نشانه ها و خصایص امام زمان ( عج ) ( اتفاقات بعد از ظهور )

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
به مناسبت افتتاح تالار مهدویت تصمیم گرفتم که این تاپیک را به صورت مستقل برای شما عزیزان بگذارم . این مطالب از فصل سوم کتاب نجم الثاقب گرفته شده " در ذكر جمله اى از خصايص حضرت مهدى عليه السلام و عظمت ايشان بين اولياء الهى " امید است با خواندن این مطالب شوق به ظهور و علاقه به امام زمان ( عج ) و همچنین معرفت ما نسبت به ان حضرت بیش از پیش شود .
خواندن این مطالب را به شما پیشنهاد میکنم ، این کتاب از کتب معتبر و بنام بحث مهدویت است .

امیدوارم بینش ما هر روز بالاتر رود و همه ما زمان ظهور منجی عالم را درک کنیم .
برای سلامتی و فرج امام زمان ( عج ) صلوات :gol:



نجم الثاقب :
فصل دوم : در ذكر جمله اى از خصايص حضرت مهدى عليه السلام و عظمت ايشان بيناولياء الهى
در ذكر جمله اى از خصايص آن جناب بالنسبه به جميع انبياء و اوصياء گذشته صلوات اللّه عليهم يا بالنسبه به آن سلسله علّيّه ، غير بعضى از اجداد طاهرين خود عليهم السلام اگرچه شرح آن از قوّة بيان امثال ما بيرون است ؛ زيرا كسى را كه خداى تعالى خبر دهد به همه انبيا، از جناب آدم تا حضرت خاتم صلى الله عليه و آله .
حاصل آن ، بشارت آنكه چنين شخص معظمى در خزانه قدرت خود مخزون كرده در آخر روزگار كه همه انبياء و اوصياء، از خدمات تبليغ و اهداى خود فارغ شوند و به جهت غلبه كفر و شقاق و جنود شياطين در عصر، جز قليلى در بعضى از بلاد و به راه نيامده ، ظاهر خواهد نمود و براى او اسباب سلطنت و رياستى مهيا فرموده كه تمام جهان را مسخر كند و همه جهانيان را هدايت نمايد و هيچ قريه را آبادى نماند مگر آنكه صداى لا اله الا اللّه در آن بلند شود و نتيجه خدمات جميع حجتهاى خداوند را ظاهر سازد.
البته چنين رياست كبرى را تهيّه و اسبابى بايد و استعداد و قابليّتى خواهد كه عظمت و بزرگى شاءن ، به اندازه اين شغل عظيم و خدمت بزرگ باشد كه موكول به آن شخص معظم شده و مختص به آن جناب است . پس تمام مقدّمات آن از خصايص باشد كه مقدار كم و كيف و قدر و منزلت آن را جز خداوند جلّت عظمته ، كسى نداند و راه به ادراك آن ندارد. و در دعاى ندبه است :
بنفسى انت من عقيد عزّ لايسامى .
عقد عزت و جلالتى خداوند، برايش بسته كه كسى را انديشه رسيدن به پايان بزرگى آن نيست .
در (غيبت ) نعمانى روايت شده است از كعب الاخبار كه گفت : (خداى تعالى مى دهد به آن جناب ، آنچه را به پيمبران داده و زياده بر آن مى دهد به او و او را تفضيل مى دهد).
ولكن محض تبرّك به ذكر بعضى از آنچه از اهل عصمت عليهم السلام رسيده و به ظاهر اختصاصى به آن جناب دارد اين اوراق را مزيّن كرده ، مى گوييم :
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
امتياز نور آن جناب عليه السلام

امتياز نور آن جناب عليه السلام

اول : امتياز نور ظل و شبح آن جناب عليه السلام در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام كه ممتازند از انوار انبياء و مرسلين و ملائكه مقربين ؛ چنانكه در لقب صد و پنجاهم و صد و شصت و هشتم گذشت .
در (غيبت ) شيخ جليل ، فضل بن شاذان آمده است به دو سند، از عبداللّه بن عباس ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: چون مرا عروج به معارج سماوات فرمودند به سدرة المنتهى رسيدم . خطاب از حضرت رب الارباب رسيد كه : (يا محمد!)
گفتم : (لبيك ! لبيك ! اى پروردگار من !)
خداوند عالميان فرمود: (ما هيچ پيغمبرى به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم كه منقضى شود ايام حيات و نبوت او، الاّ آنكه برپاى داشت به امر دعوت و به جاى خود و براى هدايت امت پس از خود، وصى خود را به جهت نگاهبانى شريعت و ما قرار داديم على بن ابيطالب را خليفه تو و امام امت تو، پس حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن صلوات اللّه عليهم اجمعين . اى محمّد! سر بالا كن !)
چون سر بالا كردم ، انوار على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين را ديدم و حجّت را ديدم در ميان ايشان مى درخشيد كه گويا ستاره اى درخشنده است .
و خداى تعالى فرمود: (اينها خليفه ها و حجّتهاى منند در زمين و خليفه ها و اوصياى تو نيز بعد از تو. خوشا به حال كسى كه دوست دارد ايشان را و واى بر كسى كه دشمن دارد ايشان را.)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
روايت نبوى در بيان خصايص آن حضرت در شب معراج

روايت نبوى در بيان خصايص آن حضرت در شب معراج

شيخ جليل ، ابوالحسين بن محمّد بن احمد بن شاذان در (ايضاح دفاين النّواصب ) و احمد بن محمّد بن عياش در (مقتضب الاثر) روايت كردند از ابى سليمان كه شبان رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، گفت كه آن جناب فرمود: (در شبى كه مرا بردند به جانب آسمان ، خداوند جلّ جلاله فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ اِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ... .(41)
گفتم : وَالْمُؤ مِنُونَ.
فرمود: (راست گفتى اى محمّد! چه كسى را خليفه گذاشتى در ميان امّت ؟)
گفتم : (بهترينِ امّت را.)
فرمود: (على بن ابيطالب ؟!)
گفتم : (بلى ! اى پروردگار من !)
خداى تعالى فرمود: (من خلق كردم تو را و خلق نمودم على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از اولاد او را، از اصل نورى از نور خود.)
و پرسيد: (اى محمّد! آيا دوست دارى كه ببينى ايشان را؟)
گفتم : (بلى ! اى پروردگار من !)
فرمود: (التفات كن به جانب راست عرش .)
چون نگاه كردم ، ديدم على و فاطمه و شمردند تا حسن بن على ، در ميان آب تنكى از نور كه ايستاده بودند و نماز مى كردند و در ميان ايشان ، مهدى عليه السلام مى درخشيد؛ چنان كه گويا كوكب درخشنده بود.)
مستور نماند كه اختلاف مضمون اخبار معراج نه به جهت اختلاف مضمون يك خبر است ، بلكه به سبب تعدّد راوى و حفظ بعضى و نسيان ديگر و اسقاط سومى و غير آن از اسباب اختلاف ، بلكه محمول بر تعدد معراج است كه در همه آنها از امر ولايت تاءكيد مى شد؛ چنان كه در (خصال ) صدوق روايت شده كه آن جناب را 120 مرتبه عروج دادند و هيچ مرتبه از آن مراتب نبود الاّ آنكه ، سفارش فرمود خداى تعالى ، در آن پيغمبر صلى الله عليه و آله را به دوستى و ولايت على بن ابيطالب عليه السلام زياده از آنچه سفارش فرمود آن حضرت را به باقى فرايض .
در (مقتضب ) خبرى ديگر روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام در ذكر ائمه عليهم السلام در شب معراج و ديدن انوار ايشان تا آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (ديدم على را و شمردند تا حسن بن على عليهم السلام والحجّة القائم كه گويا ستاره درخشانى بود در ميان ايشان .)
گفتم : (اى پروردگار من ! اينها كيستند؟)
فرمود: (اينها ائمه اند و اين قائم ؛ حلال مى كند حلال مرا و حرام مى كند حرام مرا و انتقام مى كشد از اعداى من .
اى محمّد! او را دوست دار و دوست دار كسى را كه او را دوست دارد.)


