بهاييت، تاريخچه، اعتقادات + خاطرات نجات يافتگان

phalagh

مدیر بازنشسته
مدتي پيش يكي از دوستان در پيامي از من خواستن كه در تاپيكي در زمينه فرق انحرافي به خصوص بهاييت راه اندازي كنم و در اون مطالبي رو جهت آشنايي دوستان با اين فرق قرار بدم كه به تازگي مظلوم نمايي زيادي از آنها ميبينيم و به كرات ايميل هاي ما و سايتهاي مختلف رو در جهت اين مظلوم نمايي نشانه رفتن.
متاسفانه به علت مشغوليت زياد وقت و فرصت كافي نداشتم.تا اينكه در وزهاي اخير در چند تاپيك مشاهده كردم كه متاسفانه برخي به علت عدم آشنايي با اصل و ريشه فرقه ضاله بهاييت ناخوآگاه تحت تاثير اين مظلوم نماييها قرار گرفته اند و به دفاع از آنها ميپردازند و برخي نيز به اشتباه اين فرقه را به مذهب تشيع ميچسبانند.اينه كه اين تاپيك رو راه اندازي كردم.تا انشاءالله به مرور مطالبي رو دراين زمينه قرار بدم. از شكل گيري و تاريخ بهاييت. اعتقادات آنها و زندگي آنها.....
البته ممكنه برخي از مطالب رو بتونيد در سايتهاي ديگه هم پيدا كنيد اما از اونجايي كه ممكنه همه فرصت جستجو نداشته باشن بنده اين مطالب رو جستجو و مطالعه ميكنم و در آخر مفيد ترين و اجمالي ترين اونها رو در اينجا ميزارم كه كار دوستان آسونتر بشه.
پس منتظر باشيد.:smile:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
پيدايش بهاييت

پيدايش بهاييت

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بهائیت فرقه ای منشعب از آیین بابی است.بهائیان این آیین را دین میخوانندولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته اند و آن را فرقه ای منحرف میشمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضاله» را برای آن به کار می برند. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است، و این آیین نام خود را از همین لقب برگرفته است.

پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ ،‌از مستوفیان و منشیان عهد محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به نور رفت
(قائم مقام، 1356 ش ، ص19-25؛ همو، 1357، بخش 1، ص 376؛
نبیل زرندی، ص 88-89).

میرزا حسینعلی در 1233،‌در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزش های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر معلمان و مربیان گذراند در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی ، در جمادی الاولی 1260، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرو یه ای معروف به «باب الباب» ، در شمار نخستن گروندگان به باب در آمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری ، به ویژه در نور و مازندران ، پرداخت.برخی از برادرانش ، ازجمله میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. میرزا یحیی سیزده سال از حسینعلی کوچکتر بود (
نبیل زرندی، ص 85، 88، 91؛ حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمة‌ براون ، ص لج )

از مشهورترین اقدامات میرزا حسینعلی در آن زمان، به نوشته‌ منابع بهائی (از جمله نبیل زرندی ، ص 259-
(260)، طراحی نقشه آزادی قرة العین ـ که در قزوین به اتهام همکاری در به شهادت رساندن ملامحمد تقی برغانی (برغانی، آل) زندانی بود و نقش جدی و مؤثرش در اجتماع شماری از بابیان در واقعه
بدشت بود.

این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به قلعه چهریق در ماکو و به انگیزة تلاش برای رهایی وی از زندان برپاشد. میرزا حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب در بدشت حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص 240-241)، جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قرة العین «بدون حجاب، با آرایش و زینت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد » (نبیل زرندی، ص 271-273) .

شماری از افراد آن اجتماع ،‌به تعبیر برخی منابع بهائی «این طور تصور کردند که حریت مضره را پیشه‌ خویش سازند و از حدود آداب تجاوز کنند» (همان ، ص 274-275)

علاوه بر آن، هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه‌ معنوی پیدا کرد: محمد علی بارفروشی به" قدوس"، قرة العین به "طاهره "و میرزا حسینعلی به "بهاءالله
"ملقب شدند (همان ، ص 269-270) .

در بازگشت بابیان از بدشت ، در شعبان 1264، روستاییانی که برخی از گزارشهای آن اجتماع را شنیده بودند ،‌در قربه "نیالا" به آنان حمله کردند و میرزاحسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «غضب الهی » در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کرده اند.
(همان، ص 275).
در همان اوان (سال 1265) ، شورش بابیها در قلعه شیخ طبرسی مازندران روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش ،‌یحیی ، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابیهای قلعه‌ طبرسی را داشت، ‌ولی در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه‌ تهران شد (حاجی میرزا جانی کاشانی، ص 242-244؛ نبیل زرندی ، ص 345-
353).
به فاصله اندکی ، شورش بابیها در تبریز پیش آمد و با کشته شدن یحیی دارابی، ملقب به وحید، در شعبان 1266 خاتمه یافت . این شورشها و چند حادثه دیگر مقارن با نخستین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود. قرائن تاریخی حاکی است که برخی از این شورشها ریشه اعتقادی و زمینه اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان متأثر بوده است؛ هر چند گفته می شود که سردمداران آنها غالباً در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدامها دست زدند. او در کتاب بیان فارسی پنج استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرد و حضور کافران به بیان را در این مناطق حرام خوانده بود. در هر حال، میرزا تقی خان امیر کبیر، صدراعظم وقت، تصمیم به سرکوب قطعی این قیامها گرفت؛ از این رو در 27 شعبان 1266 ،‌به دستور او سید علی محمد باب در تبریز اعدام شد . به نوشته منابع بابی و بهائی، باب بعد از شنیدن سرانجام قیام قلعه شیخ طبرسی ، که بر اثر آن بیشتر پیروان اولیه اش، از جمله ملاحسین بشرویه ای و محمد علی بارفروشی ، کشته شده بودند، بی اندازه محزون بود و حتی «از شدت حزن برای مدت شش ماه » از نوشتن ـ و به تعبیر منابع بهائی : «نزول وحی » ـ باز ماند (نبیل زرندی. ص 393، 418-420؛ حاجی میرزاجانی کاشانی، ص 208) ؛
اما گزارش منابع بابی و بهائی نسبت به جانشینی او یکسان نیست .حاجی میرزاجانی کاشانی (ص 238،244) بعد از شرح اندوه باب در کشته شدن یارانش، به «نوشتجات» میرزا یحیی (برادر میرزاحسینعلی ) ـ که در همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره کرده و نوشته است که باب بعد از خواندن این نامه ها مسرور شد و سپس وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و در آن « نص به وصایت و ولایت فرمود» (برای تصویر این وصیت نامه و توضیح آن ،باب ص ب ـ پ ، 1-10) . کنت دوگوبینو،‌ وزیر مختار فرانسه در ایران،‌نیز که در آن سالها در ایران بوده و جزییات وقایع بابیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابیها آن را پذیرفتند ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه‌ براون، ص له ) . خواهر میرزا حسینعلی ،‌عزیه خانم،‌نیز که خود از بابیها بود، در کتابی به نام تنبیه النائمین (ص 3-4، 28-32) همین نظر را تأیید کرده است. در برابر، نبیل زرندی (ص 419-422) از یک سیاح یاد کرده که به دستور باب برای ادای احترام به کشته شدگان قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفت و هنگام مراجعت ،‌میرزا حسینعلی نامه ای به برادرش میرزا یحیی برای باب فرستاد، و او بی درنگ پاسخ داد. در این پاسخ، به ‌میرزا یحیی توصیه شده بود که در سایه برادر بزرگتر قرار گیرد و در آن «کوچکترین اشاره ای به مقام موهومی که میرزا یحیی و اتباعش قائل بودند، وجود نداشت. عبدالبهاء
فرزند میرزا حسینعلی نوری ،‌در مقاله شخصی سیاح (ص 67-68) از زبان سیاحی موهوم گزارش داده بود که گزینش یحیی به جانشینی باب، از طراحی های میرزا حسینعلی بوده است «که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند»در باره منشأ اختلاف ،‌این گزارش ها و میزان اعتبار متون تاریخی بابی و بهائی در این زمینه ، حاجی میرزجانی کاشانی ،مقدمه براون ،‌ص لج ـ لز؛ محیط طباطبایی ،‌گوهر، سال 3،‌شماره 5 ، ص 343-348 ،‌ش 6 ، ص 426-431، ش 9، ص 700-706، سال 4، ش 2 ص 113-120، ش 3،‌ص 200-208، ش4، ص 282-291).
محیط طباطبایی به استناد گزارشهای تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصایت»
برای باب مطرح نبوده و رهبری بابیها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به عظیم رسید و همو بود که بابیها را به منظور اجرای نقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فراخواند (گوهر، سال 6، ش 3، ص 178-183، ش 4ص 271-277) به هر حال ، بنابر بیشتر منابع ، بعد از اعدام باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا
یحیی ـ که باب او را «یا من یعدل اسمه اسم الوحید » خطاب کرده بود ـ معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت،میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت .
[/FONT]​
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ادامه : پيدايش بهاييت

ادامه : پيدايش بهاييت

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش های آنان موحب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان 1267 به کربلا رفت (نبیل زرندی، ص 580، 584-585)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیر کبیر،در ربیع الاول 1268 ،‌و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری ،‌به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در شوال 1268، حادثه تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید (همان، ص 590-592).از نظر حکومت مرکزی ، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوء‌قصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد (زعیم الدوله تبریزی ، ص 195). برخی منابع بابی (عزیه خانم نوری، ص 5-6) این نسبت را تأیید می کنند،‌ اما منابع بهائی عموماً منکر آنند. خود او نیز در نامه‌ معروف به لوح شیخ (15-16) از مداخله در آن تبری جسته و حتی ادعا کرده که در زندان به احوال وحرکات حزب بابی می اندیشیده و قصد اصلاح و تهذیب آنان را داشته است. با این همه، بهاءالله احتمالاً به منظور مصون ماندن از تعقیب و دستگیری ، که چه بسا به اعدامش می انجامید، مدتی در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران به سر برد و بنابر منابع بهائی ، به رغم اصرار سفیر روس بر ادامه‌ اقامت وی در آنجا و امتناع از تسلیم او به نمایندگان شاه، سرانجام سفیر از وی خواست که به خانه صدراعظم برود و «ضمناً از مشارالیه (میرزا آقاخان نوری،‌ صدراعظم ) به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ وحراست او بکوشد» (شوقی افندی
قرن بدیع، ج 1، ص318)، «و اگر آسیبی به بهاءالله برسد وحادثه ای رخ دهد »، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود (نبیل زرندی، ص 593) . توجه خاص سفیر روس به سرنوشت باب و بابیان، موجب شد که وی بعد از تسلیم میرزا حسینعلی به صدراعظم ،‌هم چنان مراقب کار باشد و با پیگیری موضوع و «پیغام شدید» ،‌موجبات رهایی او را از زندان فراهم آورد. میرزا حسینعلی به دستور حکومت ایران ، باید تهران را به مقصد بغداد ترک می گفت. سفیر روس از وی خواست «که به روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر تبعید نیز نماینده ای از سوی سفارت روس همراه کاروان بود (همان، ص 611-612، 617-618؛ شوقی افندی ،‌قرن بدیع، ج 2 . ص 48؛ نیز نجفی، کتاب دوم ،ص622-631).با بیان دیگر نیز ناگزیر از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند. منابع بهائی توجه دولت روس به سرنوشت میرزاحسینعلی نوری را به علاقه خاص دختر سفیر روس به مشارالیه پیوند می دهند (نبیل زرندی، ص 594).این ادعا با سیر تاریخی وقایع سازگار نیست ،‌ چرا که پس از رسیدن به بغداد،میرزا حسینعلی نامه ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس جهت این حمایت قدردانی کرد. سالها بعد نیز در لوحی خطاب نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک سفیر روس اشاره و از دولت روس سپاسگزاری کرد(آثار قلم اعلی، ج 1، ص 76؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 49) . وجود چنین مواردی در مکتوبات و نامه های حسینعلی و اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول استعماری با آیین های بابی و بهائی یکی از مسائل جدی و پر مناقشه تاریخ بهائیت شود. علی رغم ادعای برخی ردیه های موجود، سند متقنی در مورد این که دولتهای استعماری پدید آورنده آیین های بابی و بهائی باشند در دست نیست. تاریخ تکوین این دو مذهب،بیش از هر چیز ، دگراندیشی فرقه ای در دورن مکتب شیخی و تنش های اعتقادی، سیاسی و تاریخی را به عنوان موجد و مسبب اصلی آنها به ذهن متبادر می کند ؛ ولی در علاقه دول استعماری به پیگیری حوادث آنها، و گاهی دخالت آشکار در سیر تحولات این آیین ها ـ از جمله فشار سیاسی دولت روس برای حفظ جان میرزا حسینعلی نوری ـ نیز هیچ گونه شکی وجود ندارد.
[/FONT]​
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ادامه : پيدايش بهاييت

ادامه : پيدايش بهاييت

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]موارد دیگری از این علاقه دول استعماری ،‌در منابع بهائی وغیر بهائی گزارش شده است : از جمله در 1278 ، سر آرنولد باروز کمبال ، جنرال قنسولی دولت انگلستان ، با میرزا حسینعلی در بغداد ملاقات و قبول حمایت و تابعیت دولت انگلیس و مهاجرت به هند استعماری یا هر نقطه دیگری را به او پیشنهاد کرد (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 125-126)

نظیر همین تقاضا را نایب کنسول فرانسه در ایامی که وی در ادرنه بود از او داشت و از وی خواست که تابعیت فراسنه را بپذیرد تا مورد حمایت و تقویت قرار گیرد (آیتی ، 1342، ج 1، ص 380-381 ). نامق پاشا، والی بغداد، نیز که گاه به جذب ایرانیان مخالف دولت بی میل نیود، بامیرزا حسینعلی به غایت احترام رفتار می کرد به تذکرات دولت ایران اعتنایی نداشت (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 126-127) .

در ایام اقامت او وبابی ها در عراق و استانبول، برای ایشان مقرری نیز تعیین شده بود که بعدها میرزا حسینعلی از این که قبول شهریه از دولت نموده بود اظهار پشیمانی می کرد (نوری، مجموعه الواح مبارکه،‌ص 159؛ در باره مقرری میرزاحسینعلی و برادرش در عثمانی ، مامقانی، ص 383-384).

پس از تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای کربلا و نجف مرکز ثقل فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. میرزا یحیی نیز که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می دانستند و در هنگام تیراندازی به شاه در نور به سر می برد، توانسته بود با لباس درویشی و عصا و کشکول ،‌ مخفیانه به بغداد برود (میرزا آقاخان کرمانی و روحی ، ص 301؛ حاجی میرزاجانی کاشانی ‌،‌مقدمه براون ،‌ص لح – لط ؛ قس نبیل زرندی ،‌ص 613) . او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید (قس نوری. لوح شیخ، ص 123). اما بنا به روش سابق، اکثر اوقات را در خفا می گذراند و میرز حسینعلی عملاً رهبری بابیان را در دست داشت . این موقعیت از یک سو و بروز برخی ادعاها در میان بابیها از سوی دیگر، سبب شد که میرزا حسینعلی گهگاه نزد خاصان خویش داعیه هایی را مطرح کند و به تصرف مسند ریاست بابیان بیندیشد، اما
بعضی از قدمای بابیه رفتار ریاست طلبانه و تمهیدات او را برای کنار زدن برادرش دریافتند و موضوع را به میرزا یحیی گوشزد کردند و در نتیجه آن، میرزا حسینعلی بغداد را ترک گفت و با نام مستعار «درویش محمد» به مدت دو سال، در جبال سلیمانیه عراق، در میان دراویش نقشبندی و قادری زیست (میرزا آقاخان کرمانی و روحی، ص 302؛ عزیه خانم نوری، ص 11-12؛ عبدالبهاء‌،‌ مقاله شخصی سیاح ،‌ص 68-71؛ شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 116-117) . سرانجام نیر با نوشتن نامه («عریضه ») ای ترحم انگیر برادر را بر سر مهر آورد ـ و به تعبیر خودش «از مصدر امر حکم رجوع صادر شد » (نوری ،
ایقان ، ص 195) ـ و در حدود 1274 به بغداد بازگشت (میرزا آقا خان کرمانی و روحی ، همانجا، ‌عبدالبهاء ، مقاله شخصی سیاح ،‌ص 69؛ عزیه خانم نوری، ص 11-13).بعد از بازگشت به بغداد ،‌ میرزاحسینعلی هم چنان خود را مطیع برادرش می دانست و در 1278 کتاب ایقان را در اثبات دعاوی باب نوشت و بر انقیاد خود نسبت به جانشین او (یحیی، کلمه مستور) تأکید کرد (نوری، ایقان،همانجا؛ در چاپهای بعدی، «کلمه مستور» به «کلمه علیا» تغییر یافته است) موضوع دیگری که در سالهای اقامت بابیان در بغداد (1269-1279) روی داد، دعوی « مُن یظهره اللّهی» چند تن از آنان بود . من یظهره الله » (کسی که خدا او را آشکار می کند) عنوانی است که باب، بعد از ادعای شریعت جدید و تألیف کتاب بیان ،برای «موعود بیان» انتخاب کرد. او در کتاب بیان فارسی ،‌خود را مبشر این موعود خوانده و پیروانش را به ایمان آوردن به این مظهر جدید،‌که به مراتب اعظم و اشرف از ظهور خود اوست، سفارش و تأکید کرده بود که «وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند کسی عالم نیست » (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص ل- لج ‌،‌به نقل از جاهای متعدد بیان فارسی).با این همه، از تعبیرات وی بر می آید که زمان تقریبی دوهزار سال را در نظر داشته است، به ویژه آنکه ظهور آن موعود ر ا به منزله نسخ بیان می دانسته است.اما شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و چه بسا با توحه به سستی و ناتوانی میرزا یحیی در اداره امور ،‌و به انگیزه های دیگر،خود را «موعود بیان» خواندند. به نوشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی (ص303) «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین بر می خاست تن را به لباس این دعوی می آراست » و به نوشته شوقی افندی ، ‌سومین رهبر بهائیان، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند (نیز عزیه خانم نوری، ص 42-43) . بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند و یا از ادعای خود دست برداشتند.

حضور بابیان در عراق‌به ویژه در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید، به نوشته برخی منابع بهائی (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شیوه بابیان این بود که شبهای تار، به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند» (اشراق خاوری، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،‌در میان خود بابیها نیز بازار آشوبگری و آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع خیر داده اند ( عزیه خانم نوری، ص 15-16؛ برای فهرست کتابهای پیروان باب از گزارش کارهای میرزا حسینعلی در عراق ،‌عزیه خانم نوری، مقدمه ناشر، ص 2-4).

به نوشته ادوارد براون (حاجی میرزا جانی کاشانی ، مقدمه ،‌ص ما) بر اثر کثرت جنگ وجدال که هر روزه مابین بابیان و مسلمانان دست می داد،‌از دست ایشان بنای شکایت گذاردند، دولت ایران نیز نگران آشوبگری بابیها بود ،‌از این رو از دولت عثمانی خواست که بابیها را از بغداد انتقال دهد و دولت عثمانی برای خاتمه دادن به این نزاع ها،‌که لاینقطع در عراق عرب روی می داد، در اوایل 1280 آنان را از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به ادرنه کوچ داد .

گفتنی است که بابیها در دوره اقامت بغداد، با قبول تابعیت عثمانی و قرارگرفتن در حمایت آنان، این امکان را یافته بودند که نسبت به مقامات ایرانی با آزادی و بی پروایی و اوصاف گوناگون سخن بگویند و بنویسند (محیط طباطبایی ، سال 3، ش 5، ص 345).

هم زمان با خروج بابیها از بغداد ،میرزاحسینعلی نخست در باغ نجیب پاشا، در بیرون بغداد و سپس در ادرنه ، زمزمه «من یظهره اللهی » ساز کرد و از همان جا نزاع وجدایی آغاز شد (در باره ادعای پنهانی او در 1275، پیش از تألیف ایقان ،محیط طباطبایی، سال 5، ش 11 و 12 ، ص 830-831) . بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل ) باقی ماندند، ازلی نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) بهائی خوانده شدند (برخی منابع بهائی ،شروع امر میرزا حسینعلی را به دوران زندانی
بودن او در تهران نیز نسبت می دهند ، ‌شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 1، ص 218).

میرزا حسینعلی با ارسال نوشته های خود به اطراف و اکناف ،رسماً بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آورند و به ظن قوی از میان رفتن قدمای بابیه، در طول این مدت،‌از مهمترین عوامل موفقیت او بود ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه براون، ص ما،‌ مج) . میرزا حسینعلی،‌ با آن که در ادرنه رسماً ادعاهای خود را آشکار کرد ،‌در همین شهر،نامه ای مفصل به ناصرالدین شاه (لوح سلطان) ‌نوشت. محتوای اصلی نامه ـ گذشته از درخواست از شاه برای تجدید نظر نسبت به بابیها و احتراز از اعتماد به اخبار اطرافیان و دیگران ـ گزارشی است از وضع خود او و پیروان باب در مدت دوازده سال اقامت در بغداد و سه سال اقامت در ادرنه ؛ و این که در این مدت «ابداً خلاف دولت وملت و مغایر اصول و آداب اهل مملکت از این عباد ظاهر نشده» و «آن چه از قبل ، بعضی از جهال ارتکاب نموده اند،‌ابداً مرضی نبوده » است . (برای متن کامل این نامه ،عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص 114-165). گویا مقصود او از نگارش این نامه جلب توجه شاه برای بازگشت آنان به ایران و اعلام تبعیت از شاه بوده است (محیط طباطبایی ،سال 3، ش 5، ص 347) . این نکته که میرزا حسینعلی در نامه خود به هیچ روی به مقامات ادعاییش اشاره نکرده و بر عدم ارتباط با نمایندگان دولتهای بیگانه تأکید ورزیده ،‌درخور تأمل است .موضوع انتقال شخص میرزا حسینعلی و چند نفر از خواص او از بغداد به جایی بسیار دور که دسترسی به حدود ایران نداشته باشند، یا دستگیری و تسلیم آنها به مأموران ایرانی در سرحدات، را وزیر خارجه وقت ، از طرف ناصر الدین شاه ، طی دو نامه به کنسول ایران در بغداد نوشته بود تا وی با مقامات عثمانی در میان بگذارد و عامل اصلی آن را «فساد و اضلال سفهاء …وفتنه و تحریک قتل » ذکر کرد بود که از نظر دولت ایران میرزا حسینعلی سردمدار آن بود ( متن این دو نامه را ادوارد براون در کتابش موادی برای مطالعه در آیین بابی آورده است ،محمود،‌ج 5، ص 1301).
[/FONT]
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ادامه : پيدايش بهاييت(قسمت آخر)

ادامه : پيدايش بهاييت(قسمت آخر)

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن چه مخصوصاً در بررسی نامه میرزا حسینعلی به ناصرالدین شاه و برخی نوشته های دیگر او نباید نادیده گرفته شود این است که سالهای پایانی اقامت میرزاحسینعلی و اطرافیانش در بغداد باحضور اجباری برخی از رجال عصر قاجار، مثل میرزا ملکم خان ،‌بعد از بسته شدن فراموشخانه تهران در 1275 ،‌ مصادف بود؛ هم چنان که توقفشان در استانبول و ادرنه باحضور میرزا فتحعلی آخوند زاده در استانبول همزمان شد و آشنایی میرزا حسینعلی با اندیشه ها و مکتوبات این افراد، در تحولات فکری او و تغییر روش نسبت به حکومت ایران تأثیر جدی گذاشت (محیط طباطبایی، سال 3، ش 5، ص 345-348،‌ش 6، ص 427).

در هر حال، منازعات ازلی و بهایی در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را باز گفتند ؛ میرزا حسینعلی در کتابی به نام بدیع، وصایت میرزا یحیی را انکار و به برخی از رفتارهاو اعمال او «که خجالت می کشید از ذکرش» اشاره کرده (نیز، نوری ،‌ اقتدارات، ص 319) .در برابر ،‌طرفداران ازل نیز از این قماش مطالب را در باره میرزاحسینعلی برشمردند و به ویژه خواهرش، عزیه خانم ، کتاب
تنبیه النائمین را در افشای کارهای برادر نوشت (برای تفصیل بیشتر ، نجفی،‌کتاب اول ، ص 328-353). یک بار نیز میرزا حسینعلی برادرش را به مباهله فراخواند.در این بحبوحه ،‌به ادعای برخی منابع بهائی (شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 229) میرزا یحیی برادر خویش را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت میرزا حسینعلی تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا شد. میرزا حسینعلی نیر در نامه ای به سلطان عثمانی از قصد برادرش بر «فتنه و خروج » خبر داد (موحد، ص 102-110) . سرانجام، حکومت عثمانی برای پایان دادن به درگیری ها که گاهی منشأ آن منازعات مالی بود (مامقانی، ص 383-384) و نیز به سبب نگرانی از «احترامات فائقه ای که قناسل خارجه مقیم ادرنه نسبت به وجود مبارک مرعی می داشتند » (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 271) ،‌در 1285 ، میرزا حسینعلی و پیروانش را به عکا در فلسطین ،‌و میرزا یحیی و یارانش را به ماغوسه (فاماگوستا) در قبرس فرستاد (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص مب) ،‌لکن دشمنی در میان دو گروه ادامه یافت و قتل دو تن از پیروان میرزا یحیی به دست پیروان میرزا حسینعلی موجب مشکلاتی برای او شد. (در باره حکم رسمی دولت عثمانی به انتقال میرزا حسینعلی در عکا و گزارش استنطاقات چند تن از نزدیکان و ی در دادگاه عثمانی و نیز پیشنهاد سفیر انگلیس برای فرستادن وی به عکا ،‌موحد؛ مامقانی. همانجاها). میرزاحسینعلی مدت نه سال در قلعه ای درعکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز درهمان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگی در شهر حیفا از دنیا رفت. میرزا حسینعلی پس از اعلام (من یظهره اللهی ) به فرستادن نامه (الواح ) به سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت ،‌هم چنان که برای اثبات مقاماتی که ادعا کرده بود ونیز دفاع از خود در برابر ازلی ها، به نگارش کتب پرداخت و به اصرار پیروانش «صدور احکام نمود» . بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او در الواحی که صادر کرد و درمنشآتی که نوشت و در اشعاری که سرود،‌بارها در باره خود تعبیراتی چون خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد ولم یولد» است،‌خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، رب ما یری و ما لا یری به کار برد. همین ادعا رااخلافش در باره وی ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند (عبدالبهاء ،‌مقام پدرش را «احدیت ذات هویت وجودی» خوانده است ) و قبر او قبله آنان شد (یزدانی، ص 96؛ اشراق خاوری ، 1331 ش ، ص 18) . از تعبیرات مختلف میرزا حسینعلی در ادعای خدایی ، برمی آید که وی بر اثر آشنایی با آرا و آثار عرفانی، تقلیدی ناقص و نارسا از برخی تعبیرات عرفا داشته و گاهی در نوشته های خود به علما نسبت به «ذکر ربوبیت و الوهیت » توجیهاتی را پیش کشیده است (لوح شیخ، ص 31، 105). گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را «مهیمن بر جمیع کتب » و«ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می شمارند (عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 343؛ فاضل مازندرانی، ج 1، ص 161).بابی هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند،‌یکی از اعتقاداتشان همین شریعت آوری او بود، از این رو که به اعتقاد آنان، نسخ بیان نمی توانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه روی دهد (عزیه خانم نوری، ص 46-47)؛ به ویژه آن که در برخی آثار بهائی گفته شده که تفاوت بیان با اقدس ،‌همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است (گلپایگانی ، 1334، ص 166) و احکام این دو آیین هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند.در عصر بیان، یعنی چند سال قبل از ادعای میرزاحسینعلی ،‌بابی ها باید به «ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل اِلّا مُن آمن و صدق» دست می یازیدند و در عصر بهاء الله اساس دین جدید «رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و…» بود (عبدالبهاء. مکاتیب، ج 2، ص 266 ). با این همه ،‌میرزا حسینعلی در برخی جاها منکر «تسخ بیان » شد و بر برخی مخالفانش که به او «نسبت داده اند که احکام بیان را نسخ نموده » نفرین کرد .(نوری ،‌اقتدارات ، ص 103).
جدی ترین برهان او بر حقانیت ادعایش،‌مانند سید باب، سرعت نگارش و زیبایی خط بود و به نوشته شوقی افندی«در طی دو سال اول مراجعت مبارک در هر شبانه روز معادل تمام قرآن از لسان قدم، آیات و الواح نازل می گردید »، بسیاری از این نوشته ها، بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد (قرن بدیع، ج 2، ص 145-146).میرزا حسینعلی داعیه درس ناخواندگی نیز داشت (عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، 116-117) و به تبع او، حانشینان و پیروانش نیز بر این داعیه اصرار می ورزیدند (همو، مکاتیب، ج 3، ص 347) و با پیوند دادن این ادعا به سرعت نگارش، در تثبیت حقانیت او می کوشیدند، اما گذشته از پرورش وی درخانواده اهل ادب،
در بیشتر منابع بهائی و در آثار میرزا حسینعلی تصریحات فراوانی بر درس خواندگی و مطالعه کتابهای مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان وجود دارد (برای نمونه، فاضل مازندرانی، ج 1، ص 193؛ نوری، مجموعه الواح مبارکه ، ص 139-142؛ همو، اقتدارات ، ص 105-284؛ آیتی ،‌1342، ج 1، ص 256-257)و این جمله وی که «دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود ،‌زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی» (نوری، آثار قلم اعلی ، ج 3، ص 118) ظاهراً از سبب محو آثار پیشین ـ که در آنها به مطالب کتب مختلف اشاراتی وجود دارد ـ و نیز از انگیزه او در ادعای درس ناخواندگی حکایت می کند. میرزا حسینعلی آثار متعددی نگاشت که اهم آنها عبارت است از : ایقان در اثبات قائمیت سید
علی محمد باب که آن را در آخرین سالهای اقامت بغداد، در پاسخ پرسشهای دایی سید علی محمد باب و جذب او به مسلک بابی‌،‌نگاشت . وی در این اثر کوشیده است که از نظر انشایی به سبک بیان نزدیک شود و گذشته از آن ،‌شبهاتی را که در باره خودش ،‌از نظر داعیه «من یظهره اللهی» نزد بابیان مطرح بوده است برطرف سازد.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وجود اشتباهات نسبتاً فراوان املایی ، انشایی، نحوی و غیر آن، ‌و از همه مهمتر ، اظهار خضوع میرزا حسینعلی نسبت به برادرش («کلمه مستور») سبب شد که این کتاب، از همان سالهای پایانی زندگی میرزا حسینعلی ، پیوسته در معرض تصحیح وتجدید نظر قرار گیرد وحتی در ترجمه انگلیسی آن ، که شوقی افندی انجام داده ، تغییراتی نسبت به متن فارسی پدید آورد‌(برای تفصیل سرگذشت ایقان ـ محیط طباطبایی ، سال 5، ش 11 و 12، ص 822-831، سال 6، ش 1، ص 15-23)؛اقدس که کتاب احکام بهائیان است و آن رادر 1290 ، یا اندکی بعد از آن زمانی که در عکا تحت نظر بود، تألیف کرد. (در باره این کتابـ همو، سال 4، ش10، ص 820-824، ش 11 و 12 ، ص 906-910)؛
آثار قلم اعلی، مشتمل بر شمار زیادی از الواح فارسی و عربی که وی صادر کرد ،‌در چند جلد، مانند کتاب مبین؛ اشراقات و اقتدارات هریک مشتمل برچند لوح فارسی وعربی بدیع که موضوع آن دفاع از من یظهره اللهی خودش و رد بابیان به ویژه اظهارات برادرش میرزا یحیی است در پاسخ به یکی از بابیان که رساله
ای در ابطال ادعای میرزا حسینعلی نگاشته بود، و آکنده است از ناسزا به میرزا یحیی ودیگران و بدگویی از آنها؛ لوح شیخ ،نامه ای است خطاب به شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی که در سالهای پایانی عمر نگاشته و در آن از اهداف خود و این که مورد عنایت خاص خداست و نیز ار رفتار ناصواب برادرش میرزا یحیی و انکار وصایت او سخن گفته و ضمن تکریم ناصرالدین شاه ،‌کوشیده است تا اقدامات خود را در اصلاح «حزب بابی» بازگو کند، او هم چنین فقراتی از نامه هایی را که برای سلاطین جهان فرستاده نقل کرده و تعالیم و برنامه های اصلاحی خود را باز گفته است.مراکز بهائی که به نشر آثار میرزا حسینعلی اهتمام دارند، بارها به صلاحدید مقامات بهائی در نسخه های کتابهای او تغییراتی داده اند؛ هم چنین بازنگاری تاریخ باب و بهاء ،‌آن گونه که با ادعاهای میرزا حسینعلی سازگار افتد، به دستور مقامات بهائی انجام گرفته است (همو، سال 2،
ش 11 و12، ص 952-961، سال 3، ش 5، ص 343-348، ش 6، ص 426-431، ش 9، ص 700-706).
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]منابع :

عبدالحسین آیتی. کتاب کشف الحیل، تهران 1326 ش، همو، الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه ، مصر 1342؛ جان اینزر اسلمونت ، بهاء الله و عصر جدید، ترجمه فارسی، حیفا 1932؛ عبدالحمید اشراق خاوری، رساله گنجینه حدود و احکام ،تهران 1331 ش، همو،‌مائده آسمانی ،‌ ج 7 ،‌تهران 1327ش ، علی محمدبن محمدرضا باب، قسمتی از الواح خطی نقطه اولی، (بی جا، بی تا.) حاجی میرزاجانی کاشانی، کتاب نقطه الکاف،‌چاپ ادوارد براون، لیدن، 1328/1910؛ محمدمهدی زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی ،‌تهران 1346 ش، سازمان کنفرانس اسلامی، مجمع فقه اسلامی، مصوبه هاوتوصیه ها :‌از دومین تا پایان نهمین نشست،ترجمه محمد مقدس، قم 1418؛ عزیزالله سلیمانی اردکانی؛ کتاب مصابیح هدایت ،‌ج 2،تهران 1326ش ؛ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران 1347ش، همو، کتاب قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، (بی جا، بی تا) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء ، الواح و وصایا ،‌مصر (بی تا) همو . خطابات حضرت عبدالبهاء فی اوربا و امریکا (بی جا، بی تا) ؛ همو، مقاله شخصی سیاح که در تفصیل قضیه باب نوشته است ،تهران 1341ش ، همو، مکاتیب عبدالبهاء، ج 1،مصر 1328،ج 2-3، چاپ فرج الله کردی، مصر، 1330-1340؛ همو، النور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء،‌لیدن ، 1908؛ عزیه خانم نوری ،‌تنبیه النائمین (بی جا، بی تا)؛ فاضل مازندرانی ، اسرار الآثار خصوصی، تهران 1346ش؛ بدیع الله فرید، مقاله ای در معرفی کتاب اقدس، تهران 1352 ش، محمدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، تهران 1350ش، ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام ،‌منشآت قائم مقام، چاپ محمدعباسی، چاپ افست تهران (تاریخ مقدمه ،‌1356 ش )؛ همو، نامه های پراکنده قائم مقام فراهانی، چاپ جهانگیر قائم مقامی ، بخش 1، تهران 1357ش ، ابوالفضل بن محمد گلپایگانی ، فرائد ، قاهره 1315؛ همو، کشف الغطاء عن حیل الاعداء ،‌عشق آباد 1334؛ اسدالله مامقانی، «اختلاف بهاءالله و صبح ازل»؛ راهنمای کتاب،سال6، ش 4، ش 2 (اردیبهشت 1355)، ش 3(خرداد 1355)، همو، «تاریخ قدیم و جدید »، گوهر، سال 3، ش 5(مرداد 1354)، ش 6 (شهریور 1354)؛ همو، تاریخ نوپدید زرندی ،‌گوهر ، سال 3، ش 9 (آذر 1354)؛ همو،‌«چند نکته در باره یک مقاله : عظیم پس از باب و پیش از ازل » ، گوهر ،‌سال 6 ش 3 (خرداد 1357)، ش 4(تیر 1357)؛ همو،‌( درباره کتاب اقدس) گوهر، سال 4، ش 10(دی 1355)، ش 11 و 12(بهمن واسفند 1355)؛ همو، «رساله
خالویه یا ایقان» گوهر، سال 5، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1356) ، سال 6 ، ش (فروردین 1357)، همو «کتابی بی نام با نام تازه »، گوهر ، سال 2، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1353)؛ همو، «گفتگوی تازه در باره تاریخ قدیم و جدید» گوهر، سال 4 ، ش 4(تیر 1355)؛ محمد علی موحد، «استادی از آرشیو دولتی استانبول» راهنمای کتاب، سال 6، ش 1 و 2 (فروردین و اردیبهشت 1342)؛ فضل الله مهتدی، اسناد و مدارک صبحی در باره بهائیگری ،ح 2، خاطرات صبحی، تهران، 1357 ش ؛ عبدالحسین میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی ،‌هشت بهشت، تهران (بی تا) محمد نبیل زرندی، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران 1356 ش: محمد باقر نجفی ، بهائیان، تهران 1357ش؛ حسینعلی میرزا بزرگ نوری (بهاءالله) ، آثار قلم اعلی ، تهران 1342-1343 ش؛ همو، اقتدارات، به خط مشکین قلم، (بی جا، بی تا)؛ همو، کتاب مستطاب ایقان، مصر 1352/1933؛ همو، ‌لوح مبارک خطاب به شیخ محمدتقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی (لوح شیخ )، تهران، 1341 ش؛ همو، مجموعه الواح مبارکه ، قاهره 1338/1920؛ حسن نیکو، فلسفه نیکو، تهران (تاریخ مقدمه 1343 ش)؛
احمد یزدانی، کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی ، تهران ، 1350ش؛
Wendi Momen , A basic Bahai dictionary, Oxford 1991: The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed , John L, Esposito, New
York 1995,s.v.”Bahai (by B Todd Lawson).
توجه : پرفسور محمود صدری(استاد دانشگاه تگزاس)
[/FONT]​
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ببخشيد كه طولانيه...:redface:
البته خلاصه تر از اين هم زياد دارم اما خوب وقتي با جزئيات باشه بهتره.
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
مرسی فلق جان بسیار عالی بود.خیلی زحمت کشیدی:gol:
 

sh.mojtaba

عضو جدید
معرفی کتاب

معرفی کتاب

سلفی گری(وهابیت) و پاسخ به شبهات
نوشته ی علی اصغر رضوانی
وای ببخشید یادم رفت تشکر کنم از مطالب کامل بالا
ممنون
 

phalagh

مدیر بازنشسته
خلاصه اي از عقاید و افکار و شعائر بهائیت

خلاصه اي از عقاید و افکار و شعائر بهائیت

1. ایمان به اینکه خدوند در بعضی از مخلوقات حلول می یابد و از آن جمله به حل شدن خداوند در باب و بهاء معتقدند.[1]
2. به تناسخ کائنات معتقدند و وجود پاداش و عقاب را تنها روحی می دانند.
3. معتقد به صحیح بودن همه دینها هستند و تورات و انجیل را تحریف شده نمی دانند و معتقدند که همه دینها باید در دین واحدی که بهائیت است جمع گردند.
4. بودا، کنفوسیوس، برهما و زرتشت و سایر حکما در هند و چین و فارس را پیامبر می دانند و به نبوت آنها معتقدند.
5. مانند نصاری به کشتن و صلیب زدن عیسی _ علیه الصلاة و السلام_ معتقدند.
6. منکر معجزات انبیاء و حقیقت ملائکه و جن هستند همانگونه که منکر بهشت و جهنم می باشند.
7. حجاب را حرام و معته را حلال و به اشتراکیت در زن و مال معتقدند.
8. معتقدند که دین باب نسخ کننده شریعت محمد _صلی الله علیه و سلم _ است.
9. قیامت را به ظهور باب تأویل می کنند و به جای مسجد الحرام، بهجه در عکا را قبله خویش قرار داده اند.
10. در روز سه دفعه نماز می خوانند و هر نماز نزد آنها سه رکعت است. اوقات نماز نزد آنها صبح، ظهر و عشاء می باشد. و با آب سرد وضو می گیرند و در صورتی که آب نیابند به گفتن نام خدا به جای وضو اکتفا می کنند و پنج بار می گویند:[ بسم الله الأطهر الأطهر]
11. نماز جماعت را جز هنگام نماز میت جایز نمی دانند.
12. بهائیت عدد 19 را مقدس می دانند، تعداد ماههای سال نزد آنها 19 می باشد و هر ماه را 19 روز می دانند.[2]
13. بهائی ها یک ماه بهائی را روزه می گیرند که اسم آن"علا" می باشد و از 2 مارس تا 21 همان ماه ادامه می یابد که آخرین ماه بهائیت می باشد و در آن از زمان طلوع تا غروب آفتاب از خوردن طعام خودداری می کنند. و به دنبال ماهی که در آن روزه بوده اند عید نوروز فرا می رسد.[3]
14. بهائیت جهاد و هرگونه اقدام مسلحانه و اظهار مخالفت با کافران حربی را در راستای خدمت به منافع استعمارگران حرام می دانند.
15. منکر ختم نبوت به وسیله محمد _صلی الله علیه و سلم _ هستند و ادعا می کنند نبوت بعد از او نیز استمرار دارد.
16. حج کردن در مکه را باطل دانسته و به همین سبب حج کردنشان به همان جای است که بهاء الله در آن دفن شده است که آن بهجه عکا در فلسطین می باشد.
نمونه هایی از سخنان بهاء
نمونه هایی از سخنان بهاء را در اینجا نقل می کنیم تا میزان فرهنگ و ارزش گوینده آن معلوم شود. در کتاب الایقان ص71 از قول بهاء آمده است که: قیامت اسلام با مرگ علی محمد باب به سرانجام می رسد و قیامت بیان و دین باب با ظهور کسی که خداوند او را آشکار و غالب می سازد_ یعنی خودش_ آغاز می شود هرگاه او مرد قیامتش به آخر می رسد و قیامت اقدس و دین بهاء با بعثت پیامبر جدید برپا می گردد.
در کتاب البدیع ص113 می گوید: مشرکان فکر کردند که روز قیامت پنجاه هزار سال است و در یک ساعت سپری می گردد. ای کسانی که بصیرت در دیده هایتان به کوری گرائیده است آیا آنها را تصدیق می کنید؟ و اعتراض دارید که هزار سال در دو سال سپری گردد.
در کتاب الاقدس ص34 می گوید: هیچ فردی حق ندارد زبان خویش را به حرکت در آورد و در مقابل مردم هنگامی که در کوچه ها و خیابانها راه می رود تلفظ به ذکر خداوند نماید.و در ص41 می گوید: تجدید کردن اثاث خانه در هر 19 سال بر شما واجب است. و می گوید: پوشیدن لباس حریر بر مردان حلال است و خدوند دستور به اندازه مشخص و معلوم در لباس و ریش را بر داشته است. و می گوید: از بلند کردن منبرها منع شدید و هرکس خواهان تلاوت آیات پروردگار خویش است بر صندلی بنشیند.
*******
[1] یعنی در آنها وارد شده و با آنها یکی شده است.
[2]در این مسئله اختراعی، محمد رشاد خلیفه نیز که مدعی تقدس خاصی برای عدد نوزده است از آنها پیروی کرده و سعی نموده است اثبات کند که قرآن کریم نیز از جهت عدد کلمات و حروف بر اساس عدد نوزده تنظیم گردیده است در حالیکه سخنان ایشان بوسیله محاسبات ابطال شده است . مترجم
[3] لازم به ذکر است از سن 11 تا 42 سالگی روزه می گیرند و روزه بر افراد خارج از این سن لازم نیست. مترجم

 

BigMasoud

اخراجی موقت
نكته‌اي كه حائز اهميت هست اينه كه امروزه هر كس از قرآن حرفي ميزنه يا چيزي برخلاف عقايد شيعه و سني ميگه در شاخه‌ي بهائيت قرار ميگيره.
 

BigMasoud

اخراجی موقت
ميشه براي اين حرفتون مثال بياريد؟
به عنوان مثال وقتي خودم از روي قرآن براي دوستام ثابت مي‌كردم كه انسان‌ها وقتي مردند ميميرند و ديگه روحشون از اين طرف به اون طرف پرواز نميكنه اول به فكر فرو ميرفتند ولي بعد بعضياشون كه دليلي نميديدن اين عقايدو به بهائيت ربط ميدادن و ميگفتن اين چيزا رو بهائيا ميگن. حالا اصلا هم كاري نداشتن كه درست هست يا غلطه. كافي بود يك چيزي بگي كه بهائيا ميگن و همين باعث ميشد كه كل قضيه اشتباه باشه
 

phalagh

مدیر بازنشسته
آها...
خوب فكر كردم داريد در مورد كسايي حرف ميزنيد كه خودشونم خوب مطالعه دارن و يا به اصطلاح جزء علما محسوب ميشن. خوب بله همچين چيزي هست. هميشه.
******
حالا يه چيز بيربط به تاپيك. در مورد مسئله اي كه عنوان كرديد ميشه آيه مورد نظر رو بگيد. برم بخونم. به اطلاعاتمون اضافه بشه. ذكات العلم نشرها.(اميدوارم حديث رو درست نوشته باشم.)
 

sh.mojtaba

عضو جدید
دوستان لازم دونستم قبل از ارسال تاپیک فراماسونی این نکته رو اینجا اشاره کنم که وهابیت، بهائیت و... هر فرقه ی ضاله ی دیگه ای پرورش یافته ی ماسون ها هستند.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
آئين بهائيت

سيدعلي محمد باب
بنيانگذار اين فرقه سيد علي محمد شيرازي است که در اول محرم سال 1235 هجري در شيراز متولد شد. پدر او ميرزا رضا بزاز شيرازي بود که در اوان کودکي وي زندگي را بدرود گفته بود و سختي ها و رنجهاي سيد علي محمد از همين زمان آغاز گشت. پس از مرگ پدر زير سرپرستي دائي خود سيد علي که پيشه تجارت داشت قرار گرفت. پس از رسيدن به سن بلوغ به آموختن درسهاي ابتدايي فارسي و سپس به فراگرفتن ادبيات فارسي و عربي پرداخت و آنگاه در سلک طلاب علوم ديني درآمد.
در اين مدت کارهاي او عادي نبود، بدين طريق که از مردم کناره گرفت و در رياضت کشي و چله نشيني و گرفتن ختومات مي کوشيد. و نيز از ويژگيهاي وي خوش نويسي و تند نويسي بود؛ بطوريکه در اين هنر ميان مردم مشهور شد و او را خوشنويس ماهري ميشناختند. اينها خصوصياتي است که در شرح احوال اوليه او ثبت شده است.
بهرحال سيدعلي محمد شيرازي پس از پايان تحصيلات مقدماتي و فراگرفتن اصول ادبيات عرب و منطق در تجارتخانه دائي خود به امور داد و ستد پرداخت و پس از چندي به همراه دائي خود به بوشهر رفت و در تجارتخانه دائي خود به کارهاي امور بازرگاني اشتغال ورزيد. وي در مدت اقامت در بوشهر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتابهاي ديني و دعاهاي وارده و ختومات و رياضت ميگذرانيد و از اين رو هميشه تنها بسر ميبرد.
در مدتي که سيدعلي محمد شيرازي در بوشهر بسر مي برد در اثر رياضتها و خواندن دعاهاي مداوم داراي افکار لطيف، شاعرانه و ساده شده بود و آمادگي زيادي براي پذيرش افکار تازه پيدا کرده و گويا اضطرابي نيز در فکر و خيال او پديدار شده بود. با اين اوضاع و احوال و آمادگي ذهني و جستجوگري در سال 1255 هجري در 20 سالگي به سوي کربلا رهسپار گرديد و در آنجا با بعضي از شاگردان سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه که نزديک بودن ظهور حضرت مهدي (عج) را تبليغ ميکرد آشنا شد و به راهنمايي آنان به نزد سيد کاظم رشتي راه يافت.
در مدت زمان ماندن سيدعلي محمد شيرازي در کربلا و استفاده او از حوزه درس سيد کاظم رشتي اختلاف است. طبق نوشته خود سيدعلي محمد شيرازي، مدت يکسال در خدمت سيد رشتي بوده است. در روزهاي آخر آن يکسال به همراه چند نفر از همدرسان خود مدتي به کوفه رفت و در مسجد بزرگ آن شهر که مسکن مرتاضان و معتکفان بود به رياضت و چله نشيني و اعتکاف پرداخت. پس از آنکه چله اي در مسجد کوفه گرفت، يعني چهل روز در آنجا به رياضت نشست؛ دوباره به کربلا رفت و در حوزه درس سيد رشتي حاضر شد. ولي اين بار بيشتر در انزوا و تنهايي بسر مي برد.
سيدعلي محمد شيرازي در سال 1257 هجري (1217 خورشيدي) از کربلا به شيراز مراجعت کرد. در آنجا نيز همانند سالهاي توقف در بوشهر و کربلا به خواندن دعاها و ختومات در انزوا گذرانيد. پس از مرگ سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه در سال 1259 هجري که در وصيت نامه خود نوشته بود ظهور امام غايب نزديک است و بهمين علت جانشيني براي خود انتخاب نکرد. سيدعلي محمد شيرازي در سال 1260 هجري (زمان حکومت محمدشاه قاجار) در شيراز خود را «باب» ناميد. (باب به معني "در" است و منظور اين نام دري است که مهدي موعود از آن طريق دستورهاي خود را براي مردم صادر مي کند) سپس به سال 1263 هجري خود را پيام آور مهدي (عج) دانست و کتابي بنام «بيان» منتشر کرد.
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهائيت

بهائيت

در اين کتاب اصول آموزش ديني او بيان مي شد. باب مي انديشيد که جوامع بشري پيوسته در حال پيشرفتند و رهبران اين جوامع بنا به مقتضيات زمان عوض مي شوند. زمانهاي بعدي با زمانهاي پيشين فرق دارند و بايستي نظام و قوانين نوين ويژه زمان بر جامعه حکومت کنند. نظام ها و قوانين پيشين به انگيزه کهنگي در دوره جديد نمي توانند نافذ باشند. و خداوند قوانين تازه را از طريق پيام آور به جامعه ابلاغ مي کند. رهنمودهاي پيام آور از راه کتاب مقدس به مردم ارائه مي شود. و بنابراين کتاب تازه جاي کتاب قديمي را ميگيرد. بنا به عقيده باب تورات را موسي ارائه داد. عيسي انجيل را به مردم ارائه نمود و حضرت محمد قرآن را آورد.
سيدعلي محمد شيرازي که خود را پيام آور جديد ميدانست ضمن کتاب «بيان» يعني کتاب مقدس جديدش، برابري تمام مردم از جمله زنان را اعلام داشت. او تأکيد کرد که به مرور زمان آموزشهاي او در تمام جهان گسترده خواهد شد. اما هم اکنون دين بابي فقط در پنج منطقه ايران يعني آذربايجان، مازندران، عراق عجم(ايران مرکزي)، فارس و خراسان نفوذ خواهد کرد.
بهرحال سختي و فساد و فشار استبداد و وخامت اوضاع اقتصادي و معنوي و سياسي، و مظالم حاکمان و مالکان زمان قاجار و نيز تلفات ناشي از بيماريهاي مسري و ناامني روح مردم آنزمان را بيش از پيش علاقمند به ظهور امام غايب و نجات بخش موعود مي نمود که هدف و آرزوي نهايي همه اديان است.
در چنين اوضاع و احوال نابسامان سياسي و اجتماعي و اقتصادي که مردم منتظر ظهور نجات دهنده موعود بودند سيدعلي محمد شيرازي ادعاي خود را اعلام داشت و داعيان وي به مردم ميگفتند که او همان امام منتظر و مهدي موعود است که در انتظارش هستيد. شايد سيد باب در آغاز باور نداشت که مردم دعوت او را زود اجابت کنند. ولي در همان آغاز دعوت، کسان بسياري مريد او شدند و بيشتر آنان همان شيخيان بودند که به استناد گفته هاي شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي در جستجوي ظهور امام غايب در شهرها مي گشتند.
در اين زمان با توجه به موقعيت نااميدانه مردم از بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي جنبش سختي ميان مردم شيعي مذهب افتاد و اغلب کسانيکه دلشان براي ديدن طلعت امام زمان پر ميزد نديده و نشناخته او را قبول کردند و به او ايمان آوردند. در اندک مدت شورشي عظيم ميان خاص و عام بلند شد، تا سرانجام نظام الدوله حسين خان قاجار که حاکم شيراز بود او را توقيف کرد و مدت شش ماه در زندان شيراز محبوس نگاهداشت. از اين تاريخ به بعد مردمي که مشتاق ديدار امام نوظهور بودند او را نديدند. زيرا ديگر آزاد نشد و تا آخر عمرش تحت نظر و يا در زندان گذرانيد و اين امر بيشتر باعث ابهت او در نظر مردم شد.
منوچهرخان معتمدالدوله، خواست که باب را از نزديک ببيند و حقيقت امر را دريابد و چند نفر را فرستاد تا او را از زندان شيراز به اصفهان بردند. بر حسب فرمان حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم محمدشاه قاجار که به سبب تمايلات عرفاني روابط خوبي با روحانيون نداشت، سيد باب را از اصفهان به آذربايجان بردند و در شهر ماکو يعني در شمالي ترين نقطه ايران که هم مرز کشورهاي روسيه و عثماني بود، بصورت تبعيد نگاهداري کردند. سيدعلي محمد باب در سال 1266 قمري در تبريز کشته شد.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهائيت

بهائيت

ظهور فرقه بهائي
رقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است و بنیان گذار آن میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است. او از خانواده نجبا و اشراف ایران بود که نسب او به پادشاهان ساسانی می رسید. او از پیروان و مبلغان باب بود و برادر کوچکتری هم به نام میرزا یحیی (صبح ازل) داشت که ادعا می کرد طبق وصیت نامه باب جانشین اوست و از این رو پس از مرگ باب عده ای او را جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم میرزا حسینعلی زمام کارها را به دست گرفت.
پس از تبعيد ميرزا حسينعلي بهاء از ادرنه به "عکا" وي براي جلب پيروان جديد به فعاليت مستقل خود زير عنوان "من يظهره الله" و "بهاءالله" افزود. و مدعي نبوت و پيامبري شد و اظهار ميداشت که ظهور او همان معادي است که سيدعلي محمد باب پيش بيني کرده بود به همين جهت بيشتر بابيان که به همراه او به عکا رفتند و يا آنان که بعد به او ملحق شده و يا ارتباط مي يافتند بهائي خوانده شدند. بهاءالله بوسيله مکاتبه از عکا به ايران، بابيان ايران را هم کم کم پيرو خود گردانيد بطوريکه بيشتر بابيان بهائي شدند و بهاءالله را هم "من يظهره الله" دانستند. او روش تازه اي براي بهائيان ساخت و تا آخر عمرش مدت بيست و چهار سال با کمال فراغت و آسودگي اساس آئين خود را در عکا استوار کرد.
رمز پيروزي ميرزا حسينعلي بهاء در ادعاي "من يظهره الله" خود چند عامل بوده است؛ يکي اينکه وي برادر جانشين سيد باب بود و از آغاز خلافت صبح ازل نزد بابيان داراي احترام بود. دوم اينکه او مردي باهوش و دورانديش بود و اشتباهات باب و عوامل پيروزي او را مورد نظر قرار داده و خوب به اوضاع و احوال اجتماع و مذهب و زمان خود آشنا گرديد. از طرفي هم خود ميرزا حسينعلي و هم جانشينانش از جمله پسرش عبدالبهاء نوشته اند که جانشين اصلي سيد باب، بهاءالله بوده و براي مصلحت، ابتدا صبح ازل در ظاهر و بطور موقت بدان سمت به مردم معرفي شده بود تا توجه مخالفان متوجه بهاءالله نگردد.
ميرزا حسينعلي بهاءالله نوشته ها و مقاله ها و رساله ها و کتابهايي به فارسي و عربي نوشت و عقايد و احکام مکتب خود را به عنوان وحي در آنها ايراد کرد. تفاوت اساسي که ميان نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاءالله و سيدعلي محمد باب مشاهده مي شود، اين است که نوشته هاي بهاءالله هم از لحاظ ادبي و هم از نظر مفهوم و معنا عميقتر و بهتر از نوشته هاي عربي باب مي باشند. مهمترين نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاء به شرح زير است:
1. کتاب اقدس که به زبان عربي است و کوشيده است که جمله هاي آن را مانند جمله هاي قرآن ايراد کند، او اين کتاب خود را وحي منزل شمرده است و داراي 470 آيه است، و شامل همه احکام و حدود آئين بهاء مي باشد که در عکا نوشته شده است.
2. کتاب ايقان که ظاهر آن به فارسي است، ولي بيشتر جمله ها و واژه هاي آن به عربي مي باشد. بهاءالله اين کتاب را نيز وحي منزل شمرده و در آن به قول خودش خواسته حقانيت قيام باب و نبوت و اصول دين خود را مورد استدلال و توجيه قرار دهد. از قرار معلوم آن را پيش از اقدس نوشته است.
3. کتاب اشراقات که آن را به تقليد کتاب "بيان" سيدعلي محمد باب هم به عربي و هم به فارسي نوشته است که شامل بر احکام و حدود آئين بهاء است.
4. کتاب هفت وادي که آنرا براي شيخ عبدالرحمن کرکوتي نوشته و چون کرکوتي از مشايخ صوفيان بود، بهاءالله مصطلحات صوفيان و عارفان را در آن بکار برده است.
5. کتاب "الواح السلاطين" که آن هم به فارسي و عربي نوشته شده و عبارت است از نامه ها و الواح پراکنده اي که آنها را بهاءالله به پادشاهان و رئيسان جمهور کشورها نوشته است (حاوي 66 لوح). علاوه بر اينها رساله ها و الواح ديگري نيز نوشته که به مجموع آنها "الواح بهاءالله" گفته مي شود.
ميرزا حسينعلي بهاء مؤسس مذهب بهاء به سال 1309 هجري در هفتاد و شش سالگي در شهر عکا زندگي را بدرود گفت و از سه زن او چهار پسر و دو دختر باقي ماندند. يکي از آنها ميرزا عباس، ملقب به عبدالبهاء است که جانشين او گرديد.
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بررسي و تحقيق

بررسي و تحقيق

مي بينيد كه حتي در بيان تاريخ باب و بهائيت صدق كلام ديده نميشود مردي ادعاي مهدويت ميكند و در ادعايش مقاومت مي ورزد و عده اي بگردش مي ايند و او را باور ميكنند و بالاخره پس از تحمل رنج و مشقت بسيار تيرباران ميشود او هم از ذريه پيامبر بوده است و اساسا دين و دين مداري صرفا از خاندان ساميان بر ميخيزد و بدنبال ان ايرانيان مسخ شده راه را ادامه مي دهند و از آورنده دين جلو تر رفته و فرقه جديدي ميسازند همانطور كه حسينعلي نوري بدنبال سيد محمد علي باب در صدد پردازش و تكميل اين مرام درامد.
سيد علي باب و حسينعلي نوري تقريبا هم سن بودند و همزمان به اين تفكر روي اوردند لكن چون سيد علي ابتدا موضوع باب بودنش را بعنوان دروازه مهدويت عنوان نمود حسينعلي نوري را پيرو او مي دانند !حالا دقت كنيد چندين قرن قبل يكي از خاندان اهل امامت بعنوان امام زمان معرفي ميشود ولي دشمنانش در كودكي اورا در چاهي مياندازند و بعد از غيبت صغرا دوران غيبت كبري از سوي پيروانش تعريف ميشود و سينه به سينه نقل ميشود كه امام مهدي زنده و دربين مردم است همين موضوع در خصوص حضرت مسيح رخ ميدهد ،يهوديان انزمان او را به صليب كشيده و ميكشند ولي پيروانش بعد ها ميگويند كه او نمرده و در بين مردم زندگي ميكند ! با همين روال و با استفاده از همين فن اوري ديني بهائيان مدعي ميشوند كه باب نمرده و او در بين مردم زندگي ميكند اصولا امام زمان سازي يكي از علائق جوامع دين پرور است فقط هر كس تئوري ديگري را ضاله و تئوري خودش را مقدس ميشمارد بر اساس تلاش مجدانه پيروان اديان عده اي هم به اين نوع افكار گرايش پيدا كرده و اماري را تشكيل داده اند كه در خضوص بهائيت به 5 تا 10 ميليون معتقد و شيعه به 100 تا 150 پيرو و اسلام تا يك ميليارد و مسيحيت تا دو ميليارد نفر را تشكيل مي دهد. يقينا درشتي يا ريزي اعداد در امار مطروحه نشانه حقانيت انها نيست.
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنها چه ميگويند

آنها چه ميگويند

بدنبال سيد محمد علي باب كه از نوادگان پيامبر است حسينعلي نوري بهائيت را ساخته و به آن پر و بالي مي دهد كه خلاصه عقايدش بشدت به شيعيان نزديك است؟!
بهائیان معتقدند که با اطاعت از خداوند و به رسمیت شناختن وی و خدمت به خلق خدا و عابدان درگاهش و همچنین تمرینات روحی میتوان روح را به خداوند نزدیک کرد. ابعاد مادی زمان و مکان تنها مولفه‌ای از عوالم بی حد و حصر خداوند محسوب می‌شوند و هدف اصلی آن است که از دنیای مادی بریده و به خداوند نزدیکتر شوند. انسان‌ها می‌میرند و به دنیای دیگری منتقل می‌شوند که در آن فضیلت‌هایی که در این دنیا کسب کرده‌اند به آنها کمک می‌کند تا رابطه بهتری با خدای خود داشته باشند. همانند اعضای بدن که دراین دنیای مادی کمک حال انسان‌ها هستند بنابراین بهشت و جهنم حالات روحی دوری و نزدیکی به خداست.آزادی عمل تنها منحصر به این دنیاست و پیشرفت در آن دنیا وابسته به اعمالی است که در این دنیا انجام می‌دهیم و میراثی است که باقی می‌گذاریم. کتب بهائیت برذات شخصی انسان‌ها تاکید دارد وبراین باور است که هرفرد صرف نظراز رابطه جمعی انسان‌ها با خداوند رابطه منحصر به فردی با وی برقرار میکند. انسانیت ضرورتا یک امر واحداست اما در رنگ ، ]]جنسیت [[، زبان ، فرهنگ ، وسبک زندگی که هریک جنبه‌ای زیبا شناختی دارند و شایسته تقدیر هستند تجلی می‌یابد وبسیار متنوع است. بسیاری از تقسیم بندی‌ها مانند ]]نژاد ، ملیت، رده، و طبقه اجتماعی [[مصنوعی و غیر واقعی هستند وبراساس آنها نمی‌توان در مورد اشخاص قضاوت کرد. آموزه‌های بهائیت بر این نکته تاکید دارند که در شرایط سیاسی و دینی جهان امروز مهم‌ترین عامل وحدت انسان هاست. کتب بهائیت بروحدت سیاسی ، روحانی و زیست شناختی انسان‌ها صحه گذاشته و درعین حال برکثرت فرهنگی ، ملی و فردی تاکید می‌کند. Smith, Phillip R. (1995). "Citation is missing a title. Either specify one, or click here and a bot will try to complete the citation details for you. ". Bahá'í Studies Review
در واقع به سه نوع وحدت اصلی در آئین بهائیت اهمیت خاص داده شده مفهوم وحدت خداوند از دیدگاه بهائیت مفهوم وحدت دین و آئین بهائیت و مفهوم وحدت انسان‌ها و آیین بهائیت بادرک این فرمول سه گانه می‌توان دیدگاه بهائیت رادر مورد مسایل مختلف دینی بهتر درک کرد، هرچند این عقاید به صورت پیچیده درصدها کتاب ونامه از متون مقدس بهائیت بیان شده‌است. بسیاری از آموزه‌های اجتماعی و عملی بهائیت دراین سه اصل نهفته‌است.
ديگر اعتقادات انها را ميتوان بقرار زير خلاصه كرد :
جستجوی حقیقت که تحت تاثیر خرافات و رسم و رسومات نیست یگانگی و وحدت همه نژادهای انسانی ؛ اصل مهم و نظریه بنیادین آئین ؛ وحدت همه ادیان ؛ محکومیت انواع تبعیض ، چه دینی ، چه قومی طبقاتی ویا ملیتی باشند. ؛ تعادل و هماهنگی بین مذهب و علم ؛ برابری مرد و زن به عنوان دوبال پرنده انسان ؛ معرفی آموزش اجباری ؛ اتخاذ سیاست زبانی آئین بهائیت ، یک زبان گسترده جهانی ؛ حذف فقر شدید و ثروت بی حد وحصر از جامعه جهانی ؛ تشکیل یک دادگاه بین المللی برای حل و فصل مناقشات بین المللی تاکید بر اهمیت کار وخدمت به خلق به عنوان یک عبادت تبیین لزوم وجود عدالت به عنوان اصل حاکم در روابط اجتماعی ، و مذهب به عنوان پناهگاه همه افراد و ملل ؛ برقراری صلح جهانی به عنوان هدف نهایی همه انسان‌ها – این اصول را بهاء الله به عنوان اصول مهم آئین بهائیت معرفی می‌کند.
حالا اين اعتقادات چه دخلي به چسباندن ضفت ضاله به اين فرقه دارد معلوم نيست ولي چون روحانيت زمان خود را به ناگاه دچار تزلزل كرد بشدت مورد نفرت شيعيان قرار گرفت.
 
آخرین ویرایش:

phalagh

مدیر بازنشسته
آقاي عراقي...
ممنون از نوشته هاتون اما حتما در فرصتي مناسب جوابهاي مناسبي براي برخي سوالاتي كه مطرح كرديد و علاوه بر اون تناقضاتي كه در عقايد اين فرقه هست در اينجا درج ميكنم.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
تناقضات در آئین بهائی

تناقضات در آئین بهائی

دین الهی ،بر "راستی" استوار است و "راستی "خود معیار شناخت دین حقیقی از غیر آن است.وجود تناقض در سخنان و کردار یک مدعی ،معیار باطل بودن اوست.یاس و پویا وحبیب و بابک مطالبی در این موضوع گرد آورده اندکه می خوانید:

برای شروع ، مطالبی که در این راستا قابل طرح است و در کلمات رهبران بهائی دوگونه طرح شده یا عمل شده است را ارائه می کنم.از نقل مدارک صرفنظر می نمایم زیرا در سایت به تفصیل منابع ذکر شده است.

بخش اول:عناوین بعضل تناقضات به اختصار

1-وحدت عالم انسانی

برخورد از نوع اول:

همه انسانها برابرند و از اصلی واحد و تفاوتی ندارند...

برخورد از نوع دوم:

الف -سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است!

ب- غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند!
توضيح : در اوائل قرن بیستم، جناب عبدالبهاء در سخنرانی خود، در مقام تعریف و تمجید از سیاهان آمریکایی و مقایسه‌ی آنان با سیاهان آفریقایی، چنین افاضه می‌کنند:
"مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک اینها خلق الله البقر علی صورة البشرند ‏آنان متمدن و با هوش و فرهنگ و حتی در این سفر در مجامع و مدارس و کنائس سیاهان در ‏واشنگتن صحبت‌های مفصل شد، مانند هوشمندان اروپ به تمام نکته‌ها پی می‌برند. " ‏ ‏(خطابات بزرگ ، ص 119)

بنابر فرمایش ایشان، سیاهان آفریقایی گاوهایی هستند که خداوند آن ها را به شکل آدم آفریده است.


2-تبلیغ

برخورد از نوع اول:

تبلیغ ،امری واجب است در همه جا و هر وقت و برای همه کس

برخورد از نوع دوم: تبلیغ در اسرائیل ممنوع است و تبلیغ اسرائیلی حتی در خارج حرام است


3-ادب


برخورد از نوع اول:

بها :ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد

برخورد از نوع دوم:

یحیی (برادرم)سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است


4-تساوی زنان

برخورد از نوع اول:

همه در حقوق مساوی هستندو شهری و روستائی فرقی ندارند

برخورد از نوع دوم: مهریه زن شهری طلا و مهریه زن روستائی نقره است

5- خدا

برخورد از نوع اول:

ما بهائیان موحدو یکتا پرستیم

برخورد از نوع دوم:

الف: جناب میرزا حسینعلی گوید: نیست خدائی جز من خدای زندانی!

ب: هم ایشان : همه خدایان از ترشح خدائی من به خدائی رسیدند!!

6-خاتمیت

برخورد از نوع اول :

نبوت به وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتمه یافت

برخورد از نوع دوم :

شریعت اسلام ابتدا توسط باب نسخ شد بعد شریعت باب توسط شریعت بهاء نسخ گردید!

7- مقتضیات زمان

برخورد از نوع اول:

چون هر دوره جدیدی مقتضیات جدید دارد پس دائم باید دین جدید بیاید لذا هزار سال پس از اسلام دین جدید آمده است

برخورد از نوع دوم :

الف :امتداد دین بهائیت پانصد هزار سال است!

ب : امتداد بهائیت سیصد و شصت و پنج ملیون سال است!!

8- ایران دوستی

برخورد از نوع اول:

ما ایران را دوست داریم ...

برخورد از نوع دوم :

الف:خدایا امپراطور ژرژپنجم را تایید فرما!

ب:ای امریکائیان برای منفعت خود چاه های نفت ایران را دریابید و به سوی آن بشتابید!!

ج: بخاطر کمک به سپاهیان انگلیس در فلسطین عبدالبها لقب سر دریافت می کند!

9-- کتاب بیان
برخورد از نوع اول:
الف)قرار بود 19 واحد و هر واحد 19 باب داشته باشد، یعنی 361 باب داشته باشد. چه بیان عربی و چه بیان فارسی هر دو ناقص باقی ماندند. بیان عربی 209 باب و بیان فارسی 162 باب دارد. بقیه ی آن را قرار است موعود باب کامل کند.
ب) به گفته ی شوقی: وعده‌ی الهی که حضرت موعود، بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست.
برخورد از نوع دوم:
اضافه شدن 2 باب ایقان به 162 باب بیان فارسی آن را تکمیل نمی کند.

10-کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
کتابی الهی است.
برخورد از نوع دوم:
تنها بیش از 150 غلط ادبی بر آن گرفته شده است.

11-کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
به گفته ی شوقی: در دوشبانه روز نازل شده است.
برخورد از نوع دوم:
شواهد نشان می دهد بیش از دو سال به طول انجامیده است!

12- علم و عالمان
برخورد از نوع اول:
بهاییت مکتبی علم خواه است و یکی از تعالیمش را تطابق علم با دین می‌شمرد و این را برای خود افتخار می‌داند و بر آن می‌بالد و همه جا مطرح می‌کند.
برخورد از نوع دوم:
باب اول از دو باب ایقان طی 58 صفحه علما را بزرگ‌ترین مانع و سدّ هدایت مردم شمرده و همه‌ی ایشان را جاه طلب و دین فروش گفته و ازمردم خواسته است اصلاً دنبال عالمان نروند.

13- ادب
برخورد از نوع اول:
"الادب قمیصی "ادب پیراهن من است.
برخورد از نوع دوم:
بهاءالله علمای اسلام را در ایقان "همج رعاع "_پشه‌های سر گردان_ خوانده و در جاهای دیگری ازکتابهایش آن‌ها را "ذئاب " و "حمر" _گرگان و خران _نام نهاده امام جمعه اصفهان را "رقشاء"_ کرم خالدار ماده_گفته و حاج کریمخان کرمانی صاحب ارشاد العوام را "تراب و زاغ و کلاغ " خوانده است.

14- مقام بها در زمان نوشتن کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
برادرش را "مصدر امر" و "صبح ازلی "می‌خواند. باب را سلطان السلاطین و رب اعلی می‌خواند و خود را عبد و خادم فانی می‌شمرد.
برخورد از نوع دوم:
الف) شوقی او را در آن حال مظهر الهی می‌دانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است.
ب) مدتی بعد شنیع ترین نسبت‌ها را به برادرش می‌دهد.

15- شهادت تمامی انبیاء
برخورد از نوع اول:
بهاءالله در ایقان می‌گوید: "همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند"
برخورد از نوع دوم:
عیسی علیه السلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود.
 
آخرین ویرایش:

phalagh

مدیر بازنشسته
بخش دوم:بعضی تناقضات با توضیحی مختصر

بخش دوم:بعضی تناقضات با توضیحی مختصر

1-طهارت و عدم طهارت

در کتاب اقدس چاپ تهران ص 74 آمده است :
"کذلک رفع الله حکم دون الطهاره عن کل الاشیا"
(این چنین خداوند ، حکم پاک نبودن را از اشیاء برداشت.)
و در ص 75 آمده است :
"قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان"
(هر آینه همه چیز در اول رضوان در دریای طهارت و پاکی غوطه ور شد)
اما گویا ایشان فراموش کرده اند که در جای دیگر کتاب اقدس نگاشته اند:
"و حکم باللطافه (بالطهاره) الکبری و تغسیل ما تغبر من الغبار و کیف الاوساخ المنجمده و دونها، اتقوا الله و کونوا من المطهرین......طهروا کل مکروه بالماء الذی لم یتغیر بالثلاث.ایاک ان تستعملوا الماء الذی تغیر بالهواء او بشیء اخر"
(و حکم شده است به پاکی بزرگتر!!! و شستن آن چه غبار گرفته تا چه رسد به چرک های جامد و غیر آن ، از خدا بترسید و از پاک کنندگان باشید!!... هر چیز کثیفی را با ابی که رنگ و بو و مزه آن تغییر نکرده است پاک کنید مبادا آبی را که بر اثر هوا یا چیز دیگر تغییر کرده به کار برید.)(گنجینه حدود و احکام 81)
سوالی که دوستان بهائی باید پاسخ گو باشند این است که مگر مسائل نجاست و طهارت در اسلام چه ایرادی داشت که ایشان از یک طرف همه چیز را پاک می دانند و از طرف دیگر می بینند نمی توان هر چیز پلید و کثیفی را پاک دانست پس دستور می دهند با آب پاک!!! که مزه و بو و رنگش تغییر نکرده اشیاء را پاک کنید و جالب تر این است که می گویند بر هر چیز پاکی میتوان سجده نمود:
"قد اذن الله لکم السجود علی کل شیئ طاهر"(ص 26 گنجینه)
پس دو نکته قابل طرح است:
الف- اگر همه چیز پاک است پس چرا در بحث سجده گفته شده بر هر چیز پاک !!!! می توان سجده کرد. مگر چیز غیر پاکی هم طبق گفته اول از ص 74 اقدس داریم؟!
ب- آیا واقعا بر هر چیزی می توان سجده کرد؟!


2-امی بودن یا نبودن باب

در باب امی بودن باب و بهاء الله به چند مدرک و سند برخورد کردم که در زیر آمده است:
عبد البها در یکی از کتابهای خود می نگارد که :
" نورانیت مظاهر مقدسه بذاتهم است . نمی شود از دیگری اقتباس نمایند. دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه انها از دیگران. جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند؛ حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت باب و حضر بهاء الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند......"

یا در جای دیگر آمده است :
"در میان طایفه شیعیان عموما مسلم است که حضرت ابدا در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده اند و نزد کسی اکتساب علوم نکرده اند و جمیع اهل شیراز گواهی می دهند ؛ با وجود این به منتهای فضل بغتتا در میان خلق ظاهر شده اند."

