mehrshad53
اخراجی موقت
قدیمها یه سری نوار کاست داستان جالب توسط کانون پرورش فکری برای کودکان منتشر میشد که بی نهایت قشنگ و عبرت اموز بودن و بهترین دوبلرها و گوینده های اونموقع اجراشون کرده بودن.
یکی از اون داستانها داستان پسرک چشم آبی بود که ماجرای یه پسری بود که چشماش آبی بود و همه چیز را آبی میدید!!!!
داستان خیلی غم انگیزی بود ولی اصلا یادم نیست که موضوعش چی بود! شاید اگه سرچش کنین پیدا بشه چون اسمش همین بود.
سال اول دبستان وقتی که روز اول رفتیم سر کلاس،دیدم که بغل دستیم چشماش زرده(عسلی)!!!!!!!!
فوری دفترم را بهش نشون دادم گفتم این چه رنگیه؟ اونم درست جواب داد.......
مدادم را نشونش دادم گفتم این چه رنگیه؟بازم دست گفت...
چند تا چیز دیگه را هم نشونش دادم و همه را درست گفت!!!!!!!!!
یه دفعه وسط کلاس داد زدم سرش:
تو دروغ میگی اینا را همش زرد میبینی،تو رنگشونا بلدی ولی زرد میبنی.
سرتون را درد نیارم وقتی معلم پرسید چی شده و منم توضیح دادم، 1 دقیقه بعد من دم تابلو بودم و یه لنگم در هوا.
البته کچل هم بودم،چونکه باید کچل میکردیم اونموقع!!!!!!!!!!
یکی از اون داستانها داستان پسرک چشم آبی بود که ماجرای یه پسری بود که چشماش آبی بود و همه چیز را آبی میدید!!!!
داستان خیلی غم انگیزی بود ولی اصلا یادم نیست که موضوعش چی بود! شاید اگه سرچش کنین پیدا بشه چون اسمش همین بود.
سال اول دبستان وقتی که روز اول رفتیم سر کلاس،دیدم که بغل دستیم چشماش زرده(عسلی)!!!!!!!!
فوری دفترم را بهش نشون دادم گفتم این چه رنگیه؟ اونم درست جواب داد.......
مدادم را نشونش دادم گفتم این چه رنگیه؟بازم دست گفت...
چند تا چیز دیگه را هم نشونش دادم و همه را درست گفت!!!!!!!!!
یه دفعه وسط کلاس داد زدم سرش:
تو دروغ میگی اینا را همش زرد میبینی،تو رنگشونا بلدی ولی زرد میبنی.
سرتون را درد نیارم وقتی معلم پرسید چی شده و منم توضیح دادم، 1 دقیقه بعد من دم تابلو بودم و یه لنگم در هوا.
البته کچل هم بودم،چونکه باید کچل میکردیم اونموقع!!!!!!!!!!
پیوست ها
آخرین ویرایش: