گروه جغرافیا

mrc

عضو جدید
مبانی علوم جغرافیا اقلیم شناسی وآب وهوا شناسی
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هدف اصلي جغرافي دان توجه به تاثيرات متقابل انسان و طبيعت يا عمل و عکس العمل است. بدين طريق که هر جزء ترکيب دهنده از حيات انساني و هر پديده طبيعي و انساني و هر کيفيت ناحيه اي و عوامل بوم و بومي در داخل يک يا چند شاخه از علم جغرافيا قرار مي گيرد و يک نظم ويژه در همه پديده هايي که در داخل يک سرزمين و يا يک مکان جغرافيايي به ظهور مي رسد بوجود مي آيد. در حقيقت مباني علم جغرافيا مقدمه اي است بر علم جغرافيا و آن شامل بخشهاي تاريخ علم جغرافيا، فلسفه و مکاتب جغرافيا، روش تحقيق و همچنين منابع و مأخذ مي باشد و با توجه به اينکه هر مبحثي نياز به مقدمه جهت آشنايي با جزئيات آن دارد، در نتيجه آشنايي با مباني جغرافيا جهت درک و فهم 6 آيتم ديگر (جغرافياي طبيعي، جغرافياي رياضي، جغرافياي انساني، جغرافياي اقتصادي، نقشه و نقشه برداري و فناوريهاي کاربردي) ضروري مي باشد.
مباني جغرافيا شامل مباحث زير مي باشد :
1-تاريخ جغرافيا
2-فلسفه و مکاتب جغرافيا
3-آموزش جغرافيا
4-روش تحقيق جغرافيا
5-منابع و مأخذ جغرافيا
مقدمه:
زندگي اجتماعي عموماً مبتني بر مهارت‌ها، كنش‌ها و شناسايي‌هاي جغرافيايي است. انسان‌ها بايد به درك محيطي كه به بهره‌برداري و ساماندهي آن همت گمارده‌اند توانا باشند، بايد بتوانند جهت‌يابي كنند و به ياري شناسه‌ها، به تعيين محل خود در فضا بپردازند. در فراسوي افق‌هاي آشنا و محيط زيستي كه انسان آن را مورد بهره‌برداري قرار مي‌دهد و فضايي كه به گونه‌اي روزمره آن را مي‌پيمايد، خشكي‌ها و درياهايي وجود دارند كه ما را به خود مي‌خوانند و يا از خود مي‌رانند، ميل به كنجكاوي، ماجراجويي و منفعت‌طلبي را در ما برمي‌انگيزند.براي گسترش ارتباط با سرزمين‌هاي دوردست، نيازي به آن نيست كه شخص خود آن را ديده باشد، كافيست چراغ‌هاي رابطه روشن،و رشته‌‌هاي ارتباط برقرار باشد و تبادل فكر را امكان‌پذير كند. هر كس به حكم تجربه بر احوال فضايي كه در آن تردد دارد آشناست، در بنادر ، مراكز كارواني و در مرزها انسانها با دادوستدكنندگان برخورد و به آنها اعتمادميکنند و اين خود عبور كالاها و انجام سفارش‌هاي خريد را در مرحله بعد تسهيل مي‌كند. از اين رو شناخت فضاهاي پهناور و گسترده به گونه‌اي غير مستقيم امكان‌پذير مي‌شود. كمتر اتفاق افتاده است كه كارگزاران زندگي سياسي و اقتصادي، نيازمند داده‌ها و اطلاعات جغرافيايي نوشتاري بوده باشند. دسترسي به منابع اطلاعاتي قابل اعتماد، طبعاً مايه شادماني داد و ستد ‌كنندگاني بوده است كه واسطه‌گران وابسته به آنها، بر‌ اثر بروز مناقشه‌ها، و يا احداث راه‌هاي جديد ناپديد مي‌شده‌اند. در دوران‌هايي كه مديريت امور نظمي به خود گرفته، حكومت‌ها براي هدايت كارمندان خود در صدد كسب اطلاعات دقيق در زمينه شكل ظاهري، ميزان جمعيت و وضعيت منابع ثروت كشور مورد نظر برآمده‌اند. جغرافيا به عنوان نظم علمي(demundo)، در عهد باستان زاده شد.

جغرافيا» به عنوان «نظم علمي» در عهد باستان زاده شد

جغرافيدان يافته‌هاي خود را به نقشه انتقال مي‌دهد و به تفسير شكل‌هايي مي‌پردازد كه بدين سان پديد مي‌آيند
مطالعات جغرافيايي متضمن روش‌هاي چندي است، اين مطالعات به تعيين محل مشاهدات انجام يافته و تعيين موقعيت‌هاي نسبي آنها راه برده است. كار جغرافيدان پيوند نزديكي با كار نقشه‌نگار (كارتوگراف) دارد.از نظر جغرافيدانان درك كثرت مكان‌ها، زماني به آساني ميسر است كه بتوان آن را در سندي در يك نگاه در تمامي گستردگي خود مشاهده كرد. جغرافيدانان آنچه را از واقعيت‌هاي عيني و ملموس، نظير ناهمواري‌ها، پوشش‌هاي گياهي، جاده‌ها و راه‌ها، كشتزارها، وحصار كشتي‌ها، خانه‌ها و مانند آن در چشم‌انداز مي‌بنند، مورد بررسي قرار مي‌دهند.جغرافيدانان يافته‌هاي خود را به نقشه انتقال مي‌دهند و به خواندن و تفسير شكل‌هايي مي‌پردازند كه بدين سان پديد مي‌آيند. چشم‌اندازهاي عيني و يا نقشه‌هايي كه عرصه كار جغرافيدانان است، در دو سطح ممكن است مورد توجه قرار گيرد: در سطح توصيف صرف، با الزام‌هاي صنعت بيان كه هر شاخه ادبي بازتاب آن است و سپس درسطح بررسي عليت‌ها كه به توضيح و توجيه شكل‌هاي مورد مشاهده مي‌پردازد.
تحول جغرافيا نتيجه بحث و مناظره‌هاي روشنفكرانه‌اي است كه هم‌اكنون به شدت تمام در غرب در جريان است.
ميراث باستاني و نوين سازي آن

جغرافيا در فرهنگ و در جامعه يوناني:
نمايش وضعيت زمين همواره مورد توجه يونانيان بوده است. هومر شكل جهان را در توصيف خود از سپر آشيل مجسم مي‌كند، ايكار (از قهرمانان افسانه‌اي يونان) در پروازي بي‌پروا،از چشم انداز جهان لذت مي‌برد. اين گونه مآخذ ادبي هيچگاه از يادها نمي‌روند. با در نظر گرفتن اين واقعيت كه اسطوره‌هاي يوناني به مكان‌هاي خاصي وابسته‌اند، هر كس بايد بداند در كجا اتفاق افتاده‌اند. جنبه تقدس در جغرافيا، چنان از نزديك با ادراك يونانيان از تاريخ و تحول خود درهم آميخته،كه جا دارد موضوع نوعي آموزش، قرار گيرد. اينچنين است که علاقه براي شناسايي مكان‌ها در يونان باستان از ريشه‌هايي فرهنگي و مذهبي، برخورداراست.

«هومر» شكل جهان را در توصيف خود از «سپر آشيل» مجسم مي‌كند......http://www.ngdir.ir
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نقشه يوناني: هرودوت
يونانيان بر آن بوده‌اند كه طبيعت جهان، هندسي است و زمين از چنين قاعده‌اي بر كنار نيست: آن را مي‌توان دايره‌اي انگاشت كه به شماري چند از تصاوير ساده تقسيم مي‌شود و اين آن چيزي است كه آناكسيماندروس (Anaximander) مبلغ آن بود و منشأ نخستين تلاش در نقشه‌نگاري شمرده مي‌شود.

«آناكسيمانداروس» زمين را به صورت دايره‌اي تصور مي‌كرد كه به چند تصوير ساده تقسيم شده است

«هرودوت» از جمله بنيانگذاران جغرافيا در جهان مي‌باشد كه با ديدي نو به توصيف جهان پرداخت و به معرفي مجموعه‌اي از سرزمين‌ها و تعيين حدود هر يك با توجه به وجوه مشتركشان ‌پرداخت
اين تصورات ساده‌انگارانه مايه ريشخندي بسيار شد. در ميانه سده پنجم پيش ازميلاد، هرودوت (Herodot)، نوشت: وقتي مي‌بينم جمعي به ترسيم تصاويري از كل زمين مي‌پردازند بي‌آنكه هيچ يك گزارشي منطقي از آن به دست داده باشد، بي‌اختيار به خنده مي‌افتم. آنان اقيانوس را چنان تصوير مي‌كنند كه گويي با گردش خود زمين را در بر گرفته است و زمين را چنان مدور مي‌پندارند كه گويي از چرخشي محض پديد آمده باشد. اگر هرودوت را از جمله بنيانگذاران جغرافيا در جهان مي‌شناسيم از آن روست كه او با ديدي نو به توصيف جهان پرداخت. او به معرفي مجموعه‌اي از سرزمين‌ها و تعيين حدود هر يك با توجه به وجوه مشتركشان مي‌پرداخت؛ چنان كه در يك نقشه جغرافيايي مرسوم بود درك ديدگاه تركيبي او مستلزم آن بود كه شخص از چگونگي تغيير مقياس آگاه باشد. هرودوت پيش از آنكه متوجه محيط‌ها و چشم اندازها باشد، شيفته روسوم و آداب انسان‌ها بود و هم از اين روست كه فاقد واژگان مربوط به طبيعت و دانش‌هاي مرتبط با آن است.
 
  • Like
واکنش ها: mrc

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با اين همه هيپوكرات (طبيب يونان باستان) از معاصران خود مي‌خواست تا خصوصيات و سلامت موجودات زنده را با محيط زيست آنان در ارتباط قرار دهند. چنين بود كه يونانيان آمادگي يافتند به مطالعه روابط انسان‌ها با چهار‌چوبي طبيعي كه موجوديتشان وابسته بدان بود بپردازند و آن را از پايه‌هاي جغرافيا به شمار آورند.

«هيپوكرات» طبيب يونان باستان
يونانيان كه زمين را به مثابه يك سپهر تصور مي‌كردند، به اندازه‌گيري ابعاد و نشانه‌گذاري نقاط در سطح آن پرداختند. شناخت آنها از اخترشناسي، تميز نقاط و خطوط نشانه را در سطح زمين به آنها آموخت و از آن ميان :
1.قطب‌ها كه محور انقلاب جهاني را تعيين مي‌كردند.
2.خط استوا كه دايره‌اي بود در فصل مشترك ميان زمين و سطحي كه به صورت عمودي، محور قطب‌ها را در وسط قطع مي‌كرد.
3.مدارها يعني آخرين نقاط سوي شمال و جنوب كه در آن آفتاب در فصل گرم در سمت‌الرأس قرار مي گرفت.
4.پوزه‌ايدونيوس (Poseidonius)، دايره‌هاي قطبي را بر مجموعه ياد شده افزود.
اين مناطق عبارت بودند از مناطق حاره در حد فاصل ميان دو مدار، مناطق معتدل ميان دو مدار و دايره‌هاي قطبي، مناطق سرد ميان دايره‌هاي قطبي و دو قطب و اين از جمله اساسي‌ترين يافته‌هاي جغرافيايي عصر باستان شمرده شد.
جغرافيا ، توصيف‌گر ناحيه‌اي:
شكوفايي در امر جهت‌گيري به عهد استرابن بعد از ميلاد مي‌رسد. استرابن دستمايه نقشه‌نگاري جغرافيدانان اسكندريه را براي تعيين مشخصات كشورها به حيث شكل و وسعت، به كار گرفت. براي تدقيق در شكل ظاهري مكان‌ها و منابع ثروت آن‌ها، به مسير مسافران دريانوردان مراجعه كرد و براي به دست دادن اطلاعاتي درباره جمعيت‌ها و منشأ و خاستگاه آن‌ها به تاريخ‌هاي محلي و يا به روايات ادبي متوسل شد. با اين همه آثار استرابن فاقد زير‌سازهاي طبيعي لازم در به دست دادن ويژگيهاي نوعي اشكال ناهمواري‌ها، خاك‌ها و پوشش گياهي است.روميان تنها به سودمندي عملي جغرافيا دل خوش داشتند. با اين حال انديشه تئوريك همچنان در محافل يوناني نيمه شرقي امپراتوري دنبال شد. در سده دوم بعد از ميلاد مسيح، اسكندريه در اين زمينه به اشتهاري تمام رسيد. بطلميوس القوزي (Ptolemy) در حدود سال 100 در اين شهر زاده شد. بطلميوس مجموعه شناسايي‌هاي اخترشناختي و جغرافيايي را كه يونانيان گرد آورده بودندازخلال نقشه‌نگاري، بهنگام و خلاصه كرد.شكل زير تصوير «بطلميوس» به همراه نقشه او يعني «جهاني كه يونانيان مي‌شناختند» را نشان مي‌دهد.
همزمان با بطلميوس، ديونوزيانوس اسكندراني (Dionusianos)شاعر يوناني، شعر تربيتي بيش و كم كوتاهي را با نام (پريه‌ژز)، به ارائه توصيفي از سپهر پر ستاره و پهنه زمين اختصاص داد. كتاب شعر ديونوزيانوس با توفيقي عظيم مواجه شد، تا آنجا كه دانش باستاني جغرافيا با تكيه بر آن از نسلي به نسلي ديگر انتقال يافت و حتي گاه تا سده نوزدهم نيز در شناخت جهان به آن ارجاع داده مي‌شد. تحول جغرافياي يونان در منطق گردآوري داده‌ها و دانش‌هايي كه ما را با آن آشنايي است جاي نمي‌گيرد، بلكه اين منطق تنها به رواج نوشتار كه خود زاد? اختراع فن چاپ است، تحقق مي‌يابد. در عصر باستان سنت‌ها توانستند طي نسل‌ها به موازات يكديگر رواج گيرند، بي آنكه با يكديگر درآميزند و يا در كار هم به مداخله پردازند. خطاهايي كه در جايي افشاء شده بود، در جاي ديگر همچنان آموزش داده مي‌شد. در چين، مباني دانش جغرافيا تقريباً همزمان به جهان مديترانه‌اي پايه‌ريزي شد؛ نقشه‌نگاري از عصر شانگ‌هن (Chang Hen) و بر پايه تعيين مختصات جغرافيايي رونق گرفت. نخستين نقشه جامع چين را فئي هسوئي (Phei Hsui) در 267 ميلادي تدارك ديد، با اين حال دانش جغرافيا در اين كشور فاقد چهار چوب نظري روشني بود كه يونانيان به تحقق آن نايل آمده بودند.

دانش و مهارت‌هاي جغرافيايي در سده‌هاي ميانه:
اقوامي كه به هنگام تهاجم‌هاي بزرگ، اروپا را عرصه تاخت و تاز خود مي‌داشتند، به اندازه يونانيها و روميها دلمشغول تعيين جهات جغرافيايي بودند؛ به طوري كه چهار جهت اصلي در سراسر اروپاي غربي با نامهاي ژرمني خود اشتهار يافت. وايكينگ‌ها فنون كشتيراني را در پهنه دريا‌ها، با مهارت تمام به كار گرفتند. ولي ساختار‌هاي اجتماعي كه بتدريج جاي ساختار‌هاي امپراتوري روم را گرفتند لزوماً تدوين مباني دانش نوشتاري مربوط به مكان‌ها را ايجاب نمي‌كرد و ادياني كه اقوام اشغالگر بدان گرويده بودند، و از آن جمله مذهب چند خدايي اوليه و سپس مسيحيت، پيوند روشني با بينش اخترشناسي- جغرافيايي نداشتند. به نظر نمي‌رسيد اكثريت طبقه مهذب و تربيت يافته، فرضيه زمين مركزي و همچنين كرويت زمين را كه لزوماً از آن استنتاج مي‌شد، رها كرده باشند. از نظر ارسطو (Aristotle)، قلمرو پوشيده از عناصري جامد و مسكون از انسان‌ها، كوچكتر از آن است كه در يك نقشه بگنجد. نقشه‌نگاري جور اين تغييرات را مي‌كشيد. نقشه‌هاي جهان‌نما تنها به نمايش عالم مسكون كه مسطح فرض مي‌شد اكتفا مي‌كرد. اين گونه نقشه‌ها گاه متأثر از شكل گنجه‌اي در كليسا كه در آن اشياء متبرك را جاي مي‌دادند، محاط در يك مستطيل، ولي غالب اوقات در يك دايره در يك o تصوير مي‌شد و اغلب به صورت يك T خوابيده بود كه پايه آن معرف درياي مديترانه و خط عمود بر اين پايه، مرز ميان اروپا در شمال و افريقا در جنوب بود. آسيا نيمه شرقي نقشه را به خود اختصاص مي‌داد. اورشليم در مركز نقشه قرار داشت و اين خود بيانگر جنبه نمادين چنين نقشه‌هايي بود كه به نام نقشه‌هاي o و T خوانده مي‌شدند.