اما در جاهای دیگر به مدارکی برخورد کردم که به هیچ عنوان نشان نمی دهد باب و بهاء امی باشند . در مورد باب می توان به چند مدرک استناد کرد.
در یکی از کتب بهائیت خواندم که :
"خال حضرت باب ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند، هر چندحضرت باب به درس خواند میل نداشتند ولی برای آنکه به میل خال بزرگوار رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار می رفت."
کدامیک از موارد فوق را باید پذیرفت.(قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را)
خنده دار تر سخنی است که خود باب در کتاب بیان به یاد ایام کودکی آورده است :
"قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی .... و اذا اردت ضربا فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم....."
بگو ای محمد آموزگار من ، مرا کتک مزن..... و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه نزن نیز بر گوشت بدنم نزن.
این نشان می دهد باب نه تنها به مکتب می رفته و تحصیل می کرده است بلکه دانش آموز زرنگی نبوده و گاه و بی گاه از جانب معلم خود تنبیه می شده است.

3- امی بودن یا نبودن بهاءاله

جناب بهاء الله در جایی می نویسد:
"دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل بر علوم کسبی است نه بر موهبت الهی"
در جایی دیدم که ایشان از اشعار شعرا و سخنان عرفا استفاده کرده اند که متناقض با صحبت قبل می باشد. اما بعد به جمله ای برخورد کردم که ایشان می گوید:
"هر آینه ما کتاب های مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم. هر آن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یاد آور شویم در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود آشکار می گشت ما هم می دیدیم و می نوشتیم."

وقتی این جمله از بهاء الله را دیدم و خواندم کم کم داشتم تناقض مطرح شده در ذهن را فراموش می کردم که ناگهان روزی با جمله زیر برخورد کردم که سوالی در ذهن من ایجاد کرد. اول جمله را بگویم و بعد سوال را مطرح کنم......
بهاءالله در کتابش راجع به (گمان می کنم) حاج کریم خان کرمانی چنین می نویسد:
"این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته وندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سوال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود!!!!(پس معرفت و بصیرت نداشته اند). باری کتب عربیه او به دست نیفتاد!!! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به ارشاد العوام است در این بلد یافت می شود...... با وجود این ، کتاب را طلب نموده چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه (کتاب را خوانده است آن هم 2 بار تا معرفت حاصل کند) در او ملاحظه شد."!!
اینجا بود که این سوال مطرح شد.
جناب بهاءالله اگر کتاب عربی را پیدا نکرده چرا پس آن کتاب و صحف در برابر ایشان آشکار نگشته تا ببینند و بخوانند !
سوال بعدی این است که ایشان کتاب مسمی به ارشاد العوام را گرفته و 2 مرتبه خوانده اند.پس نمی توان علم ایشان را الهی دانست. ایشان هم کتاب می خوانده اند و هم علم اکتسابی داشته اند .

4- مقام باب و بها
عبدالبهاء">عباس افندی :
" آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم ،حضرت موسی ، حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت اعلی و حضرت جمال مبارک"
پس با توجه به این صحبت جناب عبدالبهاء، باب و بهاء در صف و ردیف پیامبران الهی قرار گرفته اند.
اما جالب اینجاست که خود بهاء الله این حرف را قبول ندارد و معتقد است که نبوت به آمدن حضرت محمد پایان پذیرفته است و ایشان آخرین پیامبران است و او برای خود مقامی بالاتر از مقام نبوت قائل است.
برای روشن شدن مطلب نمونه ای را خدمتتان عرض می کنم:
عبدالمجید اشراق خاوری در رحیق مختوم می گوید:
"در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مزبور می فرماید که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است ؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم می گردد و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهور الله است و دوره ی نبوت منطوی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بودند."
پس با توجه به این صحبت خود بهاء الله به خاتمیت پیامبر اسلام معتقد است و خود نیز ادعایی در مورد نبوت ندارد بلکه خود را دارای مقامی بالاتر می داند که حال آن مقام چیست باید تحقیق کرد.
به هر حال تناقض پیدا شد. آقای عبدالبها مقام نبوت را برای ایشان قائل است اما خود ایشان می گویند دوران نبوت منطوی گردیده است چرا که رسول الله خاتم النبیین است .
جالب تر اینجاست که خود باب خیلی ادعای جالبی کرده است :
"ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته "
او خود را خود ذات خدا می داند. در حالی که عبدالبها می گوید او پیامبر است .
اضافه کنید به این تناقض مدارکی را که باب خود را باب و بنده امام دوازدهم می شمرد و نیز چند بار توبه کردن او از جمیع ادعاها را!!

5-پیشگوئی نادرست در مورد رهبری آینده

میرزا حسینعلی از زن نخست خود فرزندی داشت به نام عباس(عبدالبها) و از زن دیگرش سه پسر داشت به نام های محمد علی افندی و میرزا ضیاء الله و میرزا بدیع الله.
بنا بر لوح عهدی قرار بود پس از مرگ بهاء الله ابتدا عباس و سپس محمد علی زمامدار بهائیان شود اما بعد از مرگ پدر میان فرزندان جدایی و اختلاف افتاد و با اینکه در لوح عهدی سفارش شده بود که اختلاف و نزاع نیفتد و احترام و دوستی مراعات شود عبدالبهاء">عباس افندی غصن اکبر (محمد علی) را ناقض اکبر و مریدانش را ناقضین خواند و پیروان خود را ثابتین نام نهاد.
محمد علی نیز به تلافی ، غصن اعظم (عباس) را رئیس المشکرین گفته و ابلیس لقب داد.( برای اینکه این شبهه در ذهن شما ایجاد نشود که این مطالب را از کجا می آورم برای نمونه مدرک این مطلب را بیان می کنم.رحیق مختوم و توقیعات مبارک شوقی ، اما از بیان مدارک دیگر به علت اختصار می پرهیزم و در صورت نیاز و در خواست خواننده در اختیار قرار خواهم داد)
در ضمن این درگیریها عبدالبها برادر را با القاب پشه و سوسک و کرم خاکی و خفاش و ...... خطاب می کند و خویشتن را بلبل و طاووس می نامد.
در عوض نیز محمد علی عبدالبها را حیوان(نام حیوانی را می گوید که من نیاورده ام بخواهید می آورم) می خواندو خود را غضنفرالله لقب می دهد!
چنین داستان و اختلافی دقیقا بین صبح ازل (برادر بهاء الله ) و بهاء الله رخ می دهد که در کتب خود دوستان بهائی محفوظ است .
اما تناقض اصلی وقتی برای من مطرح شد که این جمله را از عبدالبهاء خواندم . ایشان می فرمایند:
(انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟لا والله!)
با توجه به داستان ذکر شده آیا اختلاف بعد از مرگ بهاء الله بین فرزندان نمی تواند موید این مطلب باشد که جناب بهاء الله در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده است ؟!
حال سوال اینجاست که از چنین کسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده آیا می توان امید تربیت اهل آفاق نماییم؟
جناب عبد البهاء که می فرمایند غیر ممکن است و در این مطلب هیچ شک و تردیدی ندارند تازه قسم هم یاد کرده اند. . نظر شما چیست؟

6- وحدت عالم انسانی


پس از مرگ باب ، جانشینی او به میرزا یحیی نوری برادر کوچکتر میرزا حسینعلی رسید.شواهدی در میان آثار باب وجود دارد که حاکی از وصایت صبح ازل می باشد.بدین ترتیب رهبری بابیان به صبح ازل سپرده شد و او برادرش را به عنوان پیش کار خود تعیین نمود.
اما بعدها میان این دو برادر اختلاف سختی در می گیرد . (داستان مفصل است و اگر روزی حوصله کنم تمام آن داستان را برایتان شرح خواهم داد) در ضمن این دعوا میرزا حسینعلی اعلام داشت که وصایت ازل بی اساس است چرا که خود او با هم دستی میرزا عبدالکریم قزوینی کاتب ، آن را ساخته و پرداخته اند و این به خاطر مصالحی بوده است که اینک دیگر وجود ندارد.
دعوا بین دو برادر بالا گرفت و شروع به اهانت به یکدیگر می کنند.
طرفین اسرار مگو و رازهای نهان یک دیگر را فاش می ساختند و تمام زشتی و نابکاری ها و کژی ها و نادرستی ها را برادر وار میان خود تقسیم نمودند. به عنوان مثال میرزا یحیی از جانب بهاء و بهائیان به القاب زشتی همچون خر و گاو نر و .... مفتخر می گردد و میرزا حسینعلی حرام زادگی برادر را اعلام می دارد و فاش می سازد که در بغداد .....(اجازه دهید بقیه داستان را نیاورم چراکه حرمت یک سایت پژوهشی این اجازه را نمی دهد).
برای نمونه جمله ای از جناب بهاء الله را خدمتتان عرض می کنم:
ایشان در مائده آسمانی در مورد برادر خود !!!! میرزا یحیی اینگونه لب به سخن می گشاید:
"مسلم است که لا زال به اکل وشرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت می کشم از ذکرش ، مرتکب"
البته در این داستان میرزا یحیی هم ساکت نشسته و او هم کلمات قصار را در مورد برادر خود به کار برده است .
اما هدف ما بیشتر طرح این مسئله برای تناقضی است که با ادعای وحدت عالم انسانی دارد.
جناب بهاء الله که از وحدت عالم انسانی سخن می گوید آیا خود به آن عمل می کرده است؟!
او که می گوید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار و می گوید دشمنان خود را مانند دوستانتان دوست بداریدو اصلا همه را دوست داشته باشید و به همه خدمت کنید پس چرا خود ایشان برادر خود را به باد فحش و ناسزا می گیرند . این چه وحدت عالم انسانی است؟
اضافه کنید دعواهای عبدالبها و محمد علی را بر سر جانشینی بها و...
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تشكر از استخراج نقاط قوت و ضعف يكي ديگر از فرق دين گرا كه در غالب تناقضات گفتاري و كرداري انها را بيان نموديد مختصر اينكه ، وجود تناقضات در فرق دين پرور چيزي طبيعي است ولي يك بهايي به همان اندازه به توجيه تناقضات دينش بر مي ايد كه يك مسلمان كه يك يهودي و .... اصولا پيروان اديان نمي توانند موارد آشكار اشكالاتشان را ببينند ولي معايب ديگر اديان را خوب مي بينند همانطور كه شما سعي كرده ايد درست و نادرست مطالبي را در كنار هم قرار دهيد ! موضوع اينجاست كه وجود اين گونه اشكالات نبايد انساني را از تحصيل منع كرده و يا زندگي را بر انها تنگ و مشقت بار نمايد در جائيكه مسلمين مدعي هستند كه همه نزد خدا يكسانند چگونه است كه در همين سيستم تناقض رفتاري فرزندان آنها را از تحصيل منع ميكنند !!! با اجازه كي؟ خدا؟يا فقط پيامبر اسلام؟و يا پيامبر ساير اديان به مسلمين انهم شيعه انهم از نوع ايراني اجازه داده كه زندگي را بر بهائيت سخت كند؟از ديدگاه يك انسان خرد گرا به همان اندازه يك بهايي به بيراهه ميرود كه يك مسلمان و اساسا هيچ فرقي در رفتار انها نيست تمامي انها در برخورد با مخالفلنشان بشدن بيرحم ميشوند .
پس از باز گشت از ابوظبي موارد تناقض در قران را برايم خواهم گذاشت.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
با تشكر از استخراج نقاط قوت و ضعف يكي ديگر از فرق دين گرا كه در غالب تناقضات گفتاري و كرداري انها را بيان نموديد مختصر اينكه ، وجود تناقضات در فرق دين پرور چيزي طبيعي است ولي يك بهايي به همان اندازه به توجيه تناقضات دينش بر مي ايد كه يك مسلمان كه يك يهودي و .... اصولا پيروان اديان نمي توانند موارد آشكار اشكالاتشان را ببينند ولي معايب ديگر اديان را خوب مي بينند همانطور كه شما سعي كرده ايد درست و نادرست مطالبي را در كنار هم قرار دهيد ! موضوع اينجاست كه وجود اين گونه اشكالات نبايد انساني را از تحصيل منع كرده و يا زندگي را بر انها تنگ و مشقت بار نمايد در جائيكه مسلمين مدعي هستند كه همه نزد خدا يكسانند چگونه است كه در همين سيستم تناقض رفتاري فرزندان آنها را از تحصيل منع ميكنند !!! با اجازه كي؟ خدا؟يا فقط پيامبر اسلام؟و يا پيامبر ساير اديان به مسلمين انهم شيعه انهم از نوع ايراني اجازه داده كه زندگي را بر بهائيت سخت كند؟از ديدگاه يك انسان خرد گرا به همان اندازه يك بهايي به بيراهه ميرود كه يك مسلمان و اساسا هيچ فرقي در رفتار انها نيست تمامي انها در برخورد با مخالفلنشان بشدن بيرحم ميشوند .
پس از باز گشت از ابوظبي موارد تناقض در قران را برايم خواهم گذاشت.
باز هم مظلوم نمايي هاي بهاييت.
آقاي عراقي از وقتي پستاي شما رو تو اين تاپيك خوندم يه سول برام پيش اومده. برام جالبه كه تا حالا تو تمام تاپيكها هميشه در پي ادله اي بوديد كه تا ميتونيد اسلام رو نقد كنيد. اما اينجا و در اين تاپيك به دفاع از بهاييت پرداختيد. خيلي جالبه.
آقاي عراقي شما داريد از به اصطلاح ظلمهايي كه به بهاييان روا ميشه سخن ميگيد. بي توجه به بنيان استعماري اين فرقه.و البته بدون توجه به اينكه ظلم واقعي رو به بهاييان خودشون دارن به خودشونميكنن. ظلمهايي كه به پيروان اين فرقه از جانب رهبرانش اعمال ميشه رو ميشه به وضوح در خاطرات نجات يافتگان ديد. كساني كه حتي براي ازدواج هم بايد از روسا اجازه بگيرن. كساني كه اگه روساشون ببينن در حال تحقيق و تفحص در مورد اديان هستن، به شدت جلوشون گرفته ميشه.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي دانم شما را دخترم خطاب كنم يا دوست و هم رشته عزيز به هر حال فرقي نميكند انقدر براي اعتقادات شما ارزش قائلم كه دلم نميخواد به بيراهه رويد .
درست است كه از اعتقادات مسلمانان نقد ميكنم ولي اين دليل نيست كه بهائيت را تاييد ميكنم من اساسا هيچ ديني را تاييد نميكنم و اگر در مقام مقايسه انها بر ايم فقط خواهم گفت كه تمامي انها براي سلطه بر بشريت طراحي شده اند و اصولا سلطه گر نمي تواند موجودي رحمان و رحيم باشد.
من به آزادي و ازاد انديشي و تابعيت از خرد اعتقاد دارم بر اساس اصول فكري حاكم بر خرد گرايان هيچ كس مجاز نيست پيروان اديان را به هر علتي محدود كند به همان اندازه يك بهائي ،يهودي،مسلمان ،مسيحي ،آتئيسم حق حيات دارند كه يك بي دين يا بيخدا و يا گاو پرست و ديگر انواع اعتقادات .
موضوع رجحان دادن اعتقادات يكي بر ديگري نيست اگر يك كليمي در ايران زيست ميكند يك ايراني است ،اگر يك بهائي در ايران زيست ميكند يك ايراني است انها حق حيات دارند ،حق تحصيل دارند ،حق كار دارند و .... كار فقط براي انهايي نيست كه روزانه 17 ركعت نماز واجب و 1000 ركعت نماز شب ميخوانند !كار فقط براي انهايي نيست كه رهبر عظيم الشانشان را هزاران بار تسبيح ميكنند ،كار فقط براي انهايي نيست كه بعد از روپوش و روسري و مقنعه و در اخر چادر عربي در سر كار حاضر ميشوند !كار مال انهايي است كه استحقاق انجام انرا دارند قبولي در دانشگاه مال جواناني است كه استحقاق تحصيل در يك مسابقه علمي را بخود اختصاص مي دهند. دست از انحصار طلبي بايد برداشت ،از شنا در حوض نقاشي بايد گريخت ،از حمل سياست در واگنهاي قطار بايد اجتناب كرد .
به ميز گردي با شما برو و نوشتارهايم را بخوان تا در مورد من اشتباه برداشت نكني.
پس از باز گشت از ابوظبي موارد تناقض در قران را برايم خواهم گذاشت.
باز هم مظلوم نمايي هاي بهاييت.
آقاي عراقي از وقتي پستاي شما رو تو اين تاپيك خوندم يه سول برام پيش اومده. برام جالبه كه تا حالا تو تمام تاپيكها هميشه در پي ادله اي بوديد كه تا ميتونيد اسلام رو نقد كنيد. اما اينجا و در اين تاپيك به دفاع از بهاييت پرداختيد. خيلي جالبه.
آقاي عراقي شما داريد از به اصطلاح ظلمهايي كه به بهاييان روا ميشه سخن ميگيد. بي توجه به بنيان استعماري اين فرقه.و البته بدون توجه به اينكه ظلم واقعي رو به بهاييان خودشون دارن به خودشونميكنن. ظلمهايي كه به پيروان اين فرقه از جانب رهبرانش اعمال ميشه رو ميشه به وضوح در خاطرات نجات يافتگان ديد. كساني كه حتي براي ازدواج هم بايد از روسا اجازه بگيرن. كساني كه اگه روساشون ببينن در حال تحقيق و تفحص در مورد اديان هستن، به شدت جلوشون گرفته ميشه.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
فكر ميكنيد مشكلي كه ما بهاييها داريم سر دينشونه؟
پس چرا با اهل تسنن، يهوديا، زرتشتي ها، و مسيحيان كاري نداريم؟ هيچ ميدونيد در يكي از خيابونهاي تهران پيروان 4 دين مختلف( مسلمان،كليمي، زرتشتي، و مسيحي) دارن در صلح و صفا در كنار هم زندگي ميكنن؟ جايي كه فاصله آتشكده، مسجد ، كليسا و كنيسه به صد قدم هم نميرسه.چرا با اونا كاري نداريم؟
مشكل اينه كه اساس اين دين بر پايه تجاوز و استعمار بنيان نهاده شده. اساس اين به اصطلاح دين بر پايه خرابكاري و وطن فروشي بنا نهاده شده.
آقاي عراقي اگه يه كشور ديگه با توپ و تفنگ به كشور ما حمله كنه ما چيكار ميكنيم؟
اينم مثل همونه. با اين تفاوت كه يه دشمن پنهانه. دشمنيه كه خيليها نميشناسنش. دشمني كه با مظلوم نمايي تونسته حمايت خيليها رو جلب كنه.تفاوتش اينه كه اونا با توپ و تفنگ و سر و صدا ميان. اما اينا در سكوت و خيلي آروم كارشون رو انجام ميدن.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
هم ميهن گرامي به تاريخ رجوع كن ببين كي به ايران حمله كرده كي ايران را اشغال كرده جنگ قادسيه را بخوان ببين اولين شاه ايران بعد از حمله به ايران و تسخير ان در جنگ قادسيه كه بود؟آيا انها فرزند عبد المطلب بودند يا نه؟بعد از بني اميه كي بر ايران حكومت كرد ؟ ايا سر سلسله انها فرزند عبد المطلب بود يا نه ؟ ببين امروز كي بر ايران حكومت ميكند؟ آيا مادر و پدران انها فرزندان عبد المطلب نيستند؟!در چه تاريخي بهائيت به ايران حمله كرده و بر ان حكومت نموده؟ در چه تاريخي يهود بر ايران حمله كرده و بر ان حكومت نموده؟ چه كسي يهوديان را از ستم بخت النصر نجات داد؟ 185 سال قبل از ميلاد مسيح چه كسي يهوديان را بكلي تار و مار كرد؟
اگر كليمي ها ميتوانند در كنار مسلمين زندگي كنند پس جنگهاي اسلام با يهوديان در زمان پيامبر به چه علت بوده؟ چرا در قران آمده كه هر جا يهودي يافتيد او را بكشيد؟ چرا در قران آمده كه هر گز يهودي و نصارا را به دوستي نگيريد؟!
چرا هر روز فرياد مرگ بر اسرائيل مسلمين ايران گوشهاي آزاد انديشان را آزار مي دهد؟!
اينكه در محله اي چند تن از صاحبان ديگر اديان در كنار هم زندگي ميكنند با انچه كه عملا در اجتماع فعلي مشاهده ميشود فقط يك نمايش همزيستي مسالمت اميز سياسي است نه قلبي؟!
در مورد اهل تسنن هم بدانيد نه انها با تشيع كنار خواهند امد و نه تشيع انها را برسميت خواهد شناخت امروز بي مهري بر اهل تسنن كرد و بلوچ ايران چيزي نيست كه بتوان انرا كتمان كرد.
در چه تاريخي بهائيت به ايران تجاوز كرده؟اگر استعمار را از ريشه عمارت بدانيم در چه تاريخي و بر پايه چه اسنادي بهائيت چنين كرده؟!چندين سال قبل يكي از خاندان پيامبر پيداش شد و ادعاي باب مهدي كرد و بعد امر بر او مشتبه شد و خيال كرد خود مهديست بعد پيروانش مدعي پيامبري و امثالهم شدند و بعد انها را تيرباران كردند و رفتند پي كارشان و يه تعداد انسان خرافه گرا بدنبال انها راه افتادندو بهايي شدند !حالا دوست دارند بر اين مسير زندگي كنند!خوب بكنند چرا انها را بايد ازار كرد؟!
هيچيك از صاحبان اديان در طول تاريخ نتوانستند يكديگر ا تحمل كنند .مسيح بن مريم امد و دين جديد خدا را اورد و يهودي او را كشت ؟محمد عبدلله امد و دين جديد خدا را اورد و يهوديان را تار و مار كرد.اين مرام و سنت تا بشر زنده است و پيرو اديان است باقي خواهد ماند.
فكر ميكنيد مشكلي كه ما بهاييها داريم سر دينشونه؟
پس چرا با اهل تسنن، يهوديا، زرتشتي ها، و مسيحيان كاري نداريم؟ هيچ ميدونيد در يكي از خيابونهاي تهران پيروان 4 دين مختلف( مسلمان،كليمي، زرتشتي، و مسيحي) دارن در صلح و صفا در كنار هم زندگي ميكنن؟ جايي كه فاصله آتشكده، مسجد ، كليسا و كنيسه به صد قدم هم نميرسه.چرا با اونا كاري نداريم؟
مشكل اينه كه اساس اين دين بر پايه تجاوز و استعمار بنيان نهاده شده. اساس اين به اصطلاح دين بر پايه خرابكاري و وطن فروشي بنا نهاده شده.
آقاي عراقي اگه يه كشور ديگه با توپ و تفنگ به كشور ما حمله كنه ما چيكار ميكنيم؟
اينم مثل همونه. با اين تفاوت كه يه دشمن پنهانه. دشمنيه كه خيليها نميشناسنش. دشمني كه با مظلوم نمايي تونسته حمايت خيليها رو جلب كنه.تفاوتش اينه كه اونا با توپ و تفنگ و سر و صدا ميان. اما اينا در سكوت و خيلي آروم كارشون رو انجام ميدن.
 
آخرین ویرایش:

کربلایی

مدیر بازنشسته
سلام
جناب آقای عراقی(بهتون اجازه میدم منو پسرم یا فرزندم خطاب کنید)
پیشنهاد میکنم چند سال برگردید عقب و یه بار دیگه درباره حوادثی که باعث شکلگیری افکارتون شده خوب فکر کنید.
شما باید مشکلتون رو در سالهای سپری شده از عمرتون جستجو کنید. البته میتونید این پیشنهاد رو هم با عبارتهایی مختلف رد کنید و منو محکوم به بیسوادی یا خودرایی و ... کنید! برام اصلا مهم نیست، مهم اینه که دوست بزرگواری چون شما بتونه خودش رو پیدا کنه.

عید نوروز رو هم خدمتتون و خانواده محترمتون تبریک میگم. امیدوارم سال خوب و پر خیر و برکتی داشته باشید.:gol:
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطمئنم من ان ره گم كرده 30 سال قبل نيستم كه زير پاي اشغالگران ايران گل ريخته نسل ما در پيشگاه تاريخ بعلت به منجلاب كشيده زندگي جوانان ايران مسئول است و بايد انرا جبران كند . به تاپيك ميز گردي با شما برو انرا بدقت بخوان و نظراتت را به صراحت بيان كن هيچكس مجاز نيست به كسي بيسواد بگويد.
نوروزتان پيروز
سلام
جناب آقای عراقی(بهتون اجازه میدم منو پسرم یا فرزندم خطاب کنید)
پیشنهاد میکنم چند سال برگردید عقب و یه بار دیگه درباره حوادثی که باعث شکلگیری افکارتون شده خوب فکر کنید.
شما باید مشکلتون رو در سالهای سپری شده از عمرتون جستجو کنید. البته میتونید این پیشنهاد رو هم با عبارتهایی مختلف رد کنید و منو محکوم به بیسوادی یا خودرایی و ... کنید! برام اصلا مهم نیست، مهم اینه که دوست بزرگواری چون شما بتونه خودش رو پیدا کنه.

عید نوروز رو هم خدمتتون و خانواده محترمتون تبریک میگم. امیدوارم سال خوب و پر خیر و برکتی داشته باشید.:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
H اعتقادات چه اهميتي دارند ؟ تالار اسلام و قرآن 4

Similar threads

بالا