امروز تو خواب و بیداری تا فهمیدم قراره یه ذره زودتر بیاد خونمون زود از خواب پریدم!
اینور و اونور رو نگاه کردم!
چه خبر بود دورم!
یه دفتر و یه مجله و 4 /5 تا خودکار دورو برم بودن!کیفم وسط اتاق ولو بود!تو قفسه کتابا که هیچی همه چی قاطی بود!
رو میز یه بشقاب که دیشب میوه ریخته بودم توش و همش رو خورده بودم!(ماشالله به شیکمت!)
خلاصه کل اتاق به هم ریخته!
زود بلند شدم و همه رو جمع کردم!اتاقم که کارش تموم شد رفتم جلو آینه!
چه قیافه ایی!
موهام همه وز کرده بودن ریخته بودن یه ور!اعصابم خورد شد!پریدم تو حموم!
وای آب داغ کلی حالم رو جا آورد!فکر کنم یه ساعتی زیر آب واستاده بودم و داشتم به اتفاقاتی که روز گذشته سرم اومده بود فکر میکردم!
بیخیال همشون شدم!
از حموم اومدم بیرون!زود موهام و شونه زدم و مثل همیشه بافتمشون!
نشستم و صبر کردم تا بیاد!
1 ساعت قبل از رسیدنش دوباره لباس هام و عوض کردم!پریدم یه لباس گشادتر پوشیدم!
دوست نداشتم با لباس تنگ منو ببینه!(البته من کلا لباس تنگ و کوتاه رو دوست ندارم!)
یه لباس نسبتا گشاد و بلند سفید با یه شلوار دم پا گشاد زرشکی پوشیدم!
موهام و باز کردم گفتم میخوام یه مدل جدید بزنم که تا حالا ندیده!
خیلی ساده با دو تا سنجاق از پشت بستمشون و بقیش رو باز گذاشتم!
تا حالا کسی از فامیل منو این طور ندیده بود!خودم از این مدل خوشم اومده بود!
اومدن!
مثل همیشه همه رفتن پایین استقبال و من بالا دم در واستادم!
با همشون سلام کردم آخرین نفر خودش بود!
تا نگاش کردم دلم یه جوری شد!آروم گفتم سلام خوبید؟
اونم جوابم رو داد و اومد تو!با اومدنش درو بستم!
سعی میکردم اصلا نگاش نکنم و باهاش حرف نزنم!
یهو اومد جلو گفت:مینا این شماره هه رو میشناسی!نگاش کردم و ابروهام و بردم تو هم گفتم کدوم؟
شماره رو دیدم گفتم آره مال ؟؟؟؟؟؟!دیگه!گفت آهان مرسی!
همینطور که نشسته بودیم!اصلا نگاش نمیکردم!
اما وقتی میدیدم حواسش نیست زود یه کوچولو نگاش میکردم!
چی پوشیده بود!؟درست یادم نیست!
یه پیرهن مردونه قهوه ای با رگه های باریک سفید و فکر کنم یه شلوار پارچه ای مشکی!با یه کاپشن سفید!کفشاشم قهوه ای بود!
دوست داشتم مدت ها بشینم و به حرفاش گوش کنم!
خیلی حرف زدنش رو دوست داشتم!اما دوست نداشتم جلوی جمع باهاش حرف بزنم!
میدونستم همه نگامون میکنن!
سفره شام رو پهن کردیم!سفره رو چیدیم!
من نشستم آجیم نشست و اونم پیش آجیم!دوست داشتم پیشش باشم اما نمیشد!
قبلا ها زیاد موقع غذا پیشش بودم!اما حالا دیگه فرق میکرد!
موقع غذا داداشش همینطوری تیکه مینداخت و ما جوونا پایین نشسته بودیم هر هر میخندیدیم!
نگاش کردم!عاشق خنده های نازش شدم!
خیلی بی صدا میخندید!اما دیگه اوج میگرفت ته گلوش یه صدای قشنگ میومد!مثل خودم که اصولا بی صدا میخندم دیگه وقتی اوج میگیره صدام بلند میشه!
غذا تموم شد!کمک کرد ظرف ها رو جمع کردیم!
داداشم اومد نشست پیش اون موقع غذا!
یه خورده گذشت فیلم سفرمون رو براشون گذاشتم خودمم نشستم نگاه کردم!
خلاصه 1 /2 ساعت فیلم رو نگاه میکردیم!
بعدش اونا رفته بودن اتاق من و بقیه هم تو سالن بودیم!
یه ذره گذشت رفتم تو اتاق!
یه بالش گذاشته بود و دراز کشیده بود!دادشم هم جلوی کامپیوتر نشسته بود!
رفتم جلو نشستم کنارش و پشت داداشم!
گفت:امتحانات و دادی؟
با سر جواب دادم آره!
