پيامد رفتار حكومت‌های به دروغ الهي

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار





پيامد رفتار حكومت‌ها به دروغ الهي

پیامد رفتار «حکومت های به دروغ الهی» همچون حكومت «كليسا و حكومت بني اميه و بني عباس و طالبان»، تضعیف ایمان مذهبی و در نتیجه رشد ملیت گرائی و تفرقه و پیدایش مکتب های ضد دین و. .. است.
توضيح اينكه تظاهر این حکومت‌ها و لو به دروغ باینکه «از طرف خدا» هستند، توانست قرن‌ها ثبات را به اين حكومت‌ها، ارزاني دارد اما فسق، نفاق و ستمگری اين حكومت‌ها که با وضوح هر چه تمام تر، دروغین بودن الهی بودن آنها را نشان مي‌داد و بالاخص تعارض قدرت طلبی و ریاست طلبی میان پاپ و امپراطور که دروغ بودن این ادعای الهی بودن را، آشکار می کرد پس از ده قرن (عصر ظلمت )، موجب تضعیف ایمان مردم به این ادعاهای دروغین و در نتیجه تضعیف قدرت کلیسا و امپراطور (که هر دو خود را به دروغ، نماینده خدا می دانستند) و نابودی آنها شد و در نتیجه، تضعیف ایمان مسیحیان، موجب گرایش هر چه بیشتر آنها به «نژادپرستی» و «ملیت گرائی»، گردید و اينك «جهان واحد و متحد مسیحیت»، با تضعیف ایمان و در نتیجه تقویت ملیت گرائی و نژادپرستی، به تفرقه تبدیل شد (و کشورهای پادشاهی و جمهوری یکی پس از دیگری بوجود آمد) و جنگهای منطقه ای و ملی بوجود آمد که (حکومت های پاپ‌ها در بعضی از این مناطق و نزاع میان آنها که از زشت ترین این نزاع‌ها بود) بر مشکلات اروپا افزود و همین موجب نفرت هر چه بیشتر مردم از پاپ و کلیسا و موجب بی ایمانی آنها شد که تاریخ نویسان عین این اعتراف را از طرف مردم نقل کردند و در نتیجه فاصله مردم مسیحی را نه تنها از کلیسا بلکه از دین و خدا را هم بيشتر از پيش كردند.
بالاخص علاوه بر این فسق و فساد کلیسائیان و قدرت طلبی آنها و فتنه گری شان، بلکه مخالفت كليسا، با «علم و عقل» و اصرار آنها بر موهومات ارسطوئی افلاطونی، دانشگاهیان را با مخالفان کلیسا و ملحدان و شکاکان متحد کرد که اجتماع باصطلاح روشنفکران قرن هیجدهمی دانشمندان فرانسه در خانه هولباخ و تالیف دائره المعارف آنها، زبانزد خاص وعام است و تالیفات هیوم و کانت و فیلسوفان قرون بعد نیز نتیجه آثار همین اجتماعات ضد کلیسا است.
خلاصه در اروپا پیامد حکومت به دروغ الهی و انحراف آنها از عدالت و تقوی و عقل، موجب تضعیف ایمان و حتی بدبینی به خدا و دین و تجزیه حکومت واحد اروپا به کشورهای کوچک و بوجود آمدن جنگهای منطقه ای شد بلکه همچنین تضعیف ایمان دین موجب تضعیف کانون خانواده و رشد فساد و طلاق و خودکشی و. ... گشت.
در جهان اسلام نیز پس از رسول خدا، «انحراف امت» (از وصیت رسول خدا راجع به لزوم پیروی امت از قرآن وعترت )، به تبعیت از ریاست طلبان (متحد با مخالفان عترت که پدران مشرک آنها در غزوات رسول خدا توسط علی بن ابی طالب کشته شده بود )، موجب تضعیف ایمان و ظهور نژادپرستی شد بطوری که انصار در مقابل مهاجرین غیر هاشمی، خواهان حکومت مستقل شدند اما گر چه صدای آنها بجائی نرسید و «قریشیان غير عترت» حکومت را میان خود دست به دست گرداندند تا آنرا در دامن «بنی امیه» یعنی عثمان بنی عفان و معاویه انداختند (باز گر چه مدتی حکومت از دست بنی امیه در حجاز خارج شد اما حکومت بنی امیه در شام همچنان باقی ماند و بقیه جهان اسلام را با قتل عام های بزرگ فتح کرد و حتی پس از شهادت سبط رسول خدا حسین بن علی و قیام مردمی علیه بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس باز در مغرب جهان اسلام و آندلس (اسپانیا) همچنان بنی امیه حکم می راندند) اما تمام این ها( بني اميه و بني عباس و. ..) به دروغ خود را نماینده خدا و جانشینان رسول خدا معرفی می کردند.
اما «ظلم بی حساب آنها و فسق و فجور و فسادشان» به تضعیف ایمان مردم به حکومت های به ظاهر دینی، موجب تقویت نژادپرستی و ملیت گرائی و تفرقه و تجزیه جهان اسلام شد که در نتيجه مقابله با چند میلیون انگشت شمار رژیم صهیونیستی غاصب، ناتوان اند و حاکمان بي دين آنها، از ترس آمریکا، جرأت حمایت از فلسطین را ندارند.
خلاصه اینکه، حکومت های بشری چه آنانکه به دروغ خود را حکومت دیني و نماینده خدا می نامند و چه غیر اینها، از حكومت‌هاي سكولار، همگی در معرض خطر خودخواهی و خطاء هستند گر چه بعضی همچون حکومت های خودکامه استبدادی و دیکتاتوری بیشتر و حکومت های انتخابی کمتر در معرض خطر خودخواهی و خطاء هستند اما مشکله ضعف بشر، «از جهت آگاهی و خطر خودخواهی»، در تمام حکومت های بشری و رژیم های آنها بدون استثناء هست بالاخص آنانکه هیچ اعتقادی به خدا و قیامت ندارند و بالاخص آنانکه حس گرا و مادی گرا هستند و در نتيجه ارزش‌هاي انساني پيش آنها اعتباري عيني ندارد.
و به اصالت ارزش های انسانی و حقوق طبیعی و حسن ذاتی عدالت و قبح عقلی ظلم و فساد هیچ اعتقادی ندارند که چنین افرادی بمراتب بیش از دیگران در معرض خطر خودخواهی افراطی و نفاق و خطاء هستند گر چه به ظاهر بخاطر جلب توجه دیگران به ارزش های انسان شعار می دهند و به عمل به آنها وعده می دهند.

