یک سال پیش در چنین روزی

thixotrop

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بچه ها دنبال این بودم که ببینم خودم بعد از کنکور (سال پیش) چه حالی داشتم.
دقیقا به نتیجه ای نرسیدم ولی تو قسمت گپ و گفتگوی خودمونی نگاه کردم یه چیزای جالبی دیدم.

اون موقع فرهنگ خانوم تازه خاله شده بود،پس مبارک باشه.:gol::D

REZAB هم تازه عضو اینجا شده بود.:gol::D

حالا بچه ها بگن از سال پیش همین موقعها چه خاطره هایی دارن؟؟

من خودم اون موقع هنوز تو حال و هوای کنکور بودم.
 

hani_0t

عضو جدید
چه حال و هوایی داشتم؟
حاضرم هرچی دارم بدم تا برگردم به پارسال همین موقع !!! حاضرم 100 بار دیگه واسه کنکور ارشد بخونم ولی 1 سال برگردم به عقب !!!! حالا ببین عمق فاجعه در چه حدیه....
 

masoud*65

عضو جدید
من پارسال تو همچین روزهایی، درصدهام رو حساب کرده بودم و در به در دنبال کارنامه های مواد می گشتم تا در صدهای خودم رو مقایسه کنم بعد یه دفعه نمی دونم چی شد سر از اینجا در آوردم و از این موضوع هم خیلی خوشحالم:smile:. و روزهای بعد کنکور تا نتایج نهایی رو بین دوستان تو یه فضای عالی بودم:).
ولی واقعا روزهای پر استرسی بود از یک طرف آینده تحصیلی و از طرف دیگه برای ما پسرها قضیه خدمت:mad:، یه جورایی تو استرس بالا و بلاتکلیف:( ولی با همه این حرف ها دوران خیلی قشنگ و خاطره انگیزی بود.
 

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم اون موقع تو حال و هوای کنکور بودم .... درصدامو حساب کرده بودم و از دست خودم حرص میخوردم چرا واسه کنکور ریاضی نخونده بودم... البته یه جورایی حس میکردم که قبول میشم... اگرچه قبولی شبانه کرمان کار سختی نبود ، ولی واسه من بخاطر شرایطم یه شاهکار بود;)
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
سلام بچه ها دنبال این بودم که ببینم خودم بعد از کنکور (سال پیش) چه حالی داشتم.
دقیقا به نتیجه ای نرسیدم ولی تو قسمت گپ و گفتگوی خودمونی نگاه کردم یه چیزای جالبی دیدم.

اون موقع فرهنگ خانوم تازه خاله شده بود،پس مبارک باشه.:gol::D

REZAB هم تازه عضو اینجا شده بود.:gol::D

حالا بچه ها بگن از سال پیش همین موقعها چه خاطره هایی دارن؟؟

من خودم اون موقع هنوز تو حال و هوای کنکور بودم.


عجب چیز جالبی....;)
منو که لو دادی من خاله شده بودم ....
یه نی نی خبشل با مزه که الان میتونه راه بره :redface:
همین !!! هیچی یادم نمیاد.....
دوست نداشتم هیچ وقت به عقب برگردم حتی اگه قشنگ بوده باشه(هر چند که در حال و روز خوشی ندارم :biggrin:)
 

marziye-joOjoO

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونستم دوره ut از الان بوده!:biggrin:
حمیده که گفت یادم افتاد! مامان اینا رفتن شمال و من موندم که برم UT :)
و اما!
روزای خیلی پر تلاطمی داشتم!
یکی از مهمترین صفحات زندگیم داشت ورق میخورد و من با نهایت توانم نمیخواستم که اون برگ رد بشه! حاضر بودم هر کاری برای حفظش انجام بدم! الان که بهش فکر میکنم میبینم روزای تلخ و سختی بود و خیلی بهای سنگینی داشت واسم ولی واسه من اون موقع جز شیرینی چیزی نبود، ولی نتونستم! نتونستمو بالاخره جبر روزگار ورق زد،
آخ که چقدر دلم واسه اون برگ از دفتر عمرم تنگ شده!:cry:
آخ که چقدر بده تو جاده یه طرفه زنگی فقط محکومی به جلو رفتن! حتی حق درجازدنم نداری...
 