( نکته ای که فراموش کردم اینکه این مطالب فصل دوم از باب سوم این کتابه ... )
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرافت نسب حضرت عليه السلام

شرافت نسب حضرت عليه السلام

دوّم : شرافت نسب ؛ زيرا آن جناب داراست شرافت نسب همه آباءِ طاهرين خود را عليهم السلام كه نسب ايشان اشرف اَنساب است و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر به قياصره روم و منتهى شود به جناب شمعون صفا، وصىّ حضرت عيسى عليه السلام . پس داخل شود در آن سلسله بسيارى از انبيا و اوصياء عليهم السلام كه شمعون به آنها رسد.
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
عروج به عرش الهى هنگام ولادت 1

عروج به عرش الهى هنگام ولادت 1

سوّم : بردن آن حضرت را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب خداوند تبارك و تعالى به او كه : (مرحبا به تو اى بنده من ! براى نصرت دين من و اظهار امر من و هدايت عباد من . قسم خوردم بدرستى كه من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم و به تو عذاب كنم .) تا آخر آنچه گذشت در باب اوّل .
چهارم : بيت الحمد، چنانچه (نعمانى ) و (مسعودى ) و غير ايشان روايت كردند از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (از براى صاحب اين امر عليه السلام ، خانه اى مى باشد كه او را بيت الحمد مى گويند؛ در آن چراغى است كه روشن است از آن روز كه متولد شده تا آن روز كه خروج كند با شمشير خاموش نمى شود.)
پنجم : جمع ميان كنيه رسول خدا صلى الله عليه و آله و اسم مبارك آن حضرت . و در (مناقب ) روايت است كه فرمود: (اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد.)
ششم : حرمت بردن نام آن جناب ، چنانچه گذشت .
هفتم : ختم وصايت حجّت ، در روى زمين به آن جناب .
هشتم : غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاى قدس كه هيچ جزيى از اجزاى آن به لوث قذارت و كثافت و معاصى بنى آدم و شياطين ملوّث نشده و مؤ انست و مجالست با ملا اعلى و ارواح قدسيه .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
عروج به عرش الهى هنگام ولادت 2

عروج به عرش الهى هنگام ولادت 2

  • نهم : معاشرت و مصاحبت نداشتن با كفّار و منافقين و فسّاق و نداشتن خوف و تقيّه و مدارات با آنها و دورى از ايشان و منزل نكردن در منازل آنان ، چنانكه همه حجّتهاى خداوندى پيش از بعثت و بعد از آن ، بلكه در ايّام عزلت و غيبت خود داشتند و مؤ الفت و مساورت مى كردند، بلكه مناكحت و مزاوجت از طرفين داشتند و سالها با فاسق منافقى حتّى مثل مروان ، نماز مى كردند و دستهايى را مى بوسيدند كه خود فرمودند: (اگر توانايى داشتيم قطع مى نموديم .) و روز ماه رمضان افطار كردند و امثال اين مصايب را ديدند و خداى تعالى اين حجّت عزيز خود را نگاه داشت از همه آنها.
  • از روز ولادت تاكنون دست ظلمى به دامانش نرسيده وبا كافر و منافقى مصاحبت ننموده و از منازلشان كناره گرفته و از حقى به جهت خوف يا مدارات و مهاونه دست نكشيده ؛ همدم و انيسش چون خضر و موالى و خدمش خاصّان بوده . بالجمله از غبار كردار و رفتار اغيار بر آينه وجود حق نماى آن بزرگوار، گردش ننشسته و از خارستان اجانب ، خارى به دامان جلالش نخليده و ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ.(42)
  • دهم : نبودن بيعت احدى از جابران بر گردنش ، چنان كه در (اعلام الورى ) روايت شده از حضرت امام حسن عليه السلام كه فرمود: (نيست از ما احدى مگر آنكه واقع مى شود در گردن او بيعتى از براى طاغيه زمان او، مگر قائمى كه نماز مى خواند روح اللّه ، عيسى بن مريم عليهما السلام خلف او.)
  • در (كمال الدين ) روايت شده است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (صاحب اين امر مستور مى شود ولادتش از اين خلق ، تا اينكه نبوده باشد در گردن او بيعتى ، زمانى كه خروج كند و خداوند عزّوجلّ در يك شب ، كاراو اصلاح كند.)
  • و نيز روايت كرده از (حسن بن فضّال ) از حضرت رضا عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينم شيعه را در وقت مفقود شدن چهارم از فرزندان من ، كه جستجو مى كنندش از زيستگاه . پس نمى يابند او را.)
  • گفتم : (چرا اى فرزند رسول خدا؟)
  • فرمود: (به جهت آنكه امام ايشان غايب مى شود از ايشان .)
  • گفتم : (چرا غايب مى شود؟)
  • فرمود: (براى اينكه نبوده باشد بر گردن او بيعتى چون برخيزد با شمشير.)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتن علامت انبياء بر پشت مبارك

داشتن علامت انبياء بر پشت مبارك

يازدهم : داشتن علامتى در پشت ، مثل علامت پشت مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن را ختم نبوّت گويند. چنانكه گذشت و شايد در آن جناب ، اشاره به ختم وصايت باشد.
دوازدهم : اختصاص دادن خداوند آن جناب را در كتب سماويّه و اخبار معراج از ساير اوصيا عليهم السلام به ذكر اوبه لقب ، بلكه به القاب متعدّده و به زدن نام او. چنانچه متفرقا گذشت .
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
ظهور برخى از علامات سماويه و ارضيه هنگام ظهور

ظهور برخى از علامات سماويه و ارضيه هنگام ظهور

سيزدهم : ظهور آيات غريبه و علامات سماويّه و ارضيّه براى ظهور موفور السّرور آن حضرت كه براى تولّد و ظهور هيچ حجّتى نشده .
در كافى روايت شده از حضرت صادق عليه السلام كه آيات در آيه شريفه :

سَنُريهِمْ آياتِنا فى اْلا فاقِ وَفى اَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقّ... .(43)

زود بنماييم بر آنها آيات خود را در آفاق و اطراف و در تنهايشان تا روشن شود ايشان را كه آن حق است .
تفسير فرمود به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبيّن حق را به خروج قائم عليه السلام . و فرمود كه : (آن ، حق است از نزد خداوند عزّوجلّ كه مى بينند آن را خلق و لابدّ است از خروج آن جناب .)
و آن آيات و علامات بسيار است ، بلكه بعضى ذكر كردند كه قريب به چهارصد است و در كتاب (غيبت ) بعضى از آنها ثبت شده . چون غرض در اين كتاب ، استقصاى تمام آنچه متعلّق به آن جناب است ، لهذا ذكر ننمودم .
از آن علامات است سرخى در آسمان كه در بسيارى از اخبار وارد شده و به روايت (نعمانى ) از اميرالمؤ منين عليه السلام : (آن اشك چشم حاملان عرش است بر اهل زمين .)
 

kamel

عضو جدید
سلام خدا خیرت بده......:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:







بفرما
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
نداى آسمانى ، مقارن ظهور و تفسير آيه شريفه (واستمع يوم يناد ... ) قسمت 1

نداى آسمانى ، مقارن ظهور و تفسير آيه شريفه (واستمع يوم يناد ... ) قسمت 1

چهاردهم : نداى آسمانى به اسم آن جناب عليه السلام ، مقارن ظهور.
چنانكه (على بن ابراهيم ) در تفسير آيه شريفه :
وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَريبٍ.(44)
گوش فرا دار روزى كه منادى ندا كند از مكانى نزديك .
از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: (منادى ندا مى كند به اسم قائم عليه السلام و اسم پدرش .)
يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ.(45)
روزى كه مى شنوند فرياد را براستى ، اين است روز خروج .
فرمود: (صيحه قائم عليه السلام است .)
در (كمال الدين ) روايت شده از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (ندا مى كند منادى از آسمان كه فلان بن فلان اوست امام و نام او را مى برد.)
و نيز در آنجا روايت است از (زراره ) از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (ندا مى كند منادى به اسم قائم عليه السلام .)
گفت : (پرسيدم خاص است يا عام ؟)
فرمود: (عام است ، مى شنود هر قومى به زبان خود.)
در (غيبت ) نعمانى روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (منادى ندا مى كند از آسمان كه : اى گروه مردم ! امير شما فلان است و اين ، آن مهدى است كه پر مى كند زمين را از عدل و داد، چنانچه پر شده از ظلم و ستم .)
در تفسير عياشى روايت است از امام باقر عليه السلام در حديثى طولانى كه فرمود به جابر (بعد از ذكر بعضى از علائم ): (اگر مشتبه شود اين بر شما، مشتبه نخواهد شد بر شما صدا از آسمان به اسم او و امر او.)
در (غيبت ) نعمانى روايت است از آن جناب كه در خبرى فرمود: (ندا مى كند منادى از آسمان به اسم قائم عليه السلام و مى شنود كسى كه در مشرق است و كسى كه در مغرب است . نمى ماند خوابيده اى ، مگر آنكه بيدار مى شود و نه ايستاده اى ، مگر آن كه مى نشيند و نه نشسته اى ، مگر آنكه برمى خيزد از خوف آن صدا.)
و فرمود كه : (آن صدا از جبرئيل است ، در ماه رمضان در شب جمعه بيست و سوم .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
نداى آسمانى ، مقارن ظهور و تفسير آيه شريفه (واستمع يوم يناد ... ) قسمت 2

نداى آسمانى ، مقارن ظهور و تفسير آيه شريفه (واستمع يوم يناد ... ) قسمت 2

و بر اين مضمون اخبار بسيار، بلكه متجاوز از حدّ تواتر و در جمله از آنها آن را از محتومات شمردند و خواهد آمد در ذيل حكايت سى و هفتم ، قصه مدينه عجيبه كه در بريه اندلس است كه بناى آن قبل از اسكندر است و در عهد عبدالملك آن را يافتند و بر ديوارش ابياتى مكتوب بود كه از جمله آنهاست :
حتى يقوم بامرالله قائمهم
من السماء اذ اما باسمه نودى
و عبدالملك از زهرى پرسيد از امر اين ندا و منادى .
او گفت : (خبر داد مرا على بن الحسين عليهما السلام كه اين مهدى است از فرزندان فاطمه ، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله .)
گفت : (هر دو دروغ گفتيد. الخ )
شيخ طوسى در (غيبت ) خود روايت كرده از سيف بن عميره كه گفت : نزد منصور بودم ، شنيدم كه مى گويد ابتدا از پيش خود كه : (اى سيف بن عميره ! لابد است از منادى كه ندا كند به اسم مردى از فرزندان ابيطالب از آسمان .)
گفتم : (روايت كرده اين را احدى از مردمان .)
گفت : (قسم به آنكه جانم در قبضه قدرت اوست ! گوشم شنيد از او كه مى گفت : لابد است از منادى كه نداكند به اسم مردى از آسمان .)
گفتم : (يا اميرالمؤ منين ! اين حديثى است كه نشيندم هرگز مانند آن .)
گفت : (اى شيخ ! اگر چنين شد، پس ما اول كسى هستيم كه اجابت مى كنيم او را. آگاه باش كه او يكى از پسرعموهاى ماست .)
گفتم : (كدام پسرعموى شما؟)
گفت : (مردى از فرزندان فاطمه عليها السلام .)
آنگاه گفت : (اى شيخ ! اگر نه آن بود كه من شنيده بودم از ابى جعفر، محمّد بن على ، كه مرا به آن خبرداد، آنگاه همه اهل دنيا مرا خبر مى دادند قبول نمى كردم از ايشان و لكن او محمّد بن على است عليهما السلام .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
افتادن افلاك از سرعت سير و بطوء حركت آنها

افتادن افلاك از سرعت سير و بطوء حركت آنها

پانزدهم : افتادن افلاك از سرعت سير و بطوء (كُندى ) حركت آنها. چنانكه روايت كرده شيخ مفيد از ابى بصير از حضرت باقر عليه السلام ، در حديثى طولانى در سير و سلوك حضرت قائم عليه السلام ، تا آنكه فرمود: (درنگ مى كند بر اين سلطنت هفت سال ، مقدار هر سالى ده سال از اين سالهاى شما، آنگاه انجام مى دهد خداوند آنچه را كه مى خواهد.)
گفت : (گفتم : فداى تو شوم ! چگونه طول مى كشد سالها؟)
فرمود: (امر مى فرمايد خداوند فلك را به درنگ كردن و كُندى حركت . پس براى اين طول مى كشد روزها و سالها.)
گفت : (گفتم : ايشان مى گويند اگر فلك تغيير پيدا كرد فاسد مى شود (يعنى عالم ).)
فرمود: (اين قول زنادقه است ؛ اما مسلمين ، پس راهى نيست براى ايشان به اين سخن و حال آن كه خداوند، ماه را شق نمود براى پيغمبر خود صلى الله عليه و آله آفتاب را پيش از آن برگرداند براى يوشع بن نون و خبر داد به طول روز قيامت و اينكه آن ، مثل هزار سال است از آنچه شما مى شمريد.)
و نيز روايت كرده كه : (مدّت ملك آن حضرت ، نوزده سال است كه طولانى است روزها و ماههاى آن .)
و نيز روايت كرده از (عبدالكريم خثعمى ) از امام صادق عليه السلام به نحو خبر سابق .
(فضل بن شاذان ) در غيبت خود روايت كرده از آن جناب كه فرمود: (سلطنت مى كند قائم عليه السلام هفت سال كه هفتاد سال مى شود از اين سالهاى شما.)
و در (غيبت ) شيخ طوسى روايت است در خبرى طولانى كه : (خداوند، امر مى فرمايد فلك را در زمان آن جناب ، پس بطى ء (كُند) مى شود گردش او، تا اينكه مى شود روز، در ايّام او مثل ده روز و ماه ، مثل ده ماه و سال ، چون ده سال شما.) ولكن در تعدادى از اخبار رسيده كه : (مدّت سلطنت آن جناب ، بيشتر از اين است .)
در (غيبت ) فضل بن شاذان روايت شده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (حضرت قائم عليه السلام سيصد و نه سال پادشاهى خواهد كرد، چنانكه درنگ كردند اهل كهف در كهف خود. پر خواهد كرد زمين را از عدل و داد، آنچنان كه پر شده باشد از جور و ظلم .
مشرق و مغرب عالم را خداى تعالى براى او مفتوح خواهد ساخت و خواهد كشت مردم را تا آنكه باقى نماند مگر دين محمّد صلى الله عليه و آله و سلوك خواهد نمود به سيره سليمان بن داوود عليه السلام .)
و اين خبرى معتبر است و بر اين مضمون خبر صحيح ديگر روايت كرده . والّله العالم
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
ظهور مصحف اميرالمؤ منين عليه السلام

ظهور مصحف اميرالمؤ منين عليه السلام

شانزدهم : ظهور مصحف اميرالمؤ منين عليه السلام كه بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله جمع نمود، بى تغيير و تبديل و داراست تمام آنچه را كه بر سبيل اعجاز بر آن حضرت نازل شده بود و پس از جمع ، عرض نمود بر صحابه ، اعراض نمودند؛ پس آن را مخفى نمودند و به حال خود باقى است ، تا آنكه بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق ، ماءمور شوند كه آن را بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب كه با اين مصحف موجود دارد كه به آن ماءنوس شدند، حفظ آن از تكاليف مشكله مكلّفان خواهد بود.
در (غيبت ) نعمانى روايت شده كه فرمود: (خروج مى كند قائم عليه السلام به امرى جديد و قضايى جديد و كتابى جديد.)
و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (گويا نظر مى كنم به سوى شيعيان خود در مسجد كوفه كه خيمه ها برپا كردند و تعليم مى كنند مردم را قرآن به نحوى كه نازل شده .)
و نيز روايت كرده از (اصبغ بن نباته ) از آن جناب كه فرمود: (گويا مى بينم عجم را كه خيمه هاى ايشان در مسجد كوفه است ، تعليم مى كنند به مردم قرآن را چنانكه نازل شده .)
گفت : (گفتم : يااميرالمؤ منين ! آيا اين قرآن به همان نحو نازل شده نيست ؟)
فرمود: (نه ! محو شده از آن هفتاد نفر از قريش به اسمهايشان و اسمهاى پدرهايشان و وانگذاشتند ابولهب را مگر براى نقص رسول خدا صلى الله عليه و آله چون عمّ آن جناب بود.)
نيز روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: ( والّله ! گويا نظر مى كنم به سوى آن حضرت ، يعنى قائم عليه السلام ، بين ركن و مقام كه بيعت مى گيرد از مردم بر كتابى جديد.)
و در (كافى ) روايت شده از امام باقر عليه السلام كه فرمود در تفسير آيه شريفه وَلَقَد آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ... .(46) كه : (اختلاف كردند بنى اسرائيل در آن چنان كه اختلاف كردند اين امّت در كتاب و زود است كه اختلاف كنند در كتابى كه با قائم عليه السلام است كه مى آورد آن را تا اينكه انكار مى كنند آن را جماعت بسيارى از مردمان . پس آنها را پيش مى طلبد و گردن ايشان مى زند.)
شيخ طبرسى در (احتجاج ) روايت كرده از (ابى ذر غفارى ) كه : (چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وفات كرد، جمع كرد على عليه السلام قرآن را. آورد آن را نزد مهاجرين و انصار. عرضه داشت آن قرآن را بر ايشان ، چون پيغمبر صلى الله عليه و آله او را به اين امر وصيّت فرموده بود. پس چون ابوبكر آن را باز كرد، بيرون آمد در صفحه اوّل آن كه باز كرده بود، فضايح قوم .
پس عمر برخاست و گفت : (يا على ! برگردان آن را كه ما را حاجتى به آن نيست .)
پس حضرت آن را گرفت و برگشت . تا اينكه مى گويد: چون عمر خليفه شد، سؤ ال كرد از آن جناب كه آن قرآن را به او بدهد كه او را در ميان خود تحريف كنند. پس گفت : (يا ابالحسن ! بياور آن قرآن را كه آوردى آن را نزد ابى بكر كه مجتمع شويم بر آن .)
فرمود: (هيهات ! راهى به آن نيست . نياوردم آن را نزد ابى بكر، مگر آنكه حجّت بر شما تمام شود و نگوييد روز قيامت كه ما ازين غافل بوديم يا بگوييد كه نياوردى آن را نزد ما. آن قرآنى كه نزد من است ، مس نمى كند آن را مگر مطهرون و اوصياء از فرزندان من .)
عمر گفت : (آيا وقت معلومى براى اظهار آن هست ؟)
فرمود: (آرى ! هرگاه خروج كند قائم از فرزندان من ، ظاهر مى كند آن را و وا مى دارد مردم را بر آن . پس جارى مى شود سنّت بر آن .)
و نيز گذشت از خبر (مفضل ) كه حسنى عرض مى كند: خدمت حضرت حجّت عليه السلام كه : (اگر تو مهدى آل محمّدى ، پس كو مصحفى كه جمع كرد آن را جدّ تو، اميرالمؤ منين عليه السلام بدون تغيير و تبديل ؟)
در (ارشاد) شيخ مفيد روايت شده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هرگاه خروج كرد قائم آل محمّد عليهم السلام خيمه ها مى زند براى آنان كه تعليم مى كنند به مردم قرآن را بر آن نحوى كه نازل شده ؛ پس مشكلترين كار خواهد بود بر آنان كه حفظ نمودند آن را امروز، زيرا كه آن قرآن تفاوت دارد با اين قرآن در ترتيب .)
و در (غيبت ) فضل بن شاذان همين مضمون را به سند صحيح روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام .
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
سايه انداختن ابرى سفيد بر سر مبارك آن حضرت

سايه انداختن ابرى سفيد بر سر مبارك آن حضرت

هفدهم : سايه انداختن ابرى سفيد، پيوسته بر سر مبارك آن حضرت و ندا كردن منادى در آن ابر، به نحوى كه مى شنود آن را ثقلين و خافقين .
در خبر لوح است به روايت شيخ طوسى كه : (اوست مهدى آل محمّد عليهم السلام پر مى كند زمين را از عدل ، چنانچه پر شده از جور.)
در (كفايه ) خرّاز و (بيان ) كنجى شافعى و (مناقب ) مهدى ابونعيم حافظ و عقدالدار يوسف بن يحيى سلمى و نيز احمد بن المنادى در كتاب ملاحم و ابن شيرويه در فردوس و ابوالعلاء حافظ در كتاب (فتن )، چنانكه در طرايف و غيره است ، خبر ابر و منادى را روايت كردند به اين لفظ كه : (اين مهدى ، خليفة اللّه است .) و به روايتى : (او را متابعت كنيد!) و اين ندا غير از نداى سابق است و از جهاتى چند متغايرند.
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
يارى رساندن ملائكه و جن به حضرت هنگام خروج

يارى رساندن ملائكه و جن به حضرت هنگام خروج

هيجدهم : بودن ملائكه و جنّ در عسكر آن حضرت و ظهور ايشان براى انصار(يارى ) آن حضرت .
چنانچه در خبر طولانى مفضل است كه گفت به امام صادق عليه السلام كه : (اى سيّد من ! آيا ظاهر مى شوند ملائكه و جن براى مردم ؟)
فرمود: (آرى ! قسم به خدا مفضل ! و مخاطبه مى كنند با ايشان ، چنانكه گفتگو مى كند مردم با همنشين خود.)
گفتم : (اى سيّد من ! آيا سير مى كنند با او؟)
فرمود: (آرى واللّه اى مفضل ! و هر آينه فرود مى آيند در زمين هجرت ، ما بين كوفه و نجف و عدد اصحاب آن حضرت در آن وقت ، چهل و شش هزار است از ملائكه و شش هزار است از جن .)
در روايت ديگر: (و مثل آن از جن با ايشان نصرت مى دهد خداوند، آن جناب را و فتح مى نمايد بر دست او.)
در (كامل الزيارة ) و (غيبت ) نعمانى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود در ضمن حالات آن حضرت كه : (مى آيد بر او سيزده هزار و سيصد و سيزده ملك .)
ابوبصير گفت : (گفتم همه اين ملائكه ؟)
گفت : (آرى ! آن ملائكه كه بودند با نوح در كشتى و آنها كه بودند با ابراهيم عليه السلام آن زمانى كه او را در آتش انداختند و آنها كه با موسى عليه السلام بودند، زمانى كه شكافت دريا را براى بنى اسرائيل و آنها كه با عيسى عليه السلام بودند، زمانى كه خداوند او را به آسمان بالا برد و چهار هزار ملائكه مسوّمين ، يعنى نشان كرده شده به عمامه هاى زرد كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند و هزار ملائكه مردفين ، يعنى از پى يكديگر برآمده و سيصد و سيزده ملك كه در بدر (جنگ بدر) بودند و چهار هزار ملك كه نازل شدند و اراده داشتند نصرت كنند حسين بن على عليهما السلام را. پس اذن نداد ايشان را در مقاتله و آنها درنزد قبر آن حضرت هستند، ژوليده و غبارآلوده و گريه مى كنندبر او تا روز قيامت و رئيس ايشان ملكى است كه او را منصور مى گويند.
پس ، زايرى آن حضرت را زيارت نمى كند مگر آنكه او را استقبال مى كنند و مودعى او را وداع نمى كند مگر آنكه مشايعت مى كنند او را و مريض نمى شود احدى مگر آنكه او را عيادت مى كنند و نمى ميرد از ايشان كسى مگر آنكه نماز مى كنند بر جنازه او و استغفار مى كنند بر او بعد از مردنش و همه اينها در زمينند و انتظار مى كشند برخاستن قائم عليه السلام را تا وقت خروجش .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
عدم تصرّف روزگار در بنيه آن حضرت

عدم تصرّف روزگار در بنيه آن حضرت

نوزدهم : تصرّف نكردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلك دوار، در بنيه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هياءت آن حضرت كه با اين طول عمر كه تاكنون هزار و چهل و هشت سال از عمر شريفش گذشته و خداى داند كه تا ظهور به كجاى از سن رسد، چون ظاهر شود در صورت مرد سى ساله يا چهل باشد و چون طويل الاعمار از انبياى گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى ، هدف تير پيرى خود ... ه ذا بَعْلى شَيْخا... .(47) باشد و ديگرى به نوحه گرى اِنّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى وَاشْتَعَلَ الرَّاْسُ شَيْبا.(48) از ضعف پيرى خويش بنالد.
شيخ صدوق روايت كرده از ابوالصلت هروى كه گفت : پرسيدم از حضرت رضا عليه السلام كه : (چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟)
فرمود: (علامتش آن است كه در سن ، پير باشد و به صورت جوان . تا به مرتبه اى كه نظر كننده به آن حضرت ، گمان برد كه در (سن ) چهل سالگى است يا كمتر از چهل سالگى و ديگر از نشانهاى آن حضرت اين است كه به گذشتن شبها و روزها بر آن حضرت ، پيرى بر آن جناب راه نيابد تا زمانى كه اجل آن سرور، در رسد.)
در (غيبت ) شيخ طوسى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (ظاهر مى شود آن جناب ، جوان موفق سى ساله .)
و نيز روايت كرده از آن حضرت كه فرمود: (اگر خروج كند قائم عليه السلام هر آينه انكار مى كنند او را مردم . رجوع مى نمايد به سوى ايشان در حالتى كه جوانى است موفّق .)
نيز روايت شده از آن جناب كه فرمود: (از اعظم بليّه ، آن كه خروج مى كند به سوى ايشان صاحب ايشان در حال جوانى و ايشان گمان مى كنند او را، پيرى كبير السّن .)
مراد از موفّق ، چنانكه علاّمه مجلسى احتمال داده ، آن است كه : اعضايش متوافق و خلقتش معتدل باشد يا كنايه از توسط در جوانى است يا آخر آن است كه وقت توفيق تحصيل كمال است .
(شهرستانى ) عارى از لباس انسانى ، در (ملل و نحل ) بعد از ذكر فِرق اماميّه ، بعد از امام حسن عسكرى عليه السلام كه آن را از رساله (فِرق نوبختى ) برداشته و جمله اى از كلمات نافعه او را دزديده ، مى گويد: (و از عجايب اين كه ايشان مى گويند غيبت طول كشيده دويست و پنجاه سال و چيزى و امام ما فرموده كه اگر قائم خروج كند و داخل شده در (سن ) چهل سالگى ،پس او صاحب شما نيست و ما ندانستيم كه چگونه منقضى مى شود دويست و پنجاه سال در چهل سال .) انتهى .
و حاصل آن خبر اين است كه : آن حضرت ، چهل ساله يا كمتر باشد. اگر زيادتر باشد مهدى عليه السلام نيست .
و حاصل شبهه اين غافل آنكه : (شما مى گوييد دويست و پنجاه سال است تقريبا او غائب شده ، اگر حال ، مثلا او خروج كند چگونه چهل ساله باشد؟)
و حاصل جواب آنكه : (غرض آن است كه در صورت و هياءت و بنيه و مزاج مرد چهل ساله باشد، هر چند هزار سال عمر او باشد و خداى تعالى قادر است كسى را نگاه دارد در سنّى به اين نحو كه گفتيم .)
فريقين نقل كردند كه : از معجزات پيغمبر صلى الله عليه و آله آن بود كه بر هر حيوانى سوار مى شدند، آن حيوان در همان سن كه در آن حال داشت ، مى ماند.
ابن اثير در (اسدالغابه ) روايت كرده كه : عمر وبن حمق خزاعى ، آن حضرت را سيراب نمود. پس در حق او دعا كرد و فرمود: اللّهم متعه بشبابه . پس هشتاد سال بر او گذشت كه در ريش او موى سفيد ديده نشد. بلكه بسا شد كه از حالت پيرى به جوانى برگرداندند، بلكه همه پيران بهشتى را خداى تعالى جوان كند وبه بهشت برد؛ در آخرت قدرت جديد براى حق تعالى پيدا شود.
يا شهرستانى براى آخرت ، خداى ديگر قائل شود كه تواند چنين قدرت بنمايد! عجب از اوست !!! كه جناب خضر را زنده داند و حال آنكه چند هزار سال از آن حضرت بزرگتر است و مى گويند در صحرا و برارى ، سياحت مى كند. و اگر حيات آن جناب به نحو متعارف باشد، بايد مشتى پوست و استخوان باشد و در گوشه اى افتاده و آن جناب را در صورت و هياءت هر صاحب سنّى فرض ‍ كنيم ، جاى همان اعتراض هست . خداى تعالى به اين قوم يا انصاف دهد يا ادراك و شعور كه از هر دو عارى اند.
(ميبدى ) در شرح ديوان گفته كه : حق تعالى دندان و اركان خضر را پيش از ظهور خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله هر پانصد سال تجديد مى كرد و بعد از ظهور آن حضرت در هر صد و بيست سال تجديد مى كند.
در (احتجاج ( طبرسى روايت شده از امام حسن عليه السلام كه فرمود در ضمن حالات آن جناب كه : (طولانى مى كند خداوند عمر آن حضرت را، آنگاه ظاهر مى كند او را به قدرت خود در صورت جوان ، صاحب سن چهل ساله و اين براى آنكه بدانند كه خداوند بر همه چيز قادر است .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتن وحشت و نفرت از ميان حيوانات

رفتن وحشت و نفرت از ميان حيوانات

بيستم : رفتن وحشت و نفرت از ميان حيوانات ، بعضى با بعضى و ميان آنها و انسان و برخاستن عداوت از ميان همه آنها، چنانكه پيش ‍ از كشته شدن هابيل بود.
شيخ صدوق در (خصال ) روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (اگر قائم ما خروج كند، صلح مى شود در ميان درندگان و بهائم . تا اينكه زن ، راه مى رود ميان عراق و شام ، نمى گذارد پاى خود را مگر بر گياه و بر سر او زينتهاى است . به هيجان نمى آورد او را درنده اى و نمى ترساند او را.)
و گذشت از (تاويل الا يات ) شيخ شرف الدين كه گوسفند و گرگ و گاو و شير و مار و انسان از يكديگر ماءمون شوند.
در (عقد الدّرر) روايت شده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در قصّه مهدى عليه السلام فرمود كه : (زيست مى كنند گوسفند با گرگ در يك مكان ، بازى مى كنند اطفال با مارها و عقربها، اذيت نمى كنند ايشان را به چيزى و مى رود شرّ و مى ماند خير.)
در (احتجاج ) روايت شده از آن جناب كه : (در آن زمان ، سازش كنند درندگان و ساير حيوانات مطيع اصحاب آن حضرت شوند.)
چنانكه شيخ صدوق روايت كرده از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينم اصحاب قائم عليه السلام را كه احاطه نمودند مابين خافقين را. نيست چيزى مگر آنكه منقاد ايشان شود، حتى درندگان زمين و درندگان طيور؛ طلب خوشنودى ايشان مى كند هر چيزى ، حتى اينكه زمين فخر مى كند و مى گويد: گذشت امروز بر من ، مردى از اصحاب قائم عليه السلام .)
در خطبه مخزون اميرالمؤ منين عليه السلام كه روايت شده در (منتخب البصاير) حسن بن سليمان حلى كه در ذكر ملاحم و كيفيّت ايّام حضرت مهدى است ، مذكور است كه : (در آن وقت ، وحوش ماءمون مى شوند به نحوى كه مى چرند در اصناف زمين مثل انعام ايشان .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده شدن بعضى از بزرگان و اصحاب هنگام خروج

زنده شدن بعضى از بزرگان و اصحاب هنگام خروج

بيست و يكم : بودن جمعى از مردگان در ركاب آن حضرت .
چنانچه گذشت از شيخ مفيد در (ارشاد) كه بيست و هفت نفر از قوم موسى و هفت نفر اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه و مقداد و مالك اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حكّام مى شوند در بلاد.
نيز در (ارشاد) روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (چون نزديك شود خروج آن حضرت ، باران ببارد بر مردم در جمادى الاخر و ده روز از رجب بارانى كه خلايق ، مانند آن نديده اند؛ پس مى روياند به آن خداوند، گوشت مؤ منين را و بدنهايشان در قبورشان و گويا من نظر مى كنم به سوى ايشان كه رو آورند قبل از جهينه ، مى افشانند خاك را از موهاى خود.)
در (غيبت ) شيخ فضل بن شاذان روايت شده از امام رضا عليه السلام كه فرمود: (در شب بيست و سوم ماه رمضان ، به اسم حضرت قائم عليه السلام ندا كنند و قيام نمايد در روز عاشورا. باقى نماند خفته اى الاّ آنكه برخيزد و بايستد و ايستاده اى نباشد مگر آنكه بنشيند و نشسته اى نباشد مگر آنكه برخيزد بر دو پاى خود، از آن آواز و آن آواز جبرئيل خواهد بود و خواهند گفت به مؤ من در قبرش كه : ظهور كرد صاحبت ! پس اگر مى خواهى به او ملحق شو و اگر مى خواهى مقيم باشى ، بر جاى خود ساكن باش .)
نيز روايت شده از آن جناب كه فرمود: (چون قائم عليه السلام ظهور كرد و داخل كوفه شد، مبعوث مى كند خداوند، از ظَهر كوفه يعنى وادى السلام ، هفتاد هزار صديق را كه مى شوند از اصحاب و انصار او. الخ )
در بحار نقل كرده از سرور اهل الايمان (بهاء الدين سيّد على بن عبدالحميد) كه روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام در خبرى طولانى كه در آخر آن فرمود: (مبعوث مى فرمايد خداوند، فتيه را از كهف ايشان با سگ ايشان .)
و از آنها روايت شده كه او را تمنيحا مى گويند و ديگرى بكمينابدو و اين دو تن شاهدند براى قائم عليه السلام .
سيّد على بن طاووس و غيره روايت كرده اند از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (هر كس بخواند خداى تعالى را چهل صباح به اين عهد، از انصار قائم ما خواهد بود. پس اگر مُرد پيش از آن حضرت ، بيرون مى آورد او را خداوند، از قبرش .) و دعا معروف است و اوّل آن اين است : اللّهم ربّ النور العظيم و ربّ الكرسى الرفيع .
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
ظاهر شدن گنجها و ذخاير زمين با ظهور حضرت عليه السلام

ظاهر شدن گنجها و ذخاير زمين با ظهور حضرت عليه السلام

بيست و دوم : بيرون كردن زمين ، گنجها و ذخيره ها را كه در او پنهان و سپرده شده .
در (كمال الدين ) است كه خداوند، در شب معراج به پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: (از براى او يعنى حضرت قائم عليه السلام ظاهر مى كنم گنجها و ذخيره ها را به مشيّت خود.)
در (ارشاد) از شيخ مفيد است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (چون قائم عليه السلام خروج كند، ظاهر مى كند زمين ، گنجهاى خود را تا مى بينند مردم ، آن گنجها را بر روى زمين .)
در (غيبت ) نعمانى است كه امام باقر عليه السلام فرمود: (هرگاه كه برخيزد قائم اهل بيت عليهم السلام تقسيم مى كند بالسّويّه .)
تا اينكه فرمود: (و جمع مى شود در نزد او اموال دنيا از شكم زمين و از ظاهر او.)
در (عقد الدّرر) است از عبداللّه بن عباس كه گفت : (و اما مهدى ، آن كسى است كه پر مى كند زمين را از عدل چنانكه پر شده از جور و ماءمون مى شوند بهائم از درندگان و مى اندازد زمين ، پاره هاى جگر خود را.)
راوى پرسيد: (پاره هاى جگر او چيست ؟)
گفتند: (مانند ستون از طلا و نقره .)
نيز از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است در قصّه آن جناب كه : (زمين ، گنجهاى خود را بيرون مى اندازد.)
و در (امالى ) شيخ طوسى است از آن جناب كه فرمود: (در قصّه مهدى عليه السلام بيرون مى اندازد زمين ، براى او پاره هاى جگر خود را.)
قريب به آن روايت است در (احتجاج ) از اميرالمؤ منين عليه السلام و در (كمال الدين ) است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ( ظاهر مى كند خداوند براى او گنجهاى زمين و منويهاى او را.)
در (غيبت ) فضل ، اين مضمون به چند سند معتبر روايت است .
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
زياد شدن نعمات الهى

زياد شدن نعمات الهى

بيست و سوم : زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوى كه مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد، قول خداى تعالى در سوره ابراهيم ،آيه 48:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ.
نعمانى روايت كرده از كعب كه : (مهدى عليه السلام ، چنين كند و مراد تبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت ، به صورتى ديگر به جهت كثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير بركات .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (متنعم مى شوند امّت من در زمان مهدى عليه السلام به نعمتى كه هرگز مانند آن متنعم نشده بودند از بِرّ و فاجر. مى فرستد آسمان بر ايشان باران پى در پى و ذخيره نمى كند زمين چيزى از نبات خود را.)
به روايت گنجى در (بيان ): (مى دهد زمين ميوه هاى خود را و پنهان نمى كند بر ايشان چيزى را.)
و به روايت (بغوى ): (نمى گذارد آسمان از باران خود چيزى را مگر آنكه آن را پى در پى مى فرستد و نمى گذارد زمين از گياه خود چيزى را مگر آنكه ظاهر مى كند آن را تا اينكه آرزو مى كنند براى مردگان .) يعنى كاش زنده مى شدند و مى ديدند.
در (احتجاج ) شيخ طبرسى روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در قصّه آن جناب فرمود كه : (در عهد او بيرون مى آورد زمين ، گياه خود را و نازل مى كند آسمان ، بركت خود را.)
قريب به آن روايت است در خصال و گذشت كه فرمود: (در آن زمان زن از عراق مى رود به شام و پاى خود را نمى گذارد. مگر بر گياه .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (چون وقت خروج قائم عليه السلام شود، منادى ندا كند از آسمان كه : اى مردم ! منقطع شد از شما، مدّت جباران و ولىّ امر شده بهترين امت محمّد صلى الله عليه و آله .)
تا اينكه فرمود: (پس در آن زمان جوجه گذارند مرغان در آشيان خود و تخم گذارند ماهيها در درياهاى خود و نهرها جارى شود و بسيار شود آب چشمه ها و بروياند زمين ، چند برابر ثمر و رزق خود را.)
در (عقد الدُّرر) روايت است از حضرت كه فرمود، در قصّه مهدى عليه السلام كه : (مسرور مى شود به او، اهل آسمان و اهل زمين و مرغان و وحشيان و ماهيان در دريا و زياد مى شود باران در دولت او و كشيده مى شود نهرها و مضاعف مى كند زمين ، ثمره خود را و بيرون مى دهد گنجهاى خود را.)


قسمت اول
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
زياد شدن نعمات الهى

زياد شدن نعمات الهى

سيّد على بن طاووس ، از صحيفه ادريس نبى عليه السلام نقل كرده در كتاب (سعدالسعود) در ضمن درخواست ابليس كه : (پروردگارا ! مرا مهلت ده تا روزى كه خلق مبعوث مى شوند!)
و جواب خداوند كه : (نه ! ولكن تو از مهلت داده شدگانى تا روز وقت معلوم و آن روزى است كه من حكم نمودم و ختم كردم كه پاك نمايم زمين را آن روز، از كفر و شرك و معاصى و انتخاب كنم از براى آن وقت ، بندگانى را براى خود كه آزمودم دلهايشان را براى ايمان و پر نمودم آنها را به ورع و اخلاص و يقين و تقوى و خشوع و صدق و حلم و صبر و وقار و تقوى و زهد در دنيا و رغبت در آنچه در نزد من است بعد از هدايت و مى گردانم ايشان را نگاهبانان آفتاب و ماه ، يعنى براى عبادت در شب و روز.
و خليفه خواهم نمود ايشان را در زمين و توانايى دهم ايشان را بر آن دينى كه پسنديدم آن را براى ايشان . آنگاه عبادت كنند مرا و چيزى را براى من انباز قرار ندهند. نماز بگزارند در وقتش و زكات بدهند در زمانش و امر كنند به معروف و نهى كنند از منكر و بيندازم در آن زمان امانت را بر زمين . پس ضرر نرساند چيزى ، چيزى را و نترسد چيزى از چيزى . آنگاه بشوند هوام و مواشى در ميان مردم ، پس اذيت نمى كنند بعضى از ايشان بعضى را.
و بردارم نيش هر صاحب نيشى از هوام و غيرآنها را و ببرم زهر هر حيوانى كه مى گزد و نازل كنم بركات را از آسمان و زمين و بدرخشد زمين ، از نيكويى نبات خود و بيرون دهد همه ثمرهاى خود را و انواع طيّبه خود را و بيندازم راءفت و مهربانى را در ميان ايشان ، پس با يكديگر مواسات كنند و بالسّويّه قسمت نمايند.
پس بى نياز شود فقير و برترى نكند بعضى بر بعضى و رحم كند كبير، صغير را و احترام نمايد صغير، كبير را و بحق متدين شوند و به او انصاف دهند و حكم كنند؛ ايشانند اولياى من . برگزيدم براى ايشان پيغمبر و رسول و گرداندم براى او، اولياء و انصارى .
اينها بهترين امّتى هستند كه اختيار نمودم براى نبى مصطفاى خود و امين مرتضاى خود؛ اين وقتى است كه حجب نمودم آن را در علم غيب خود و لابد است كه او واقع شود و هلاك نمايم تو را در آن روز، با سواران و پيادگانت و تمام لشكريانت . برو! تو از مهلت دادگانى تا روز وقت معلوم .)
و آثار مذكوره در اين اثر شريف ، تاكنون ظاهرنشده و مطابق اخبار خاصه و عامه از خصايص مهدى عليه السلام است .
در (انوار المضيئه ) سيّد على بن عبدالحميد روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (و آيه شريفه فَاِنَّك مِنَ الْمُنْظَرينَ # اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.(49) كه وقت معلوم ، روز برخاستن قائم عليه السلام است ؛ پس چون خداوند او را مبعوث كند، در مسجد كوفه است كه ابليس مى آيد تا اينكه به زانوها مى افتد و مى گويد: يا ويلاه ازين روز! پس مى گيرد موى پيشانى او را و گردنش را مى زند، پس اين است روز وقت معلوم .)
در تفسير على بن ابراهيم ، روايت است از آن جناب كه در تفسير مُدْهامَّتان .(50) بود كه : (متصل مى شود مابين مكه و مدينه از نخل .)
و در خطبه اميرالمؤ منين عليه السلام كه در (منتخب ) حسن بن سليمان حلى مذكور است كه : (زمين ، نورانى يا خرسند مى شود به عدل و آسمان ، باران خود را مى دهد و درخت ، ثمر خود را و زينت مى دهد خود را براى اهل خود.)



قسمت دوم
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
تكميل و رشد عقول مردم به بركت وجود آن حضرت هنگام ظهور

تكميل و رشد عقول مردم به بركت وجود آن حضرت هنگام ظهور

بيست و چهارم : تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك ، بر سر ايشان و رفتن كينه و حسد از دلهايشان كه طبيعت ثانيه بنى آدم شده ، از روز كشته شدن هابيل تاكنون و كثرت علوم و حكمت ايشان . چنانكه در اصل زراد (زراره ظ) است كه گفت : (گفتم به امام صادق عليه السلام كه : مى ترسم كه نباشيم از مؤ منين .)
فرمود: (براى چه ؟)
گفتم : (براى آنكه نمى يابيم در ميان خود، كسى را كه بوده باشد برادر او در نزد او برگزيده تر و محبوبتر از درهم و دينار و مى يابيم درهم و دينار را محبوبتر در نزد خود از برادرى كه جمع نموده ميان ما و او، موالات اميرالمؤ منين عليه السلام .)
فرمود: (نه ! چنين است . شماها مؤ منيد ولكن كامل نخواهيد كرد ايمان خود را تا اينكه خروج كند قائم عليه السلام ؛ پس در آن زمان ، جمع مى نمايد خداوند تبارك و تعالى عقول شما را.)
در (خرايج ) راوندى و (كمال الدين ) صدوق روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام مى گذارد دست خود را بر سر بندگان ، پس جمع مى نمايد به سبب آن عقلهاى ايشان را و كامل مى گردد به آن ، خردهاى ايشان .)
شيخ كلينى روايت كرده از سعيد بن حسن كه حضرت باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا مى آيد احدى از شماها نزد برادر خود، و داخل مى كند دست خود را در كيسه او، پس حاجت را برمى دارد و آن برادر او را منع نمى كند؟)
گفتم : (چنين شخصى در ميان خود نمى شناسم .)
پس حضرت فرمود: (پس چيزى نيست در اين حال ، يعنى مقامى و كمال بر ايشان نيست .)
پرسيدم كه : (آيا هلاكت است با اين حال ؟)
فرمود: (نه ! بدرستى كه اين گروه هنوز عقلهايشان به ايشان داده نشده .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است كسى به آن حضرت عرض كرد كه : (اصحاب ما، در كوفه جماعت بسيارى هستند. اگر مى فرمودى ايشان را، هرآينه اطاعت مى كردند و متابعت مى نمودند.)
فرمود: (آيا مى آيد يكى از ايشان نزد كيسه برادرش و حاجت خود را از آن مى گيرد؟)
گفت ؛ (نه !)
فرمود: (پس ايشان به خونهاى خود بخيل ترند.)
آنگاه فرمود: (بدرستى كه مردم در آرامى و آسايش اند. با ايشان مناكحه مى كنيم و از يكديگر ارث مى بريم و حد برايشان اقامه مى كنيم و امانت ايشان را رد مى كنيم . چون برخيزد قائم عليه السلام آن وقت وضعى در ميان مى آيد، كه مى آيد مرد به سوى كيسه برادر خود و حاجت خود را مى گيرد، پس او را منع نمى كند.)
در (كمال الدين ) صدوق روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (از صفات مهدى عليه السلام آن است كه مى گذارد دست خود را بر سر عباد، پس نمى ماند مؤ منى مگر آنكه قلبش شديدتر مى شود از پاره آهن .)
در (خصال ) روايت است از آن جناب كه در ضمن وقايع ايّام آن حضرت فرمود كه : (هرآينه برود كينه و عداوت از دلهاى بندگان .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (در اين مقام كه خداى تعالى مى گرداند بى نيازى را در دلهاى مردم .)
و ظاهر است كه چون آن دو صفت خبيثه از دلها برود، اين صفت پسنديده بيايد و خلايق آسوده شوند.
در (كمال الدين ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه به (ابان بن تغلب ) فرمود: (مى آيد در اين مسجد شما سيصد مرد، يعنى مسجد مكّه كه مى دانند اهل مكّه كه پدران و اءجداد ايشان متولد نشدند، با ايشان است شمشيرهايى كه مكتوب است بر هر شمشيرى كلمه اى و مفتوح مى شود از هر كلمه ، هزار كلمه .)
و به روايت نعمانى : مكتوب است بر هر شمشيرى هزار كلمه كه هر كلمه ، مفتاح هزار كلمه است .
و در خطبه مخزون اميرالمؤ منين عليه السلام مذكور است كه : (در آن وقت ، علم قذف مى شود در دلهاى مؤ منان ، پس محتاج نمى شود مؤ من به علمى كه در نزد برادر اوست . در آن وقت ظاهر مى شود تاءويل اين آيه ... يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ... .(51)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيروى خارق العاده در ديدگان آن حضرت و اصحابش

نيروى خارق العاده در ديدگان آن حضرت و اصحابش

بيست و پنجم : قوّت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاى آن حضرت و اصحاب او.
چنانچه در (كافى ) و (خرايج ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمودند: (بدرستى كه قائم ما هرگاه خروج كرد، قوّت مى دهد خداوند در گوشها و چشمهاى شيعيان ما تا اينكه مى شود ميان ايشان و قائم عليه السلام ، بقدر چهار فرسخ . پس با ايشان تكلّم مى كند و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب .)
شيخ جليل ، فضل بن شاذان ، در كتاب (غيبت ) خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمودند: (بدرستى كه مؤ من ، در زمان قائم عليه السلام در مشرق است ، هر آينه مى بيند برادر خود را كه در مغرب است و همچنين آنكه در مغرب است ، مى بيند برادر خود را كه در مشرق است .)
طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت
بيست و ششم : طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت . چنانكه شيخ مفيد در (ارشاد) و فضل بن شاذان در (غيبت ) خود روايت كردند از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (عمر مى كند در سلطنت آن حضرت تا اينكه متولّد مى شود براى او، هزار پسر كه در ايشان دخترى نيست .)
در تفسير عياشى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در ضمن حالات ايام سلطنت آن حضرت فرمود: (قسم به آنكه دانه را شكافته و جان را آفريده كه هر آينه زندگى مى كنند در آن زمان ، ملوك وار، آسوده در ناز و نعمت و بيرون نمى رود مردى از ايشان از دنيا تا اينكه متولّد شود از صلب او هزار پسر كه ماءمونند از هر بدعت و آفت و مفارقت از دين ، عامل به كتاب خداوند و سنت پيغمبر او صلى الله عليه و آله كه نابود و فانى شده بر ايشان آفات و شبهات ، يعنى هرگز به آفتى مبتلا و به شبهه اى گرفتار نمى شوند.)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن حضرت عليه السلام

رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن حضرت عليه السلام

بيست و هفتم : رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن جناب . چنانچه در خبر سابق مذكور شد و در (خرايج ) راوندى روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هركس درك كند قائم اهل بيت مرا، از هر عامتى و آفتى شفا خواهد يافت و از هر ضعفى قوى خواهد شد.)
در (غيبت ) نعمانى است از حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود: (هرگاه برخيزد قائم عليه السلام ببرد خداوند عزّوجلّ از هر مؤ منى ، آفت را و برگرداند به او قوت او را.) و اين تكريم عظيم نه مانند شفا دادن جناب عيسى و ساير انبيا عليهم السلام است ، گاهى به جهت اعجاز و اتمام حجّت ، كور يا لال يا پيس يا مريضى را براى جاحدى يا منافقى در موارد معدوده ، بلكه بردن اين آفات و رفتن اين بليات از تمام مؤ منين و مؤ منات ، از آثار ظهور موفورالسرور و طلوع طلعت غرّا و تشريف و تقديم مراسم قدوم و تهيّه آداب لقاء و درك فيض شرف حضور حضرت مهدى عليه السلام است كه چون بهشتيان ، اول در جشمه حيات و چشمه مطهره شست و شو كنند و تن را چون جان از هر عيب و نقصى پاك نمايند كه توان پا گذاشتن در محفل مقربين و شنيدن تحيه :
سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَاءدْخُلُوها خالِدين .(52) داشته باشند. پس فرق مابين اين دو شفا، بيشتر است از فرق مابين ارض و سما.
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
قوى بودن اصحاب آن حضرت

قوى بودن اصحاب آن حضرت

بيست و هشتم : دادن قوّت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت . چنانچه در (كافى ) است از عبدالملك بن اعين كه گفت : (برخاستم در نزد ابى جعفر عليه السلام ، تكيه كردم بر دستم ، پس گريستم و گفتم : آرزو داشتم كه من درك نمايم اين امر را، يعنى سلطنت ظاهر ائمه عليهم السلام را و در من قوّتى باشد.)
پس فرمود: (آيا راضى نيستيد كه دشمنان شما بكشند بعضى ، بعضى را و شما در خانه هاى خود آسوده باشيد؟ اگر امر چنان شد، يعنى فرج عظيم آمد، داده مى شود به هر مردى از شما قوّت چهل مرد و گردانده مى شود دلهاى شما مانند پاره آهن ؛ اگر خواستيد به آن قوّت ، كوه را بركنيد، خواهيد توانست و شماييد قوام زمين و خزان او.)
و در (كمال الدين ) صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (نگفت جناب لوط به قوم خود: لَوْ اَنَّ لى بِكُمْ قُوَّةً اءَوْ آوى اِلى رُكْنٍ شَديد.ٍ(53) مگر در قياس و آرزوى قوّت قائم عليه السلام و ذكر نكرد مگر شدّت اصحاب او را كه داده مى شود به يك مرد از ايشان قوّت جهل مرد.)
و اين مضمون را در( خصال ) از حضرت سجاد عليه السلام و شيخ مفيد در (اختصاص ) و ابن قولويه در (كامل الزيارة ) و فضل بن شاذان در (غيبت ) خود، از امام صادق عليه السلام و عياشى در تفسير خود روايت كردند.
گذشت از (كمال الدين ) كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: (آن جناب دست خود را بر سر عباد بگذارد، پس نماند مؤ منى مگر آنكه دلش سخت تر از پاره آهن شود و بدهد به او خداوند، قوت چهل مرد را.)
در (بصائر الدرجات ) صفّار روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (چون واقع شود امر ما و بيايد مهدى ما، مى شود مرد از شيعيان ما، جرى تر از شير و گذارنده تر از نيزه . پايمال مى كند دشمن ما را با پاى خود و مى زند او را با كف خود و اين در وقت نزول رحمت خداوند و فرج اوست بر بندگان .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام و تفسير آيه شريفه (واشرقت الارض...)

استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام و تفسير آيه شريفه (واشرقت الارض...)