در شكل فوق نمونه‌هايي از «نقشه‌هاي T‌» نشان داده شده است
آنچه كه به سفارش امرا و صاحب منصبان كليسايي از نقشه‌هايي كه بر پوست‌نوشته‌ها فراهم مي‌آمد، دستيابي به ابزاري مؤثر براي درك بهتر مستملكات و سازمان‌دهي آنها نبود، بلكه تدارك سندي بود به قصد نمايش قدرت خود و ابزار ستايش نسبت به آن. افول دانش جغرافيا ژرف بود؛ با اين همه ياد پاره‌اي از اين يافته‌هاي باستاني به طور كامل از اذهان زدودني نبود. بالا گرفتن فعاليت‌هاي بازرگاني و وجود تحركي گسترده‌تر، گواه ظهور مهارت‌هاي نويني بود كه به تدريج گردآوري داده‌هاي جغرافيايي را دستخوش دگرگوني مي‌كرد. مقارن اين ايام آموزه‌هاي جغرافياي يوناني كه اعراب آن را مورد بازنگري قرار دادند و بر محتواي آن افزودند، در كار نوزايي نگرش فكري محض، مشاركتي فعال داشت.
نقش اعراب در پيشبرد دانش جغرافيا:
اعراب نظير جمله اقوام كوچرو از سنتي پربار در مشاهده مستقيم محيط، شناسايي مكان‌ها و تعيين جهات جغرافيايي بهره‌مند بودند؛ ولي چنين سنتي صرفاً جنبه گفتاري داشت. در فاصله سال‌هاي 800 تا 1050 ميلادي، جغرافيا در ميان اعراب به صورتي بي سابقه اعتبار گرفت و كاربرد زبان عربي حتي در ميان نويسند‌گان ايراني و يا آسياي مركزي عموميت يافت.
ابزار رصد كردن ستارگان و و اندازه‌گيري فواصل آنها، با تكيه بر كارداني و مهارت اعراب كه بر غناي آنچه از هند وام گرفته بودند افزودند، بيش از هميشه گسترش يافت. پس از آن نوبت به نقشه‌نگاري زميني رسيد كه در آغاز در مكتب‌البلخي، خودي نماياند و سپس تعاليم اين يك را استخري و ابن حوقل دنبال كردند و سرانجام توسط بيروني مباني اختر شناسي در جغرافيا جلوه‌اي بي‌همتا به خود گرفت.
با اين همه نام‌آورترين جغرافيدانان عربي‌نويس، متعلق به دوره‌هاي بعدي بوده‌اند و آثار آنان متعلق به دوراني است كه در آن انديشه‌هاي روشن فكري در محاق فراموشي بود و در عين حال سخت تحت تأثير شخصيت آنان قرار داشت.

دريانوردي، دگرگوني نقشه‌نگاري و سفر‌هاي زميني:
به بركت وجود قطب‌نما كه اعراب به انتقال آن به اروپا همت گماردند، دريانوردان از آن پس آموخته بودند سكان كشتي‌هاي خود را به كدامين راستا بگردانند. كشتي‌هاي آنها بدين ترتيب به ابزاري براي اندازه‌گيري زوايا بدل شده بود. با شناسايي يك مسير، در راستاي خط راست و در فاصله ميان دو بندر، برآورد مسافت طي شده آسان مي‌شد و اين امكان فراهم مي‌آمد تا با ياري آن بتوان مقدمات تهيه نقشه‌هاي جديدي را فراهم آورد. از اين پس به جاي برداشت اخترشناختي يا مساحي زمين، تهيه نقشه‌ها بر اساس اندازه‌گيري زوايا پايه‌ريزي شد. نقشه‌هاي پورتولان در سده سيزدهم ميلادي در كشورهاي مسيحي حوضه مديترانه غربي پديد آمد. اعراب در آشنا شدن با اين شيوه از نمايش عناصر، غفلت روا نداشتند، ولي البته خود به ابداع آن همت نگماردند.
نقشه‌هاي پورتولان كه به خاطر دريانوردان و به وسيله آنان طراحي شده بود و با استفاده از كشتي به عنوان ابزار ترسيم نقشه سامان گرفته بود، به نحو روشني شناسايي از خطوط ساحلي را بهبود بخشيد. اين گونه نقشه‌ها اطلاع چنداني از وضعيت داخل خشكي‌ها به دست نمي‌داد. شكل زير نمونه‌اي از اين نقشه‌ها را نشان مي‌دهد.
 
  • Like
واکنش ها: mrc

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
راي آنكه نقشه‌برداري زميني بتواند در خشكي‌ها با نقشه‌نگاري بر مبناي اختر شناسي به رقابت بپردازد، همچنين لازم آمد بتوان فنون نقشه‌برداري زاويه‌اي را آموخت. اين فنون در سده شانزدهم، به زماني كه استفاده از تخته سه‌پايه در انگلستان و آلمان رواج گرفت، به راه توسعه افتاد. دستاوردهاي نو در زمينه مثلثات، محسبات را آسان كرد. دگرگوني‌هاي پديد آمده در پردازش نقشه‌هاي پورتولان به رغم محدوديتهايي كه عرضه مي‌داشت، از تأثير مثبت خالي نبود و به آموزش چگونگي ساختن تصاوير دقيق بر اساس اندازه‌گيري‌هاي زميني ياري رساند. به دنبال هنر دريانوردي، پرتغالي‌ها در سده پانزدهم به جست‌و جوي راهي به سوي هند برآمدند، راهي كه واسكودوگاما (Vascodagama) سرانجام به گشودن آن نايل آمد.

شكل فوق «واسكودوگاما» را به همراه نقشه‌مسيري كه پيموده نشان مي‌دهد

«كريستف كلمب» كاشف قاره آمريكا


اگر كرويت زمين يك واقعيت بود، چه چيز مانع از آن مي‌شد كه بتوان از طريق اقيانوس به شرق رسيد؟ بطلميوس در تخمين طول جغرافيايي جهان به شدت راه اغراق پيموده بود و حاصل چنين خطايي، ارزيابي كمتر از واقع مسافت اقيانوس‌ها بود. كريستف‌كلمب با پيش گرفتن راه غربي بخت خود را آزمود و سرانجام در 1492 به كشف مجمع‌الجزاير آنتيل و قاره نو، به نام پادشاهان اسپانيا نايل آمد.
جغرافيا در عصر نوزايي
نقشه‌نگاري، كيهان‌شناسي و نظريه‌هاي مربوط به آب و هوا:
ساخت و تهيه كره‌هاي جغرافيايي باب روز شد. كره جغرافيايي مارتن بهايم(Martin Behaim) كيهان شناس و دريانورد آلماني در 1492 بخش‌هايي از كره زميني را كه به تازه‌گي شناخته بود دربر مي‌گرفت.


شكل مقابل «مارتين بهايم» را به همراه «كر? جغرافيايي» او نشان مي‌دهد.

«خوآن دولاكوزا» به همراه نقشه‌اي كه تهيه كرد
نقشه دست‌نگار جغرافيداني به نام خوآن‌دولاكوزا (1510- 1460) ، روايتگر اكتشاف‌هاي دريايي كريستف‌كلمب و بخشي از زمين مستحكم است كه يك سال بعد پنزون(Pinzon) و جغرافيدان و دريانوردي به نام اوخدا (Ojeda) موفق به كشف آن شدند. گزارش‌هاي اين سفر و آن چه كه پس از آن دريانوردي به نام آمريگو وسپوچي (Amerigo Vespucci) از خود به جاي نهاد بشارت دهنده ولادت قاره‌اي نو بود.

.... ادامه دارد....
 