گفت:چطور بود؟
گفتم خوب بود خدا رو شکر!
گفت:اون شب اعصاب من داغون شده بود!هر چی اس ام اس میخواستم بدم نمیشد!
گفتم آره خط منم اینطوری بود!به خاطر همین مجبور شدم با خط بابا اس ام اس بدم!
بعد یه ذره گذشت نمیدونم چی شد گوشیمو ازم گرفت!
یه ذره باهاش ور رفت!گفتم گوشی من چیزی نداره!
دوباره گرفت سمتم!
داداشم گوشیشو برداشت گفت بذار یه سر بزنم ببینم توش چیه؟
گفتم داداش اس ام اس هاشو بخون!گفت اس ام اس نداره!
گفتم اد لیستشو ببین خودش گفت چیزی نیست!
داداش عکساشو ببین!
بازم گفت همش عکسای خودمه!
عجبا!
یهو از دهنم پرید عین مال من فقط درفتم (پیش نویس ها!)رو نخون!
یهو گفت بده ببینم توش چیه؟!
گفتم واستا بذار پاکش کنم!
چند تا اس ام اس های مهیار رو سیو کرده بودم!
اگه میخوند میفهمید و همه چیز خراب میشد!
بعد گوشیو بهش دادم!
با شیطنت خندید و گفت:حالا پسرهای دانشگاه سر به زیرن آره!
هول شدم!گفتم نخیر من تاحالا با هیچ کدومشون حرف نزدم!چرا فقط یه بار سر امتحان به یکیشون گفتم خوندی؟اگه خوندی بیا جلو من بشین!
بعد دوباره خندید!ترسیدم!
گفتم اصلا به قیافه ی من میاد؟
با خنده گفت :نه بابا شوخی کردم!خیالم راحت شد!
همیشه جلوم راحت بود!
دراز میکشید حتی یه بارم تو جام دراز کشیده بود!با این که میدونست من میخوام اونجا بخابم!بازم همونجا دراز کشیده بود!(فداش!)وقتی از جام بلند شد و من رفتم تو جام!
این بالش رو گرفتم بغلم و بوش میکردم!(ناز بشه!عزیزم!)
خیلی زمان زود گذشت!
ساعت 1 بود پاشدن رفتن!از همه خداحافظی کرد آخرم از من!
روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم!
سرم و انداختم پایین و گفتم خداحافظ!
الهی فدای اون موهای قشنگش بشم!
اینور و اونور رو نگاه کردم!
چه خبر بود دورم!
یه دفتر و یه مجله و 4 /5 تا خودکار دورو برم بودن!کیفم وسط اتاق ولو بود!تو قفسه کتابا که هیچی همه چی قاطی بود!
رو میز یه بشقاب که دیشب میوه ریخته بودم توش و همش رو خورده بودم!(ماشالله به شیکمت!)
خلاصه کل اتاق به هم ریخته!
زود بلند شدم و همه رو جمع کردم!اتاقم که کارش تموم شد رفتم جلو آینه!
چه قیافه ایی!
موهام همه وز کرده بودن ریخته بودن یه ور!اعصابم خورد شد!پریدم تو حموم!
وای آب داغ کلی حالم رو جا آورد!فکر کنم یه ساعتی زیر آب واستاده بودم و داشتم به اتفاقاتی که روز گذشته سرم اومده بود فکر میکردم!
بیخیال همشون شدم!
از حموم اومدم بیرون!زود موهام و شونه زدم و مثل همیشه بافتمشون!
نشستم و صبر کردم تا بیاد!
1 ساعت قبل از رسیدنش دوباره لباس هام و عوض کردم!پریدم یه لباس گشادتر پوشیدم!
دوست نداشتم با لباس تنگ منو ببینه!(البته من کلا لباس تنگ و کوتاه رو دوست ندارم!)
یه لباس نسبتا گشاد و بلند سفید با یه شلوار دم پا گشاد زرشکی پوشیدم!
موهام و باز کردم گفتم میخوام یه مدل جدید بزنم که تا حالا ندیده!
خیلی ساده با دو تا سنجاق از پشت بستمشون و بقیش رو باز گذاشتم!
تا حالا کسی از فامیل منو این طور ندیده بود!خودم از این مدل خوشم اومده بود!
اومدن!
مثل همیشه همه رفتن پایین استقبال و من بالا دم در واستادم!
با همشون سلام کردم آخرین نفر خودش بود!
تا نگاش کردم دلم یه جوری شد!آروم گفتم سلام خوبید؟
اونم جوابم رو داد و اومد تو!با اومدنش درو بستم!
سعی میکردم اصلا نگاش نکنم و باهاش حرف نزنم!