بيست و نهم : استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام از نور آفتاب و ماه . چنانكه على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه در تفسير آيه شريفه وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها.(54) فرمود كه : (مربى زمين ، امام زمان است .)
راوى عرض كرد: (پس هرگاه خروج نمود، چه خواهد شد؟)
فرمود: (مستغنى مى شوند مردم از روشنايى خورشيد و نور ماه و اكتفا مى كنند به نور امام عليه السلام .)
در (ارشاد) شيخ مفيد و (غيبت ) شيخ طوسى از آن جناب است كه فرمود: (هرگاه برخيزد قائم ما عليه السلام روشن شود زمين به نور ربّ زمين و مستغنى شوند مردم از روشنايى آفتاب ، و تاريكى برود.)
صدوق ، اين مضمون را در (كمال الدين ) از امام رضا عليه السلام روايت كرده ، نيز فرمود كه : (براى آن حضرت ، ظلّى نيست .)
و شيخ خرّاز در (كفاية الاثر) روايت كرده در ذكر آن حضرت ، كه : (اوست صاحب غيبت پيش از خروجش . پس چون خروج كرد، روشن مى شود زمين به نور او.)
و به قرينه خبر اوّل معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است والاّ ممكن است كه گفته شود: مراد، نور معبودى است كه نور علم و حكمت و عدل باشد.
در (غيبت ) فضل بن شاذان به سند صحيح از آن جناب روايت شده كه فرمود: (قائم ما هرگاه برخاست ، روشن مى شود زمين به نور او و بى نياز مى شوند بندگان از ضوء آفتاب و ماه و تاريكى مى رود و عمر مى كند مرد، در ملك آن جناب ، تا اينكه متولد مى شود براى او هزار پسر كه متولد نمى شود در آنها براى او دخترى و ظاهر مى كند زمين ، گنجهاى خود را تا اينكه مى بينند مردم ، آنها را بر روى زمين و بجويد هر فردى از شما، كسى را كه بپذيرد عطيّه و صدقات و زكات و فطر را امّا نيابد احدى را كه قبول كند آن را و بى نياز باشند مردم به سبب آنچه روزى كرده خداى تعالى ايشان را از فضل خود.)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودن رايت پيامبر با آن جناب عليه السلام

بودن رايت پيامبر با آن جناب عليه السلام

سى ام : بودن رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن جناب كه جز در بدر و روز جمل ، ديگر باز نشده .
شيخ نعمانى از فرموده امام صادق عليه السلام گويد كه در خبرى فرمود: (كه رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را جبرئيل ، روز بدر نازل نمود و نبود آن واللّه از پنبه و نه از كتان و نه از ابريشم و نه از حرير. )
راوى عرض كرد: (پس از چه بود؟)
فرمود: (از برگ بهشت كه باز كرد آن را رسول خدا صلى الله عليه و آله روز بدر. آنگاه پيچيد آن را و داد به على بن ابيطالب عليه السلام . پس پيوسته نزد آن جناب بود تا روز بصره شد كه باز كرد آن را اميرالمؤ منين عليه السلام و خداى تعالى ، براى او فتح كرد؛ آنگاه آن را پيچيد و آن در نزد ماست . در اين جا باز نمى كند آن را احدى تا برخيزد قائم عليه السلام . او هرگاه برخاست ، آن را باز مى كند. پس نمى ماند در مشرق و نه در مغرب احدى ، مگر آنكه ملاقات مى كند آن را و مى گريزد رعب از پيش روى آن ، به مسافت يك ماه و از راست آن يك ماه و از چپ آن يك ماه .)
نيز روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام كه به ابوحمزه فرمود كه : (اى ثابت ! گويا مى بينم قائم اهل بيت خود را كه مشرف شده بر اين نجف شما (و اشاره فرمود به دست خود به ناحيه كوفه ).)
و فرمود: (چون مشرف شد بر نجف شما، باز مى كند رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را و چون آن را باز كرد، فرود مى آيد بر او ملائكه بدر.)
گفت : (چيست رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله ؟)
فرمود: (چوبش از عمود عرش خداوند و رحمت اوست و ساير آن از نصر خداوند است ؛ دراز نمى كند آن را بسوى چيزى ، مگر آنكه تباه مى كند آن را.)
و به روايت صدوق در (كمال الدين ): (چون آن را باز كند، فرود آيد بر او سيزده هزار و سيزده ملك كه همه آنها منتظر بودند قائم عليه السلام را.) آنگاه تفصيل آن ملائكه را ذكر فرمودند به نحوى كه گذشت .
در (غيبت ) نعمانى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (چون تلاقى شد ميان اهل بصره و امير المؤ منين عليه السلام ، باز كرد رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را پس بلرزيد قدمهاى ايشان و زرد نشد آفتاب كه گفتند: امان ده ما را اى پسر ابوطالب !)
و فرمود: (چون روز صفين شد، استدعا كردند از آن حضرت كه آن رايت را باز كند، اجابت نفرمودند. پس جناب امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عمار بن ياسر را شفيع حجّت خود كردند.)
پس به امام حسن عليه السلام فرمودند: (اى فرزند من ! از براى اين قوم ، مدتى است كه بايد به آن برسند و بدرستى كه اين رايتى است كه باز نمى كند آن را بعد از من ، مگر قائم عليه السلام .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندازه بودن زره پيامبر بر قد شريف آن حضرت عليه السلام

اندازه بودن زره پيامبر بر قد شريف آن حضرت عليه السلام

سى و يكم : راست نيامدن زره رسول خدا صلى الله عليه و آله ، مگر بر قد شريف آن حضرت . چنانكه در (بصائر الدرجات ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود بعد از ذكر جمله از آنچه در نزد ايشان است از سلاح و موارث انبيا: (بدرستى كه قائم ما عليه السلام كسى است كه چون بپوشد زره رسول خدا صلى الله عليه و آله را پس پر كند آن را، يعنى زياد و كم نشود و بدرستى كه پوشيد آن را ابوجعفر عليه السلام پس زياده بود از قامتش .)
راوى عرض كرد: (شما سمين تريد و يا ابوجعفر عليه السلام ؟)
فرمود: (ابوجعفر عليه السلام از من سمين تر بود كه من هم پوشيدم آن را، اندكى زيادتر بود و نزديكتر بود به استوا.)
به سند ديگر نيز روايت كرده قريب به همين معنى و متن آخر خبر فى الجمله صعوبتى داشت . حاصل آن ذكر شد.
نيز در آنجا و راوندى در (خرايج ) روايت كردند از ابى بصير كه گفت : (گفتم به حضرت صادق عليه السلام : فداى تو شوم ! من مى خواهم دست بمالم به سينه تو.)
فرمود: (به جاى آور!) پس دست ماليدم سينه و كتفهاى مباركش را.
پس فرمود: (چرا چنين كردى اى ابومحمّد؟)
عرض كردم : (فداى تو شوم ! شنيدم از پدرت كه مى فرمود: بدرستى كه قائم عليه السلام سينه اش پهن است و دو كتفش فرو هشته و ميان آنها فراخ است .)
فرمود: (اى ابو محمّد! پدرم پوشيد زره رسول خدا عليه السلام را و مى كشيد آن را بر زمين و بدرستى كه من پوشيدم آن را. پس ‍ نزديكتر بود به اينكه به اندازه باشد و مى باشد آن زره بر بدن قائم عليه السلام ، چنانكه بود از رسول خدا صلى الله عليه و آله . دامنش از زمين مرتفع است به نحوى كه گويا پيش روى آن را با دو حلقه بلند كرده اند.)
به روايت راوندى : (و آن زره بر صاحب آن امر مشمر است .) يعنى دامان بالا رفته است . چنانكه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. و بر اين مضمون اخبار متعدّد است و علامه مجلسى در هفتم بحار فرموده كه : (ظاهر مى شود از اخبار كه در نزد ائمه عليهم السلام دو زره بوده ، يكى از آنها علامت امامت بود كه راست مى آمد بر بدن هر امامى و ديگرى علامت حضرت قائم عليه السلام بود كه راست نمى آمد مگر بر بدن آن جناب صلوات اللّه عليه .)
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
اختصاص ابرى از طرف خداوند جهت آن حضرت

اختصاص ابرى از طرف خداوند جهت آن حضرت

سى و دوّم : ابرى مخصوص كه خداى تعالى ، آن را براى آن جناب ذخيره كرده كه در آن است رعد و برق . چنانكه صفّار در (بصائر) و شيخ مفيد در (اختصاص ) روايت كردند به سندهاى متعدّده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمودند : (آگاه باشيد كه ذوالقرنين را مخيّر كردند ميان دو ابر. پس برگزيد ذلول ، يعنى آرام را و ذخيره شد براى صاحب شما صعب .)
راوى پرسيد: (صعب كدام است ؟)
فرمودند: (آن ابرى كه در آن ، رعد و صاعقه يا برق باشد. پس صاحب شما، سوار مى شود بر آن . آگاه باشيد كه آن جناب سوار مى شود بر آن ، پس بالا مى برد او را در راههاى هفت آسمان و هفت زمين كه پنج آن ، معمور است و دو از آن ، خراب است .)
نيز روايت كردند از امام صادق عليه السلام كه فرمودند :(خداوند مخيّر كرد ذوالقرنين را ميان دو ابر، ذلول و صعب . پس اختيار نمود ذلول را و آن ابرى است كه نيست در آن رعد و برقى و اگر اختيار مى نمود صعب را، نبود از براى او اين اختيار، زيرا كه خداوند ذخيره كرد آن را براى قائم عليه السلام .)
 

Similar threads

بالا