  • Like
واکنش ها: mrc

mrc

عضو جدید
دریای سیستان به جای دریای عمان؟! نظر شما چيست؟




طی چند روز گذشته برخی وبلاگ‌نویسان ایرانی در اقدامی رو به جلو تقاضای تغییر نام دریای عمان را به دریای ایرانیان مطرح کرده‌اند.
به گفته آنان، این اقدام در اعتراض به تلاش‌های برخی کشورهای عربی برای تغییر نام «خلیج فارس» صورت می‌گیرد.
به نظر می‌رسد این کشورها در اقداماتی مشابه با نامگذاری یك دانشگاه در قطر به نام خلیج عربی، حذف نام خلیج فارس از درس‌های دانشگاهی و نقشه‌ها، درج نام خلیج عربی بر روی کالاهای تجاری و اقدامات دیگر از این دست، به مرور قصد تغییر نام خلیج فارس با نام مجعول خلیج‌عربی را دارند.
http://www.persiangeo.com
 
آخرین ویرایش:

mrc

عضو جدید
همایش نکوداشت دانشمند برجسته جغرافیا دکتر محمد حسن گنجی
همایش گرامیداشت دکتر محمد حسن گنجی استاد برجسته جغرافیا و اقلیم شناسی و دانشمند سال




هواشناسی جهان در سال ۲۰۰۱ و پدر علم جغرافیا و هواشناسی ایران به همت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و با همکاری فرهنگسرای ابن سینا برگزار می گردد.
این همایش در قالب طرح سپاس که به تقدیر از دانشمندان برجسته و فرهیختگان عرصه فرهنگ ایران می پردازد برگزار خواهد شد.
همایش در تاریخ چهارشنبه ۲۸ آذرماه سال جاری از ساعت ۱۸ تا ۲۱ در فرهنگسرای ابن سینای تهران به آدرس تهران، شهرک قدس، ایران زمین شمالی، فرهنگ سرای ابن سینا برگزار می شود.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ادامه مطالب گذشته : مركز نقشه‌نگاري، مقارن اين ايام از سرزمين‌هاي مديترانه‌اي به سوي آلمان و هلند، يعني به سوي كشورهايي كه نقش آنها در امر كشتيراني در فراسوي اقيانوس‌هاي مورد تأييد قرار داشت، تغيير مكان داد. در اين دو كشور بود كه نقشه‌هاي جديدي از جهان و از قاره نو فراهم آمد. تلاش جغرافيا در عصر نوزايي بيشتر مورد توجه نقشه‌نگاري بود. اين تلاش در نهايت امر سبب كسب آبرو براي مباني اختر‌شناسي اين نظم علمي شد. ارسطو بر آن بود كه محور كره جامد و كره آب‌ها، اندكي دور از هم قرار دارد و اين برداشت خود به درك چگونگي تمركز خشكي‌هاي عالم ياري رساند. چنين بينشي كه تا سده پانزدهم مورد عنايت همگان بود، در اين عصر جاي خود را به ادراكي نوين سپرد و از اين زمان، سخن از (كره آب و خاك) پديد آمد. جغرافيدانان در اين هنگام بطلان ديدگاه ساده‌انگارانه عصر باستان را درباره مناطق جغرافيايي اعلام داشتند، زيرا اكنون دريافته بودند كه همه مناطق زمين، مسكوني و يا سكونت‌پذير است. آنچه در اين ايام بيشتر توجه آن‌ها را به خود معطوف داشت، تأثيراتي محيطي بر زندگي انسان‌ها بود.

تصوير فوق «پنزون» و «آمريگو وسپوچي» را نشان مي‌دهد

«ارسطو» و بينش او نسبت به جهان هستي
 
  • Like
واکنش ها: mrc

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بوترو و وارنيوس:
در ايتاليا، جيواني بوترو در فاصله سال‌هاي 1591 تا 1595 به چاپ و انتشار سه جلد كتاب مناسبات بين‌المللي پرداخت كه خبر از تولد آمار و يا علم تشريحي دولت مي‌داد اين در واقع نوعي جغرافيا در راستاي نياز‌هاي تشكيلات جديد سياسي بود. وارنيوس (Varenius) در عوض فصل مشترك ميان سنت عصر نوزايي و جغرافياي نوين قرار داشت. اين آلماني مقيم هلند در دوران جنگ‌هاي سي ‌ساله از پاره‌اي جهات يك كيهان‌شناس در معناي قرن شانزدهمي كلمه باقي ماند. او بهتر از هر كس ديگري نشان داد چگونه پيوند‌هاي اساسي فضا در سازوكارهاي منطقه‌اي به كار گرفته مي‌شود و به اين جنبه از مسئله، نام جغرافياي عمومي داد. وارنيوس بر اين حقيقت آگاهي داشت كه اين بخش از جغرافيا به توجيه پيكربندي و شكل ظاهري ويژه هر سرزمين توانا نيست و از اين‌رو آن‌چه را كه جنبه گوناگوني غير منطقه‌اي داشت زير عنوان جغرافياي خصوصي طبقه‌بندي كرد. اثر او درباره ژاپن، نمونه‌اي از پژوهش‌هايي است كه چگونگي نگرش او را ازمسئله نشان مي‌دهد. با اين همه محتواي كلي اين مطالعه چندان اميدوار كننده نبود. مباني اخترشناسي و كيهان‌شناسي وارنيوس با توفيقي بسيار همراه بود، نيوتون كه مسحور جغرافياي عمومي او بود ترتيبي داد تا اين كتاب به زبان انگليسي ترجمه شود ولي پرتوهايي از روشنايي كه او به مسئله مي‌تاباند چنان نيست كه بتواند نظم علمي جغرافيا را از دشواري‌هاي ناشي از اختلاف ميان كيفيت روبه رشد نقشه‌نگاري و فراواني داده‌هاي نو از يك سو و به كارگيري آنها به منظور درك و توضيح تمايزات و گونا‌گوني منطقه‌اي جهاني از ديگر سو رهايي بخشد.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جغرافيا و عصر روشنايي‌ها

دولت متجدد: ديوان سالاري و آمار
در آلمان تكنيك نمونه‌گيري آماري با اتكا به شيوه‌هاي رايج در علم ماليه، به شتابي روزافزون رو به توسعه نهاد. در اروپاي مركزي و روسيه كه تشكيل دولت در آنها با وقفه و درنگ روبرو بود، مقدم آمار گرامي شمرده شد. حكام، روشن‌بين كه بر آن بودند كشور خود را به راه تجدد رهبري كنند، به صرافت افتادند با توسعه آمار هرچه سريعتر بر اقتدار خويش بيفزايند. از اين زمان جغرافيدانان بر آن شدند تا در توصيف‌هاي ناحيه‌اي به توضيحات آماري استناد كنند، ابزاري كه تا آن زمان خود را از استفاده از آن محروم داشته بودند. با اين همه، با تأسف اين رسم در ميان آنان رواج گرفت كه تنها به استفاده از داده‌هاي دست دوم قناعت ورزند. تا آنجا كه عرصه مطالعات آنان تنها به بر شمردن يكنواخت مكان‌ها و فعاليت‌ها خلاصه شد و چندي نگذشت كه ناگزير شدند در پژوهش‌هاي خود منحصراً به تقسيمات اداري دولتي و يا كليسايي استناد جويند. در اين تقسيمات كه در گذشته بس دراز و پيچيده فئودالي ريشه داشت، نه اطلاعات مربوط به ذخاير زيرزميني و خاك و ناهمواري و پوشش گياهي به چيزي گرفته مي‌شد و نه قلمرو جاذبه شهر‌هاي صاحب‌ نام و پرآوازه به حساب مي‌آمد؛ به عبارت ديگر اين تقسيمات اختياري و از پيش خود، از هيچ منطق جغرافيايي روشني تبعيت نمي‌كرد. در عصري كه رودها بخش اساسي نيرو و كار حمل و نقل سنگين را عهده‌دار بودند، فيليپ‌بوآش (Philippe Buache) بر اعتبار حوضه رودها تأكيد فراوان داشت و توصيه مي‌كرد تا حدودي واحد‌هاي اداري، با خطوط مياناب انطباق داده شوند. با اعمال نفوذ او مجلس 1789 فرانسه در نامگذاري استان‌هايي كه جايگزين ولايات سابق مي‌شدند با گشاده دستي تمام از نام رودها و كوه‌ها استفاده كرد.

«فيليپ بوآش» و اعمال نظريات او بر روي نقشه‌ها
 
  • Like
واکنش ها: mrc

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نقشه‌نگاري علمي:
دولت متجددي كه به تحكيم پايه‌هاي قدرت خويش مي‌انديشد، تنها به دلايل علمي نيازمند تشريك مساعي جغرافيا نبود و اشتهار آن را ديگر از آن پس نمي‌شد صرفاً به اعتبار نظامي آن منتسب دانست، بلكه اين امر به قياسي بازتاب اعتبار رياضيدانان و اخترشناسان آن كشور بود.
نقشه‌نگاري اطلس‌هاي بزرگ، نخست در فلاندر و سپس در هلند فعاليتي خصوصي بود، ولي در فرانسه، به عهد اقتدار لوئي چهاردهم به صورت يك امر دولتي درآمد .موضوع فعاليت عبارت از تبديل نقشه‌هايي با مقياس كوچك، از نوع نقشه‌هاي جهان‌نما، به نقشه‌هايي با مقياس بزرگ و يا به عكس بود كه به ياري مجموعه‌اي از عمليات منظم صورت مي‌گرفت. اندازه‌گيري اخترشناختي عرض‌هاي جغرافيايي، به موفقيت‌هاي جديدي نايل آمد. استفاده از خورشيد‌گرفتگي بدين منظور از عهد باستان رواج داشت. براي تعيين موقعيت نقاط در قاره نو، يك كيهان‌شناس اسپانيايي موسوم به خوان‌لوپز دو ولاسكو (Juan Lopez de Velasco) توانست در فاصله سال‌هاي 1571 تا 1577 از خورشيد‌گرفتگي‌هاي سال‌هاي 1577، 1578 و 1584 بهره جويد. در آغاز سده هجدهم اقدامات لازم براي تعيين مختصات جغرافيايي حدود 100 نقطه، در سال 1760 براي 200 نقطه و در سال 1788 براي 1540 نقطه به انجام رسيد و اين خود از شتاب گرفتن شناسايي‌ها حكايت داشت. با توجه به دشواري‌هاي علامت‌گذاري‌هاي اخترشناختي و هزينه سنگين آن، لازم آمد تا نقشه‌نگاري سيستماتيك براي پوشش دادن به سطوح گسترده‌تر، بر روش‌هاي مناسب‌تري تكيه كند.
طي اين مدت، اندازه‌گيري زوايا به پيشرفت‌هاي نماياني دست يافت و از آن ميان روش مثلث بندي بود كه اساس كار را بر نقشه‌برداري از زمين و بر اساس پايه‌اي قرار مي‌داد كه طول آن با مساحي محاسبه مي‌شد. بررسي داده‌هاي حاصل از اندازه‌گيري‌هاي اختر‌شناختي كه در نقاطي چند صورت مي‌گرفت، امكان مي‌داد تا انسجام سيستم نقشه‌برداري تضمين شود. در فرانسه در زمان لوئي چهاردهم، براي نخستين بار در جهان، عملياتي براي نقشه‌برداري آغاز شد كه در مقياس يك كشور بزرگ صورت مي‌گرفت. از ميان اقدامات انجام يافته مي‌توان از اندازه‌گيري قوس نصف‌النهار، اجراي مراحل اول و دوم مثلث‌بندي در سراسر كشور و تهيه نخستين نقشه توپوگرافي سيستماتيك ياد كرد، مقياس 86400/1 ، از اين نقشه ابزاري كارآمد وگرانبها براي احداث راه‌ها و پيشبرد عمليات نظامي ساخت. در سده هجدهم تمايز محسوسي ميان جغرافيدان و نقشه‌نگار وجود نداشت. انقلاب نقشه‌نگاري كه در اواسط اين قرن ثمرات خود را به روشني نشان مي‌داد، موجب پيدايش پيشه جديد مهندسي جغرافيا شد. كساني كه بدين پيشه روي مي‌آوردند اغلب به كار نقشه‌برداري و تدارك بايگاني‌ها اشتغال داشتند و گروه قابل توجهي از جغرافيدانان حرفه‌اي را تشكيل مي‌دادند. از سال 1800 به بعد، جدايي كار نقشه‌نگاري از جغرافيا شتابي تازه به خود گرفت. با اين حال نظم علمي جغرافيا همچنان بر اساس كاربرد نقشه قرار داشت. نقشه‌برداري توپوگرافي از اين پس در دست تكنسين‌ها بود نه جغرافيدانان، در عوض گروه اخير، يعني جغرافيدانان، نقشه‌نگاري موضوعي را در جريان سده نوزدهم توسعه بخشيدند؛ رشته‌اي كه بدون آن عرضه داده‌هاي حاصل از تحقيقات و يا نمونه‌گيري‌ها به صورت كلي نگر ميسر نبود. اما تدارك نقشه‌هاي دريايي با دشواري‌هاي ويژه‌اي برخورد كرد. در عرشه كشتي‌ها استفاده از تكنيك‌هاي بسيار دقيق اندازه‌گيري اخترشناختي نصف‌النهار تقريباً غير ممكن بود و مثلث‌بندي، به ويژه در نقاطي كه خطوط ساحلي بريده بريده و دماغه و جزاير فراوان بودند بسيار دشوار مي‌نمود. جان‌ هاريسون (John Harisson) در فاصله سال‌هاي 1735 تا 1757، زمان‌سنج دريايي ابداع كرد و به كار گرفت و با اين اختراع، شرايط دريانوردي و نقشه‌نگاري يكسره دگرگون شد. در پايان سده هجدهم، نقاط سفيد در نقشه‌هاي جغرافيايي، به قلمروهاي قطبي و به درون قاره‌ها منحصر ماند.

اختراع زمان‌سنج دريايي توسط «جان هاريسون»

اختراع دماسنج و فشارسنج توسط «گاليله» و «توريچلي»
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جغرافياي فيلسوفان

جغرافيا و تجربه كار زمين، روسو و پستالوزي:
مرداني كه از تجربه مطالعه بر روي زمين محروم بودند هنوز نياموخته بودند موضوع پژوهش خود را از نزديك و به طور مستقيم مورد بررسي قرار دهند. خوانندگان عموماً دلبسته روايت‌هاي سفر بودند. اما به عقيده روسو آموزش را مي‌بايد به بيرون از عرصه كلاس‌هاي درس هدايت كرد، بايد اين براي همه فراهم شود كه خود در برخورد با واقعيت‌ها به عمق آنها آشنا شوند. آثار تربيتي روسو را شاگردش پستالوزي پي گرفت و بر اساس ديدگاهها و تعاليم استاد خود، در صدد ايجاد مدارس چندي بر آمد. اين مدارس در قياس با ساير مؤسسات فرهنگي، دانش‌آموزان را با ديدگاه‌هايي نو از آيين علمي جغرافيا آشنا مي‌كرد.

زايش جغرافياي علمي

I) نيمه نخست سده نوزدهم:
در نيمه دوم سده هجدهم انقلاب‌هاي تكنيكي از كانون اصلي خود در انگلستان چونان امواجي پي در پي در رسيدند و كشت مداوم و مستمر زمين و استفاده از اشكال متمركز انرژي را – كه در آغاز به زغال‌سنگ تكيه داشت – ميسر كردند و اين خود بر تحرك انسان‌ها و ثروت‌ها افزود. عاملان اين تحرك در اروپا، در دهه 1810، كشتي بخار و در خشكي‌ها در دهه 1820، خطوط راه‌آهن بود و چنين بود كه در رابطه ميان انسان و محيط زيست او دگرگوني‌هاي بنيادي پديد ‌آمد.
رشد مراكز شهري از اين پس به منابع موجود در شعاع چند ده كيلومتري اطراف شهر محدود نمي‌ماند.تراكم ميزان جمعيت، در آفاقي كه به ناگاه رو به گسترش نهاده بود، فزوني گرفت.جغرافيدانان مسحور اين دگرگوني‌ها شدند؛ با اين همه علاقه آنها به درك وضعيت سرزمين‌هايي كه اطلاعات كمي از آنها در دست بود به مراتب بيش از فهم تغييراتي بود كه اروپا از سر مي‌گذراند.
سده نوزدهم زمان پديد آمدن دانشگاه‌ها، يعني كانون‌هايي بود كه در آن پژوهش به مرحله بالايي از شكوفايي دست يافت. اين مراكز، به ويژه در كشورهاي كاتوليك، پس از عصر نوزايي به راه انحطاط افتاده بود. پس از اصلاحات انجام يافته در دهه 1810 به وسيله گيوم فن هومبولت (Guillaume Von Humboldt) در پروس، دانشگاه‌ها نخست در اين كشور و سپس در ديگر كشورهاي اروپايي به صورت مراكز پيشبرد انديشه‌هاي بنياني در آمدند.
به منظور بار آور شدن هر چه بيشتر پژوهش‌ها از طريق تبادل انديشه، گردهمايي‌هاي دوره‌اي به صورت ابزاري كارآمد به خدمت گرفته شدند. الكساندر فن هومبولت در جريان دهه 1820، كنگره‌هاي علمي نوين را پايه‌ريزي كرد.
در سده گذشته نقش دانشگاه‌ها در انتقال دانش جغرافيا مدتها بسيار اندك بود؛ از جمله كمتر دانشگاهي به امر به آموزش جغرافيا تمايل نشان مي‌داد. از اين رو كوشش مراكز عالي مصروف ايجاد زمينه هاي ديگري از جغرافيا شد. از آن ميان وابستگان به نهادهاي استعماري و هيأت‌هاي مذهبي و بازرگانان اروپايي به هنگام ورود به كشوري كه در آن زمينه تماس با رابطها و عوامل محلي فراهم نبود تمايلي بسيار به كسب اطلاعاتي دقيق درباره آن كشور از خود ابراز مي‌داشتند. بنابراين چاپ گزارش‌هاي سفر به منظور ارتقاء سطح شناخت عمومي مفيد دانسته شد و عمده‌ترين هدف از تشكيل انجمن‌هاي جغرافايي تحقق چنين هدفي بود. نخستين انجمن از اين دست، در 1820 در پاريس تأسيس شد و ايجاد انجمن سلطنتي جغرافيا در انگليس در 1830 اتفاق افتاد و تا سال 1860 شمار بسياري از اين انجمن ها در پايتخت‌هاي كشور‌هاي گوناگون تأسيس شد.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
) نوآوران بزرگ؛ الكساندر فن هومبولت و كارل ريتر:
سده نوزدهم انگيزشي قاطع براي جست و جوي علتها و ساز و كارها (مكانيسم‌ها) پديد آورد. در دوراني كه علوم طبيعي به پيشرفت‌هاي قاطع دست يافته بودند، طبيعي بود نظمي از علم كه در حال شكل گرفتن بود، بيشتر از انگاره‌هاي علوم طبيعي پيروي كند تا علوم انساني. الكساندر هومبولتAlexander Von Humboldt (1769- 1859) در اين عرصه حضوري مستمر و مشاركتي همه جانبه داشت. هومبولت با كاربرد آمار آشنايي يافت.
قريحه الكساندر هومبولت او را به سوي علوم به ويژه فيزيك و يا علوم طبيعي سوق مي‌داد. در به كارگيري رياضيات چندان چيره‌دستي از خود نشان نداد كه بتواند يك فيزيكدان قدر اول شود. با اين همه او يك كارشناس برجسته در زمينه مغناطيس زمين شمرده مي‌شد. چندي نگذشت كه تاريخ طبيعي او را مسحور خود كرد و از او يك گياه‌شناس طراز اول ساخت؛ افزون بر آن هومبولت توانست طي سال‌هايي كه با مدرسه معدن فريبرگ در رفت‌ و آمد بود، دانسته‌هاي خود را در معدن‌شناسي و زمين‌شناسي گسترش دهد. او در روياي آن بود كه يافته‌هاي كاشفان بزرگ درياها را طي آخرين دهه‌هاي سده هجدهم در زمينه شناسايي فضاهاي اقيانوسي و ساحلي، در پهنه دروني خشكي‌ها و قاره‌ها تكرار كند. وي سفرهاي زيادي كرد، از شماري از بلند‌ترين قله‌هاي آند صعود و ارتفاع آنها را محاسبه كرد. اين سير و سفر، چهار سال به درازا كشيد. انبوه اطلاعات گردآوري شده چنان سترگ بود كه چاپ آنها نزديك به يك ربع قرن به طول انجاميد. وي پس از گذر از مرز هشتاد سالگي بود كه سرانجام نگارش كتابي را به پايان آورد كه در آن حاصل عمري دراز از تلاش و كاري مستمر در مسير شناخت سياره ما زمين گرد آمده بود: كيهان شناخت (Kosmos) برجسته‌ترين و موفق‌ترين اثر الكساندر فن هومبولت شمرده مي‌‌شود. هومبولت پيش از هر چيز يك مسافر و يك طبيعيدان بزرگ بود. شناخت جامع او از معدن‌شناسي، زمين‌شناسي و گياه‌شناسي به او امكان داده بود بسياري از جنبه‌هاي دقيق چشم‌انداز‌ها را باز شناسد و آنها را با هم در ارتباط قرار دهد. به جاي در كنار هم قرار دادن داده‌ها او در تكاپوي فهم اين نكته بود كه چگونه پديده‌ها با هم در تلازم‌اند و وابسته به يكديگر‌ند. هومبولت از ميان پژوهش‌هاي جغرافياي گياهي كه خود از جمله آغازگران نام آور آن بوده، به مفهوم محيط تكيه بسيار مي‌كند. هومبولت به منظور روشن كردن چگونگي پراكندگي پديده‌هاي جغرافيايي، مشاهدات انجام شده را در مقياس‌هاي گوناگون به كار مي‌گيرد. تفسير‌هاي مربوط به انواع منطقه‌اي كه از روزگار باستان معمول بوده، بر عدم تقارن خصوصيات آب و هوايي ميان قاره‌هاي جهان تكيه داشته است؛ به طوري كه جبهه‌هاي شرقي قاره‌ها در معرض تأثيرات موسمي‌ها قرار مي‌گيرد، در حالي كه بر روي لبه‌هاي غربي قاره‌ها، بيابان‌ها و يا ناحيه‌هايي با آب و هواي مديترانه‌اي رو به توسعه دارند. هومبولت به تشريح اين فضاها مي‌پردازد و جهت وزش بادهاي غالب را عامل آن مي‌شناسد؛ همچنان كه جريان‌هاي بزرگ دريايي نقشي اين چنين را در گودي اقيانوس‌ها ايفا مي‌كنند، نام هومبولت بر جريان دريايي سردي كه عامل خنكي نسبي هوا و سيماي بياباني پرو مي‌شود، يادآور تلاش او در درك چنين واقعيتي است. هومبولت نخستين كسي است كه از سازوكارهايي كه در پيدايش چنين وضعيتي مؤثراند پرده برداشته است. به عقيده او جغرافيا تنها مطالعه درباره واقعيت‌هايي با مقياس كوچك، آنطور كه در نقشه‌ها مي‌بينيم نيست، بلكه دانشي است كه از چهره متنوع سياره ما را با استفاده از مشاهده مستقيم پرده بر‌مي‌دارد.
تفسير مي‌بايد از مشاهده مستقيم محيط آغاز شود، ولي محيط واقعيت‌ها را در مقياس‌هايي متفاوت باز مي‌تاباند. جغرافياي هومبولت تكيه بر برداشت‌ها و رويكرد‌هاي كيهان‌شناختي سنتي دارد و عنوان كتاب بزرگ او يعني كيهان شناخت، يادآور چنين تكيه‌گاهي است. هومبولت از مكان سياره ما در فضا و از ديناميك ويژه آن، به تفسيري از ناهماهنگي‌ها مي‌رسد كه يكسره او را مسحور خويش مي‌كند. او به لحاظ فلسفي به نويسنده بلند آوازه آلمان، گوته (Goethe) نزديك است. تأكيد او بر تمايزهاي ناحيه‌اي زمين، ريشه در انديشه‌هاي فلسفي كانت دارد. هومبولت به عنوان يك طبيعت‌گرا، مفهوم كليدي محيط را وارد عرصه جغرافياي مدرن مي‌كند.

«الكساندر هومبولت»
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فريدريش راتزل و تولد جغرافياي انساني:

