كوي دوست

گلابتون

مدیر بازنشسته
قصه شمع سحری
گفتی و رخ همچو پری
زما نهفتی
قصد سفر کردی اگر
بار سفر بستی اگر
قصه این خون جگر
بما نگفتی
چرا نگفتی

دگر کسی خبر نیارد ز گلهای پرپر
دگر کسی خبر نگیرد ز سرو و صنوبر

پس از تو کی بود نشانه
ز سوز و ساز عاشقانه

اگر زمانه تاب عاشقان ندارد
اگر تحمل تو را زمان ندارد
چه غم که سرو بستان
بهار این گلستان
خزان ندارد

اگر چه دامن از چمن به فصل گل بر چیدی
در آسمان عاشقی چو مهر و مه جاویدی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من كه در تو زندگاني يافتم
من كه هستي را زچشمانت..نگاهت يافتم
ديگر قرارم نيست
ديگر شكيبم نيست
من كه در تو مرده ام
من كه هستي را زچشمانت.. نگاهت يافتم
من كه آلامم ميان تيره مويت..صدايت يافتم
ديگر قرار نيست
ديگر توانم نيست
من كه در تو مرده ام
من كه در ياد و خيالت مرده ام
من كه در ياد و وجودت نيستم
قصه گوي قلب من ديگر قرارم نيست
خدا راآسمانها را گواهي
من كه در تو مرده ام



 

فروردین

عضو جدید
نه به بهانه سالی نو,
نه به رسم تکرار حرفی کهنه, جمله ای تکراری,

که به رسم پیشکش, رسم عیدانه.
رسم سوغاتی که مسافر به خانه می برد
نوبرانه, تحفه شهر فرنگ, هدیه راه دور.

به رسم مبهوت دستانی ,
که گرمای سرانگشتان نوازشگری را
در این روزهای آخر زمستان کم می آورند.

شاید اما زیباتر,
به رسم شیوه چشمانی
که رام نگاهی
پر از بیم و امید می شوند.

شاید اما عمیق تر,
به رسم سکوت اشکی
که وقفه های کوتاه میان حرفهای صادقانه را
پر می کند.

شاید اما خودمانی تر,
به آن رسم دیرین
که عزیز ترین واژه ها را
به عزیزت هدیه می دهی:
رسم من, رسم تو, رسم ما.

نازنینم,
به همان رسم آشنا:
" سطر سطر این نوشته ها
از آن تو
و هدیه به تو."

عیدت مبارک.


اینارو من ننوشتم ولی یه جورایی حرفای دلمه
http://herkunft.blogspot.com/ منبع
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
من مسلمانم
قبله ام يك گل سرخ

جانمازم چشمه

مهرم نور

دشت سجاده من

من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم

در نمازم جريان دارد ماه

جريان دارد طيف

سنگ از پشت نمازم پيداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است

من نمازم را وقتي مي خوانم

كه اذانش را باد

گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را

پي تكبيرةالاحرام علف ميخوانم

پي قد قامت موج

كعبه ام بر لب آب

كعبه ام زير اقاقيهاست

كعبه ام مثل نسيم

مي رود باغ به باغ

مي رود شهر به شهر
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
اهل کاشانم پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ میفروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانیست
دل تنهایی تان تازه شود
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
مر30 حمید عزیزم
نمیدونم رفتید سر خاک سهراب یا نه
ولی روی قبرش نوشته
به سراغم اگر می آید نرم و آهسته بیاید
مبادا که ترک بردارد چینی ای نازک تنهاییم
حالا اگه نگاه به سنگ قبرش کنی
شکسته است!!!!!
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
حال که دم از سهراب زدم
دلم نیومد
از دیگر شاعر شهرمون حرفی نزنم
منظورم محتشم کاشانیه
که شعر فوق العاده زیبایی داره و مطمئنم که همتون شنیدید



باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتماست

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظماست

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهماست

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانویغم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدماست

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین


البته بازم ادامه داره
اگه دوست داشتید ادامشم واستون بذارم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
مر30 حمید عزیزم
نمیدونم رفتید سر خاک سهراب یا نه
ولی روی قبرش نوشته
به سراغم اگر می آید نرم و آهسته بیاید
مبادا که ترک بردارد چینی ای نازک تنهاییم
حالا اگه نگاه به سنگ قبرش کنی
شکسته است!!!!!

خواهش میکنم عزیز
آره رفتم اگه یادت باشه عکسشو گذاشتم تو کرسی عکسی که قبرش شکسته هستشو گذاشتم ولی خیلی ناراحتم بابت اینکه اصلا به نظر من اهمتی به این شاعر بزرگ ندادن این درست نیست من واقعا غصه میخورم از این بابت
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خواهش میکنم عزیز
آره رفتم اگه یادت باشه عکسشو گذاشتم تو کرسی عکسی که قبرش شکسته هستشو گذاشتم ولی خیلی ناراحتم بابت اینکه اصلا به نظر من اهمتی به این شاعر بزرگ ندادن این درست نیست من واقعا غصه میخورم از این بابت
دوستم یه بار رفته بود مشهد اردهال ( ما میگیم مشهد قالی به خاطر مراسم قالی شویی که برگزار میشه)
میگفت دیدم یه خانومی رو قبر سهراب چیزی پهن کرده بود نشسته بود
رفتم بهش گفتم خانوم اینجا قبر سهراب
گفت :....
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستم یه بار رفته بود مشهد اردهال ( ما میگیم مشهد قالی به خاطر مراسم قالی شویی که برگزار میشه)
میگفت دیدم یه خانومی رو قبر سهراب چیزی پهن کرده بود نشسته بود
رفتم بهش گفتم خانوم اینجا قبر سهراب
گفت :....

واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم شاید باورت نشه ولی اشک تو چشام جمع شد با این حرفت
تنهایی جان
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید حمید جون
ولی حقیقته
تو کاشون به سهراب زیاد اهمیت نمیدند

خواهش میکنم
حیف واقعاً حیف
یکی با این بزرگی میشه سهراب یکی هم میشه صادق هدایت یکی هم میشه شریعتی ولی چه سود
یکی رو میبرن به عرش یکی... متاسفم
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
آره حمید جان
به نظر من باید خدا رو شکر کرد که سهراب و بقیه رو به عرش نمیرسونند
چون اگه برسونند اون وقت آنچنان به زمین که چه عرض کنم
آنچنان به یه چاه عمیق میزنندش که هیچ وقت نمیشه پیداش کرد
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره حمید جان
به نظر من باید خدا رو شکر کرد که سهراب و بقیه رو به عرش نمیرسونند
چون اگه برسونند اون وقت آنچنان به زمین که چه عرض کنم
آنچنان به یه چاه عمیق میزنندش که هیچ وقت نمیشه پیداش کرد

حقیقت حرف شماست اینقدر چرا تو گلوم گیر کرده ولی چه سود!!!!!!!
واقعا جای شکرش باقیست
انشاالله روزی برسه قبرای بعضی ها رو زیور آلات نکنن ولی دلاشون خدایی زیور آلات داشته باشه
موفق باشی عزیز کلی لذت بردم از هم صحبتیت عزیز فقط ببخشید تشکر ندارم:w27:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خب بچه ها شبتون بخیر
ببخشید امشب اومدم اینجا سرتون رو درد اوردم
شرمنده
به امید دیدار
یا علی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا