پرواز بوفالوها

sajad84

عضو جدید
در بحث پيرامون سازمان‌هاي موفق و سازمان‌هاي ناموفق معمولاً از موضوع جذابي كه آقاي «جين‌بلاسكو» از آن تحت عنوان «پرواز بوفالوها» ياد مي‌كند و در كتابي به همين نام به تحرير درآورده است ياد مي‌شود.
جين بلاسك در مراسم ترحيم يكي از دوستان نزديك خود حضور مي‌يابد. دوستي كه در يك حادثه رانندگي در جاده منهي به محل كارش جان خود را از دست داه است. بلاسكو در خلوت خود به اين حقيقت تلخ مي‌انديشد كه روزي و شايد همين فردا نوبت او باشد، چون او هم هفته‌اي چند روز همين جاده را و شايد با همان سرعت براي رسيدن به محل كارش طي مي‌كرد. راستي اگر روز بعد همين اتفاق راي او مي‌افتاد، تكليف چه بود؟ در آن لحظات براي بلاسكو سه سؤال اساسي مطرح شد:
1- آيا ما سخت و بي‌قفه كار مي‌كنيم كه سبك و كار موفقي بسازيم يا تلاش مي‌كنيم كه مراسم ختم باشكوهي مثل امروز را به وجود بياوريم؟
2- آيا ما براي موفقيت و كاميابي و درك لذت زندگي خود مي‌كوشيم يا مي‌كوشيم تا تنها وارثين ما از تلاش ما لذت ببرند؟
3- آيا ما براي زندگي كار مي‌كنيم يا زندگي مي‌كنيم كه فقط كار كنيم؟ اصلاً هدف زندگي چيست؟
كار براي زندگي؟ يا زندگي براي كار؟
طرح اين سؤالات در ذهن بلاسكو به شدت او را تكان داد و او را براي رسيدن به پاسخ‌هاي درست به تكاپو وداشت. بلاسكو كه با چندين سال سابقه علمي و تجربي در كسب و كار، يكي از مشاورين زنده مديريت به شمار مي‌رود از آن پس تحقيقي را آغاز كرد كه نتايجي را براي او به همراه داشت. او مي‌گويد: «من از ميان شركت‌هاي موفق جهان با مديران 24 شركت كه در يك دوره ده ساله حدود 20 درصد سود عايد سهامداران خود كرده بودند و در امور ديگر نيز در كارشان موفقيت چشمگيري داشتند مصاحبه‌هايي انجام دادم. در گفتگو با اين افراد كه مديريت صنايع مختلف را بر عهده داشتند، به چند حقيقت آشكار دست يافتيم:
1- راز موفقيت اين مديران اساساً نوع و طبيعت مديريت و رهبري متفاوتشان با ديگران بود و در واقع شيوه رهبريشان عامل موفقيت آن‌ها به حساب مي‌آمد.
2- ديگر اينكه در شيوه‌هاي مديريتي و رهبري آنان، الزاماً تشابه و نقاط مشتركي وجود نداشت تا بتوانيم از آن‌ها تقليد كنم، هر يك از آن‌ها روش رهبري خاص خود را براي موفقيت داشتند. اما همه آن‌ها در امور زير با هم مشترك بودند:
آن‌ها براي كار زندگي نمي‌كنند، بلكه براي زندگي كار مي‌كنند.
آن‌ها به همه امور زندگي اهميت مي‌دهند و همه چيز را با هم و با تعادل به پيش مي‌برند. امور خانواده، امور شخصي، امور سلامت، امور تفريحي، امور معاشرتي، ورزش و سرانجام كسب و كار.
بلاسكو به سه حقيقت تلخ ديگر هم در نتايج بررسي خود اشاره مي‌كند. اول اينكه موفقيت و كاميابي، دشمن و گمراه كننده مديران و سازمان‌ها است. چيزي كه ما را تا به امروز كامياب كرده و به اينجا رسانده است الزاماً همان چيزي نيست كه كاميابي آينده را تأمين كند. اين حقيقت باعث شكست، سقوط و محو بسياري از شركت‌هاي بزرگ جهان بوده كه امروزه تنها نام و خاطره‌اي از آن‌ها، جايي در قبرستان شركت‌هاي مرده باقي مانده است. دوم اينكه ما متأسفانه همواره ديگران را مقصر مي‌دانيم و هرگز در آيينه حقيقت خود نمي‌نگريم و حقيقت تلخ سوم اين است كه من بايد تغيير كنم، من بايد عوض شوم. در حالي كه همه دنبال تغيير ديگران هستند و تغييرات را در آن‌ها جستجو مي‌كنند. او پس از درك اين نتايج به درون سازمان خود مراجعه كرد و با نگرش و ديدگاه جديد به بررسي آن پرداخت و در نتايج اين بررسي‌ها به دو نوع سازمان و تشكيلات اشاره مي‌كند.
او سازمان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند. دسته اول سازمان‌هاي«بوفالويي» و دسته دوم سازمان‌هاي«غازي» زيرا از ويژگي‌هاي آن‌ها و توانست نتايج مديريتي جذابي به دست آورد.
ويژگي‌ بوفالوها
- آن‌ها به يك رهبر پايبند و وفادارند و همه پيرو و تابع هستند.
- آن‌ها درست همان كاري را مي‌كنند كه به آن‌ها دستور داده شده است.
- آن‌ها هرگز سؤال نمي‌كنند و فقط پيروي مي‌كنند.
- بوفالو‌ها منتظر دستور مي‌شوند و تا دستور نرسد هيچ‌كاري نمي‌كنند و هيچ‌جا نمي‌روند.
- هيچ‌كس جاي ديگري را پر نمي‌كند و جلو نمي‌افتد و مسئوليت نمي‌پذيرد.
ويژگي‌ غازها
- هر غاز به هنگام پرواز دسته جمعي، احساس مسئوليت مي‌كند.
- هر غاز فقط پيروي محض نمي‌كند و وضع خود را در راه مي‌سنجد و به تصميمي كه بايد بگيرد فكر مي‌كند.
- هر غاز مسير پرواز گروه را مي‌داند.
- رهبري جلودار بودن نوبتي است.
- هر غاز در زمان جلوتر بودن، در نوك پرواز قرار گرفته و هدايت گروه را خود انتخاب مي‌كند.
- همه غازها تمايل به پذيرش مسئوليت و جلودار بودن و رهبري دارند.
- غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند.
بررسي‌ها ثابت كرده‌اند كه اگر غازها مسيري را گروهي بپيمايند 70 درصد بيشتر از آن مسافتي است كه انفرادي طي مي‌كنند. بلاسكو مي‌گويد: «وقتي از مطالعه نظام‌ همكاري و زندگي و پرواز گروهي و مشاركتي غازها آگاه شدم و راز كاميابي اين نظام را كشف كردم، به شركتي كه آن را اداره مي‌كردم بازگشتم و به همه همكارانم دستور پرواز دادم و از آن‌ها خواستم كه از آن روز غازهايي باشند كه هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان كمال يافته‌تر و آسوده‌تري را اداره كنم، آري من به آن‌ها اختيار و آزادي پرواز دادم و گفتم پرواز كنيد. غافل از اينكه در واقعيت امر بوفالوها نمي‌توانند پرواز كنند به خود گفتم بلاسكو سازمان تو، يك سازمان بوفالويي است. مگر تو اينطور نخواست كه همكاراني مطيع و فرمانبردار، بي‌چون و چرا داشته باشي كه به دست و دهان تو نگاه كنند. پس اگر غير از اين مي‌خواهي خود تداول بايد تغيير كني و در اينجا بود كه آن حقيقت تلخ سوم يك بار ديگر در گوش من صدا كرد:
«من بايد تغيير كنم من بايد طبيعت آن‌ها را تغيير دهم، با آموزش و پرورش، رشد، ايجاد انگيزش، روحيه، اختيار، مسئوليت، اعتماد و... پرواز بوفالوها حقيقت تلخي است كه همه روزه در اغلب سازمان‌ها با آن برخورد مي‌كنيم.»
 

"hasta"

عضو جدید
شرکت بو فالویی

شرکت بو فالویی

سلام دوست عزیز اتفاقا" من توی یه شرکتی همین متن رو ارائه دادم و مدیر شرکت تصور می کرد که کارمندانش رو غاز تربیت کرده و خیلی به خودش می بالید در حالیکه وقتی مدیر از شرکت بیرون می رفت کارمندان کاملا" ماهیت بوفالویی پیدا می کردند شاید مشکل اصلی همینه؟که مدیرا کارمندان رو غاز بوفالویی تربیت می کنند
 
بالا