فريدريش راتزل (Friedrich Rutzel) تحصيلات دانشگاهي خود را به ترتيب در دانشگاههاي هايدلبرگ، ينا و برلن در رشته جانور شناسي دنبال كرد و تحت تأثير موريتس وگنر Moritz) Wegner) به داروينيسم گرويد. وگنر، اشاعه نظريه‌هاي دانشمند بزرگ انگليسي را در آلمان بر عهده داشت و به ويژه به سبب نقش تعيين‌كننده‌اي كه براي مهاجرت در پيدايش وجوه تمايز ميان گونه هاي زنده قائل بود به شهرت رسيد. راتزل به هنگام نگارش نخستين اثر خود، جوهر و سرنوشت جهان آلي كه در 1869 انتشار يافت، تحت تأثير اين دانشمند قرار داشت. راتزل در 1876 كرسي تدريس جغرافيا را در دانشگاه فني مونيخ عهده‌دار شد و سپس در 1886 خود را به دانشگاه لاپيزيك منتقل كرد كه از اعتبار و تشخص علمي بيشتري برخوردار بود. در اينجا راتزل زندگي منظم يك دانشگاهي را اختيار كرد و آثاري بسيار از خود به يادگار نهاد. راتزل در ادراك خود از جغرافيا، از بسياري جهات مديون هومبولت و ريتر بود. او آثار اين دو را با تعمق بسيار مطالعه و آنها را بر اساس ديدگاههاي داروين شالوده‌بندي كرده بود و در جستجوي تدوين قوانيني عمومي بود تا تأثير محيط طبيعي را بر گروه‌هاي انساني به اثبات برساند. او بدينسان به مطالعه روابطي وابستگي نشان مي‌داد كه به اصطلاح به صورتي ميان جامعه‌ها و محيط زيست آنها در حال گسترش بود. راتزل بر اين انديشه آموزگار خود موريتس وگنر تكيه كرد كه حركت، از جمله خصوصيات اصلي جهان جانداران و به ويژه انسان‌ها است و اين تفكر او را به آنجا هدايت كرد كه براي پديده‌هاي جابجايي و رفت و آمد و يا به اصطلاح روابط افقي كه در ميان جامعه‌ها در نقاط گوناگون زمين در حال گسترش بود، اعتباري روزافزون قائل شود. در ديدگاه دارويني، نقشي كه طبيعت و محيط زيست در شكل بخشيدن به گروه انساني ايفا مي‌كرد برجستگي خاصي مي‌يافت. فريدريش راتزل با انتشار جغرافياي انساني (Anthropogeographie) خود، گامي بلند در اين مسير برداشت و كوشيد تا به موضوع و روش مطالعه استحكامي علمي ببخشد. راتزل تحت تأثير آموزه‌هاي دارويني، به بخشي از نظم علمي ما، عنوان جغرافياي علمي داد. او از اين بخش، به عنوان تاريخ طبيعي جامعه‌هاي انساني در ارتباط با محيط زيست آنها تعبير مي‌كرد. راتزل به‌ جاي معطوف داشتن تمامي توجه خود به جانب روابطي كه به گونه‌اي محلي ميان نظم‌هاي گوناگون طبيعت، برقرار و بوم‌شناسي دست‌اندر كار تبيين آن است، بر اهميت رفت و آمد تأكيد مي‌كند. باري راتزل در واپسين سال‌هاي عمر، از ديدگاه دارويني كه در روزگار جواني شيفته آن بود، فاصله گرفت و در ادراك خود از تحول جامعه انساني، به كارل ريتر نزديك‌تر شد. در ثلث آخر سده نوزدهم، جغرافيا مرحله اساسي خط سير تحول خود را پشت سر نهاد. گشايش افق‌هاي بازرگاني، تأسيس امپراتوري‌هاي مستعمراتي و بالا گرفتن سريع جريان‌هاي ناسيوناليستي، توجهي را كه همه جا نصيب جغرافيا مي‌شد و همچنين نهادي شدن سريع آن در چهارچوب‌هاي آموزشي توجيه مي‌كرد. پژوهش‌ها در اين عرصه بر نقشه‌نگاري منظم و مقياس بزرگ بخش رو به گسترشي از سياره زمين و بر استفاده از منابع آماري تكيه داشت؛ منابعي كه فايده آن براي فعاليت‌هاي بازرگاني روبه افزايش نهاده بود. تحليل‌هاي جغرافيايي با به كارگيري مفاهيم برخاسته از علوم طبيعي، علم اقتصاد و علوم انساني، هر لحظه بر غناي خويش مي‌افزود. جغرافيا با قبول اين وظيفه كه جامعه‌ها را از خلال ارتباط آنها با محيط پيرامونشان تحليل كند، برنامه كاري را برگزيد كه از ديد ساير علوم اطمينان‌بخش مي‌نمود. لازمه چنين گزينشي در واقع قبول تضادهايي بود كه به مدت نيم‌قرن مانع از آن شد كه جغرافيا بتواند به برنامه‌هايي كه به طور رسمي براي آن در نظر گرفته شده بود عمل كند و اين امر امكان توسعه سنت‌هاي ملي گوناگوني را كه از 1890 تا 1950 به درازا انجاميد،‌ ميسر كرد.

عصر مكاتب ملي: 1890 – 1950
مفاهيم سه گانه جغرافياي انساني:
جغرافيا در يك زمينه فكري آرام‌تر رو به تحول نهاد. نقشي كه براي آن در نظام آموزش ابتدايي و متوسطه قائل شده بودند، حضور گروه‌هاي آموزشي جغرافيا را در دانشگاه‌ها توجيه مي‌كرد. در فاصله سال‌هاي 1890 تا 1910، ديگر رشته‌هاي علوم انساني توانسته بودند جاي پاي خود را در دانشگاه‌ها استحكام ببخشند.
از 1890 به بعد سه تلقي گوناگون از جغرافيا در برابر هم صف‌آرايي كردند:
1. بسياري به هدف سنتي جغرافيا، يعني بررسي تمايزهايي ناحيه‌اي وفادار ماندند.
2. شيفتگان موضوع و روش مطالعه تكامل‌گرا، به روابط ميان گروه‌هاي انساني و محيط زيست آنها تكيه كردند. چنين گزينشي مستلزم فردي شدن هرچه بيشتر جغرافياي انساني بود.
3. جمعي با عنوان كردن يك تعريف وحدت‌گرا در صدد برآمدند از تقسيم نظم علمي جغرافيا به شاخه‌هاي گوناگون ممانعت به عمل آورند، بر اساس اين تعريف، موضوع جغرافيا، بررسي و مطالعه چشم‌اندازها بود و بس.
كثرت اهداف اعلام شده چندان براي جغرافيدانان دردناك نبود ولي توجه به هر يك از اين اهداف، از مكتبي به مكتب ديگر توفير مي‌كرد. جغرافياي آلمان به ويژه به چشم‌اندازها و رويكردهاي ناحيه‌اي عنايت داشت، در حالي كه فرانسويان علاقه بسياري براي مناسبات ميان گروه‌هاي انساني و محيط زيست آنها از يك سو و براي ساختارهاي ناحيه‌اي از سوي ديگر قائل بودند.
در ايالات متحده آمريكا، مكتب بركلي در عين حال به چشم‌اندازها و بر روابط متقابل ميان انسان و محيط، نظر دوخته بود. مي‌بينيم كه در اين برداشت‌ها، عوامل سه‌گانه دو به دو با يكديگر تلفيق شده‌اند. فاصله سال‌هاي 1890 – 1950 زماني است كه در آن مكتب‌هاي ملي بر ديدگاه‌هاي ويژه خود پاي مي‌فشردند. با اين همه بديهي است كه تمام كشورها قادر نبودند جهت‌گيري‌هاي ويژه‌اي براي خود ابداع كنند و از اين‌رو به گزينشي از ميان مكاتب ياد شده دست زدند.

تحول جغرافياي طبيعي:
گوناگوني، مكاتب ملي در جغرافيا نمي‌بايد وجهي را كه جمله اين مكاتب در آن اشتراك نظر دارند پنهان نگاه دارد و آن نقشي است كه آنان براي عوامل طبيعي قائل بودند. اگر كه جغرافياي انساني درباره مباني نظري خود دستخوش برداشت‌هايي ناهمگرا بود، در عوض ديدگاه طبيعت‌گرا، كار كساني را كه با ناهمواري، آب و هوا، آب‌نگاري و يا پوشش گياهي سر و كار داشتند آسان كرد.
با اين همه، در انتهاي سده نوزدهم، دو جهت‌گيري متمايز در جغرافياي طبيعي شكل گرفت. جهت‌گيري نخست بر آن بود تا اصالت و نومايگي عمومي محيط‌هاي زيست را از ديدگاه بوم‌شناسي- دانشي كه در پي تحكيم مباني خويش بود دريابد و جهت‌گيري دوم هر بار به يكي از مباني جغرافياي طبيعي يعني اشكال ناهمواري، آب و هوا و يا پوشش گياهي تكيه مي‌كرد. پوشش گياهي مي‌تواند به عنوان شاخص كلي محيط زيست به كار آيد. هومبولت پيشاپيش اهميت آن را ياد‌آور شده و پژوهشگر آمريكايي فريدريك ‌اي. كلمنتز (Fredric E. Clements) به روشني آن را توضيح داده بود. كلمنتز به تحليل توالي سازندهايي دست زد كه پياپي بخشي از خاك را به اشغال خود درمي‌آورند و به تشريح چگونگي تحول اين سازندها به سوي وضعيتي پرداخت كه در آن با محيط زيست در تعادل قرار مي‌گيرند.
مطالعات موضوعي در جغرافياي طبيعي از اعتباري به مراتب بيشتري برخوردار بوده است. موضوع در قلمرو ژئومورفولوژي به آساني قابل درك است. تاريخ ژئومورفولوژي در تمام طول سده نوزدهم از تاريخ زمين‌شناسي و مباحث مربوط به طول دوران تحول، جدايي‌ناپذير بوده است. شناسايي زمين از جمله اهدافي بود كه افسران نقشه‌نگار در پي آن بودند. در ايالات متحده آمريكا، اقدامات انجام يافته در مركز مطالعات زمين‌شناسي براي ويليام موريس داويس (William Morris Davis) مباني لازم را براي صورت‌بندي نظريه (دور فرسايش عادي) فراهم آورد. او موفق شد پروژه جيمز هاتون را كه از پايان سده هجدهم همچنان ادامه داشت، به پايان آورد و ژئومورفولوژي را در چهار‌چوبي مشابه ديگر علوم طبيعي جاي دهد. به فرضيه‌هايي كه به روشني تدوين و با براهيني كه عموماً به صورت مجموعه‌اي از نمودارها عرضه شدند، امكان بازآفريني تاريخ بخش‌هايي از پوسته جامد، در مقياس ادوار زمين‌شناسي فراهم آمد. نظريه داويسي تا دهه 1950، تئوري غالب در ژئومورفولوژي به شمار آمده است. استحكام ژئومورفولوژي داويسي و ساختار نظري آن، بسياري از جغرافيدانان را به سختي مفتون خود كرد؛ ولي در عوض آنان را از درك كنش‌هاي متقابل انسان و محيط كه در كانون اصلي انديشه جغرافيايي اين عصر قرار دارد، دور نگاه داشت.