sosmar

کاربر بیش فعال
سلام.
در جا زدن در هیچ حالتی خوب نیست اگر تصمیمی میگیری باید پاش به ایستی زندگی همینه .
زندگی مثل یه فیلم زیاد تکرار می شه ولی کو چشم بینا!!!!!!!!!
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
در جا زدن در هیچ حالتی خوب نیست اگر تصمیمی میگیری باید پاش به ایستی زندگی همینه .
زندگی مثل یه فیلم زیاد تکرار می شه ولی کو چشم بینا!!!!!!!!!

شدید موافقم.بقول خدابیامرز شریعتی اگه پیاده هم شده سفر کن چون در ماندن می پوسی.
 

METALHEAD

عضو جدید
يك سال گذشت!

يك سال گذشت!

تيكسوتروپ عزيز فكر خوبي كردي منو بردي انداختي تو خاطرات يه سال پيش، ممنون
شريف حسابي بهت خوش بگذره!!!
من كه انگار برام به اندازه ي 10 سال گذشته اين يك سال
خيلي تجربيات جديد پيدا كردم و خيلي هم اون موقع خاطرم نيس
در همين حد كه مي دونستم حتما يه جايي تو تهران قبول ميشم و بيشتر دغدغه ام تموم كردن پروژه و كارآموزي و اينا بود كه براي ارشد به مشكل بر نخورم
فكر مي كردم خوش شانس باشم دانشگاه تهران مي افتم
بيشتر از همه اين كه كجايي جووني؟!
:cool:
 

thixotrop

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
در جا زدن در هیچ حالتی خوب نیست اگر تصمیمی میگیری باید پاش به ایستی زندگی همینه .
زندگی مثل یه فیلم زیاد تکرار می شه ولی کو چشم بینا!!!!!!!!!

حرفت کاملا درسته ولیییی

گشت و گذار تو گذشته یه حال و هوای دیگه ای داره.

مثلا من پارسال این موقع رفته بودم کرمان، من زیاد از مسافرت های راه دور خوشم نمی آد، و امسال هم که بچه ها گفتن می خوایم بریم تبریز نمی خواستم برم، ولی وقتی عکس هاش رو نگاه کردم دیدم واسه خودش یه خاطره هست، و نظرم عوض شد و خواستم برم، که البته نشد چون پام اون طوری شد.

ولی در هر حال من همیشه دلم می خواست از دوباره بچه شم چون وقتی به اون موقع فکر می کنم به نظرم می آد که هیچ استرس و فشاری روم نبود:redface:

تيكسوتروپ عزيز فكر خوبي كردي منو بردي انداختي تو خاطرات يه سال پيش، ممنون
شريف حسابي بهت خوش بگذره!!!
من كه انگار برام به اندازه ي 10 سال گذشته اين يك سال
خيلي تجربيات جديد پيدا كردم و خيلي هم اون موقع خاطرم نيس
در همين حد كه مي دونستم حتما يه جايي تو تهران قبول ميشم و بيشتر دغدغه ام تموم كردن پروژه و كارآموزي و اينا بود كه براي ارشد به مشكل بر نخورم
فكر مي كردم خوش شانس باشم دانشگاه تهران مي افتم
بيشتر از همه اين كه كجايي جووني؟!
:cool:

خواهش می کنم.
بد نیست ( این رو واقعا می گم، اون قدر حلوای دهن سوزی نیست.)
البته خوابگاه حال می ده، درس هم درسه دیگه، فقط انتظارات رفته بالا. 9 واحد داری....