راسل :
«اگر انسان را معجونی ار فرشته و حیوان بدانیم حقاً درباره حیوان، بی انصافی کرده ایم پس چه بهتر که او را ترکیبی از فرشته و شیطان بدانیم.
جنایاتی که هیتلر و استالین مرتکب شدند انجامش از عهده حیوان، خارج است. وحشت و ترسی که نتیجه ترکیب ذکاوت ناشی از دانش و بدخواهی شیطان حاصل می گردد نامحدود است».
راسل :
«با کمال سهولت می توان مشاهده کرد که بشر موجودی است ستمکار و نادان که جلوه گاه نیروهای اهریمنی بوده و بسان لکه ای بر چهره زیبای جهان نشسته است. و لیکن این نه واقعیت کامل و نه آخرین خرد و حمت می باشد».
راسل :
«فقط با کشف این رمز که قدرت طلبی، عامل تعیین کننده فعالیت های مهم اجتماعی است، می توان طومار تاریخ تحولات جوامع بشری از باستان تا معاصر را توجیه و تفسیر نمود».
«در این زمینه «مسیح» و «محمد» را می توان از سیماهای درخشان تاریخ دانست».
«خردمندان و پیامبران، بیهوده و عبث بودن ستیز و مناقشه را موعظه کرده اند و اگر ما بگفتار آنان گوش فرا دهیم بخوشبختی نوی دست خواهیم یافت».
«آیا ما، کارهای خود را باید باشخاصي واگذار کنیم که فاقد حس همدردی (فاقد حس همدردي يعني فاقد صفت عدالت )، دانش و تفکر اند» و آیا ما برای این قبیل اشخاص چیزی جز نفرت و ناسزا نداریم ؟
«آینده بشر در خطر است و اگر مردم به این مسئله، وقوف پیدا کنند آتیه آنها تضمین می شود».


سید محمد رضا علوی سرشکی

 
بالا