یهو اومد جلو گفت:مینا این شماره هه رو میشناسی!نگاش کردم و ابروهام و بردم تو هم گفتم کدوم؟
شماره رو دیدم گفتم آره مال ؟؟؟؟؟؟!دیگه!گفت آهان مرسی!
همینطور که نشسته بودیم!اصلا نگاش نمیکردم!
اما وقتی میدیدم حواسش نیست زود یه کوچولو نگاش میکردم!
چی پوشیده بود!؟درست یادم نیست!
یه پیرهن مردونه قهوه ای با رگه های باریک سفید و فکر کنم یه شلوار پارچه ای مشکی!با یه کاپشن سفید!کفشاشم قهوه ای بود!
دوست داشتم مدت ها بشینم و به حرفاش گوش کنم!
خیلی حرف زدنش رو دوست داشتم!اما دوست نداشتم جلوی جمع باهاش حرف بزنم!
میدونستم همه نگامون میکنن!
سفره شام رو پهن کردیم!سفره رو چیدیم!
من نشستم آجیم نشست و اونم پیش آجیم!دوست داشتم پیشش باشم اما نمیشد!
قبلا ها زیاد موقع غذا پیشش بودم!اما حالا دیگه فرق میکرد!
موقع غذا داداشش همینطوری تیکه مینداخت و ما جوونا پایین نشسته بودیم هر هر میخندیدیم!
نگاش کردم!عاشق خنده های نازش شدم!
خیلی بی صدا میخندید!اما دیگه اوج میگرفت ته گلوش یه صدای قشنگ میومد!مثل خودم که اصولا بی صدا میخندم دیگه وقتی اوج میگیره صدام بلند میشه!
غذا تموم شد!کمک کرد ظرف ها رو جمع کردیم!
داداشم اومد نشست پیش اون موقع غذا!
یه خورده گذشت فیلم سفرمون رو براشون گذاشتم خودمم نشستم نگاه کردم!
خلاصه 1 /2 ساعت فیلم رو نگاه میکردیم!
بعدش اونا رفته بودن اتاق من و بقیه هم تو سالن بودیم!
یه ذره گذشت رفتم تو اتاق!
یه بالش گذاشته بود و دراز کشیده بود!دادشم هم جلوی کامپیوتر نشسته بود!
رفتم جلو نشستم کنارش و پشت داداشم!
گفت:امتحانات و دادی؟
با سر جواب دادم آره!
گفت:چطور بود؟
گفتم خوب بود خدا رو شکر!
گفت:اون شب اعصاب من داغون شده بود!هر چی اس ام اس میخواستم بدم نمیشد!
گفتم آره خط منم اینطوری بود!به خاطر همین مجبور شدم با خط بابا اس ام اس بدم!
بعد یه ذره گذشت نمیدونم چی شد گوشیمو ازم گرفت!
یه ذره باهاش ور رفت!گفتم گوشی من چیزی نداره!
دوباره گرفت سمتم!
داداشم گوشیشو برداشت گفت بذار یه سر بزنم ببینم توش چیه؟
گفتم داداش اس ام اس هاشو بخون!گفت اس ام اس نداره!
گفتم اد لیستشو ببین خودش گفت چیزی نیست!
داداش عکساشو ببین!
بازم گفت همش عکسای خودمه!
عجبا!
یهو از دهنم پرید عین مال من فقط درفتم (پیش نویس ها!)رو نخون!
یهو گفت بده ببینم توش چیه؟!
گفتم واستا بذار پاکش کنم!
چند تا اس ام اس های مهیار رو سیو کرده بودم!
اگه میخوند میفهمید و همه چیز خراب میشد!
بعد گوشیو بهش دادم!
با شیطنت خندید و گفت:حالا پسرهای دانشگاه سر به زیرن آره!
هول شدم!گفتم نخیر من تاحالا با هیچ کدومشون حرف نزدم!چرا فقط یه بار سر امتحان به یکیشون گفتم خوندی؟اگه خوندی بیا جلو من بشین!
بعد دوباره خندید!ترسیدم!
گفتم اصلا به قیافه ی من میاد؟
با خنده گفت :نه بابا شوخی کردم!خیالم راحت شد!
همیشه جلوم راحت بود!
دراز میکشید حتی یه بارم تو جام دراز کشیده بود!با این که میدونست من میخوام اونجا بخابم!بازم همونجا دراز کشیده بود!(فداش!)وقتی از جام بلند شد و من رفتم تو جام!
این بالش رو گرفتم بغلم و بوش میکردم!(ناز بشه!عزیزم!)
خیلی زمان زود گذشت!
ساعت 1 بود پاشدن رفتن!از همه خداحافظی کرد آخرم از من!
روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم!
سرم و انداختم پایین و گفتم خداحافظ!
الهی فدای اون موهای قشنگش بشم!