واسه من هم خیلی تجربه جدیدیه چون خوابگاهی نبودم، ولی خوب الان دیگه برام روال شده.

جوونی؟؟

من که تو شرییف جوونی نکردم، بیشتر احساس می کنم وقتم رو خیلی تلف کردم. البته من بیرون رفتن رو وقت تلف کردن نمی دونم ها، بازی های کامپیوتری رو وقت تلف کردن می دونم،
هر چند نمی تونم ازش دل بکنم:biggrin:

احساس می کنم خیلی تنبل شدم
 

sosmar

کاربر بیش فعال
من میگم درجا زدن خوب نیست ولی در گذشته و آینده سفر کردن بد نیست .
 

METALHEAD

عضو جدید
شريف!

شريف!

حرفت کاملا درسته ولیییی

گشت و گذار تو گذشته یه حال و هوای دیگه ای داره.

مثلا من پارسال این موقع رفته بودم کرمان، من زیاد از مسافرت های راه دور خوشم نمی آد، و امسال هم که بچه ها گفتن می خوایم بریم تبریز نمی خواستم برم، ولی وقتی عکس هاش رو نگاه کردم دیدم واسه خودش یه خاطره هست، و نظرم عوض شد و خواستم برم، که البته نشد چون پام اون طوری شد.

ولی در هر حال من همیشه دلم می خواست از دوباره بچه شم چون وقتی به اون موقع فکر می کنم به نظرم می آد که هیچ استرس و فشاری روم نبود:redface:



خواهش می کنم.
بد نیست ( این رو واقعا می گم، اون قدر حلوای دهن سوزی نیست.)
البته خوابگاه حال می ده، درس هم درسه دیگه، فقط انتظارات رفته بالا. 9 واحد داری....

واسه من هم خیلی تجربه جدیدیه چون خوابگاهی نبودم، ولی خوب الان دیگه برام روال شده.

جوونی؟؟

من که تو شرییف جوونی نکردم، بیشتر احساس می کنم وقتم رو خیلی تلف کردم. البته من بیرون رفتن رو وقت تلف کردن نمی دونم ها، بازی های کامپیوتری رو وقت تلف کردن می دونم،
هر چند نمی تونم ازش دل بکنم:biggrin:

احساس می کنم خیلی تنبل شدم

فقط بد نيست؟!
من كه از اونجا فرار كردم!
حالا شانس آوردي شناسايي نيستي وگرنه با دكتر آشوري و سيد ريحاني اينا چي كار مي كردي!
اما خب اساتيد شكل خوبن
دكتر كريمي طاهري آقاس دكتر اكبرزاده هم ضد ديكتاتور بزرگه!!!
 

thixotrop

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط بد نيست؟!
من كه از اونجا فرار كردم!
حالا شانس آوردي شناسايي نيستي وگرنه با دكتر آشوري و سيد ريحاني اينا چي كار مي كردي!
اما خب اساتيد شكل خوبن
دكتر كريمي طاهري آقاس دكتر اكبرزاده هم ضد ديكتاتور بزرگه!!!

:biggrin::biggrin::biggrin:

من اولش یکمی پشیمون بودم که چرا انتخاب شناسایی رو اول نزدم.

ولی بعد از پایان ترم اول تقریبا پشیمونی هام برطرف شد.

تقریبا نصف بچه های شناسایی این ترم مشروط شدن تو خوردگی هم فکر کنم حداقل نصفشون مشروط شدن.

یه پوست اساسی ازشون کندن، ولی ما خدا رو شکر خیلی بد نیاوردیم. با اینکه درس های محاسباتی ما بیشتره ولی اونها حسابی له شدن:biggrin: این ترم هم 6 واحد با کریمی طاهری دارم.:cool:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
Mossit سال 88 برای شما چگونه رقم خورد؟ مهندسی مواد و متالورژی 49

Similar threads

بالا