بی نشان رفتی ، منم بیدار بیدار

اردکان 25/2/87
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم
از پس آن روزهاي تكراري
تو آمدي
با كلامي آميخته از مهر و دوستي
اكنون ...............
دلتنگم
دلتنگ
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز چه دلتنگم
خاکستری ام انگار
هم خاطره ی زنبق
یک لحظه پس از رگبار
امروز چه دلتنگم
از جنس تکاپوی
مصنوعی فواره
بر حاشیه ی تکرار
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
.Soheil دلتنگم ..... گفتگوی آزاد 8

Similar threads

بالا