«ويليام موريس داويس»

ويدال دولابلاش و جغرافياي فرانسه:
مكتب جغرافيايي فرانسه پيشرفت‌هاي خود را مرهون پل ويدال دولابلاش (Paul Vidal de la Blache) و حلقه درخشاني از دانشگاهياني است كه به پايمردي و هدايت او قدم در راه نهادند.

«پل ويدال دولابلاش»
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چگونگی نام گذاری توفانها

تا قبل از سال 1950 ميلادي، اداره هواشناسي امريکا National Weather Service بهنگام توضيح طوفان ها به مردم دچار مشکل بود چرا که تفهيم مختصات تخصصي طوفان و سيل براي مردم عادي از طريق رسانه ها مشکل بود. مثلا رديابي دو يا چند طوفان و توضيحش به مردم مشکل بود. تا قبل از 1950 از نامهاي ساده اي چون Able, Baker, Charlie استفاده مي شد اما از 1953 به بعد طوفان ها و سيل ها بصورت نامهاي انگليسي و فرانسوي و اسپانيايي نامگذاري شدند و از انجا که هر طوفاني در دقايق مختلف از خودش واکنش ها و رفتارهاي متفاوتي نشون ميده که بيشتر شبيه رقتارهاي زنانه است، از نام هاي زنانه استفاده شد اما از سال 1979, بدليل اعتراض فمنيستها، نامهاي مردانه هم بکار گرفته شد. کشتي ها را هم با نامهاي زنانه نامگذاري مي کنند.
سه طوفان مردانه ي Bob, David and Frederick بدليل اثرات مخربي که داشتند نامهايشان بايگاني شده و ديگه تکرار نميشه.
کلا شش ليست از نامهاي طوفان ها در اين اداره هست ، براي منطقه آتلانتيک امريکا، که هر شش سال يکبار دوباره استفاده ميشه، و در منطقه هاوايي از چهار ليست استفاده ميشه. اما اگر يک طوفان داراي اثزات مخرب عظيم باشه و خيلي نزد مردم معروف بشه ديگه اون اسم دوباره در آينده براي طوفان هاي بعدي بازمصرف نميشه و از ليست خارج و بايگاني ميشه : مثل طوفان آندرو ، که بجاي آندرو از الکس استفاده ميشه. همينطوره براي نامهاي فرانسيس، ژان و ايوان ... کشورهاي مختلف دنيا هم براي خودشون نامگذاري هاي بومي دارن. هر طوفاني را نامگذاري نمي کنند بلکه بايد ابتدا از سطح Tropical Depression شروع بشه و به مرحله Tropical Storm برسه ، يعني واقعا خطرناک بشه ، تا شايسته نامگذاري بشه. وقتي که سرعت وزش باد به 39 مايل در ساعت برسه بهش ميگن tropical storm ، و هنگامي که به 74 mph برسه ميشه hurricane or typhoon
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نتایج تحقیقات زمین شناسان آمریکایی نشان می دهد که منطقه آمریکای شمالی به دلایل
مختلفی که می تواند با تاثیرات بعد از عصر یخبندان ارتباط داشته باشد، نسبت به دیگر نقاط زمین از نیروی گرانشی بیشتری برخوردار است.

به گزارش خبرگزاری مهر، نتایج تحقیقات دانشمندان "برنامه تکامل زمین" در موسسه عالی تحقیقات در کانادا و مرکز فیزیک نجوم دانشگاه هاروارد در برنامه ای با عنوان "پروژه گریس" (Gravity Recovery and Climate Experiment) با بررسی 4 ساله تصاویر ماهواره ای با هدف اندازه گیری میدان گرانش زمین در مناطق مختلف دنیا نشان دادند که در نیروی جاذبه شمال شرقی قاره آمریکا در محدوده "بائیا" تا "هادسون" دگرگونی ایجاد شده است.
دانشمندان علت این دگرگونی را تغییرات آب و هوایی پس از عصر یخبندان دانسته اند که بین 90 هزار تا 18 هزار سال پیش اتفاق افتاده است.
بر اساس گزارش پایگاه خبری گالیله، این منطقه هنوز تحت تاثیر فرایندهای پس از عصر یخبندان قرار دارد و این مسئله باعث شده است که نیروی جاذبه در این منطقه بیش از دیگر نقاط زمین باشد.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خلق عوالم جدید از جهان تخریب شده ما



کیهان شناسان فرضیه جدیدی را درخصوص پایان جهان ما ارائه دادند که براساس آن جهان در نهایت به میلیاردها تکه تقسیم شده و هر تکه جهان تازه ای را تشکیل می دهد.
به گزارش مهر، کیهان شناسان معتقدند جهان ما بر پایه حالتی منظم و با اینتروپی اندک (واحد اندازه گیری ترمودینامیک در فیزیک) حاصل از یک "بیگ بنگ" یا انفجار بزرگ به وجود آمده است.
اما این نکته به صورت معمایی باقی مانده که علیرغم وجود ذرات و انرژی در حالتی نامنظم، جهان چگونه چنین منظم آغاز شده است. پاسخ به این پرسش ممکن است در نحوه شکل گیری و از بین رفتن جهان نهفته باشد.
سرنوشت جهان ما به چگونگی تغییر انرژی تاریک متناسب با زمان بستگی دارد. چنانچه این انرژی بدون محدودیت افزایش یابد، در نهایت همه چیز تکه تکه می شود و جهان در جریان واقعه ای تحت عنوان "شکاف بزرگ" از بین می رود.
در حال حاضر "لوریس بوام" و "پل فرامپتون" فیزیکدانان دانشگاه کارولینای شمالی از این تاثیر برای توضیح چگونگی تحت کنترل درآمدن اینتروپی جهان اولیه ما بهره گرفته اند.
در مدل ارائه شده این فیزیکدانان انرژی تاریک بسیار متراکم در نظر گرفته شده که باعث انبساط جهان تا مرز تشکیل "شکاف بزرگ" می شود. اما این تخریب زمانی متوقف شده و غلظت ماده تاریک با غلظت جهان برابر می شود.
در این مرحله هر تکه به خودی خود در هم می شکند. سپس تمامی این قطعات به طور جداگانه درون جهان های مجزایی منقبض می شوند و هر تکه در نهایت جهان تازه ای را خلق می کند.
بنا بر گزارش نیوساینتیست، هر تکه تنها یک کسر از اینتروپی کلی جهان والد خود را در بر دارد. از اینرو هر جهان تازه شکل گرفته در حالتی با اینتروپی پایین آغاز می شود.
فرضیه جدید دانشمندان قرار است با آغاز به کار ماهواره "پلانک" سازمان فضایی اروپا در جولای 2008 مورد آزمایش قرار گیرد. این ماهواره مشخصه های مرتبط با فشار و غلظت انرژی تاریک را اندازه گیری می کند.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نور در تاریکترین کهکشان‌ها جاری است


دانشمندان یک گام به کشف راز چگونگی شکل گیری تاریک ترین کهکشان های موجود در جهان
نزدیکتر شدند.

به گزارش مهر، اجسام کروی شکل کوتوله شامل کهکشان های مرکب از مواد تاریکی هستند که در مثال نمونه کوچکی از آنها می توان به کهکشان های راه شیری و آندرومدا اشاره کرد.
دانشمندان معتقدند: این سیستم های تاریک زمانی غنی از گاز بوده اند اما پس از تبدیل به اقمار کهکشان های بزرگتر، بخش اعظمی از مواد قابل رویت آنها از بین رفته است.
محققان با استفاده از مدل های شبیه سازی شده رایانه ای به بررسی آنچه 10 میلیارد سال پیش بر سر کهکشان های کوتوله غنی از گاز آمده پرداختند. این کهکشان ها به تدریج به مدار سیستم های بزرگتری به اندازه کهکشان راه شیری کشیده می شدند.
دانشمندان دریافتند: نیروی کششی یا "فشار رم" که در اثر حرکت کهکشان های کوچکتر به داخل جرم های بزرگتر ایجاد می شود، نیروی گاز واقع در بین ستارگان در کهکشان های کوتوله را از بین می برد.
این مدل رایانه ای همچنین نشان داد: نیروی جاذبه حاصل از سیستم های بزرگتر بسیاری از ستارگان درخشان کهکشان های کوتوله را به اطراف منحرف می کند. حاصل این عمل شکل گیری کهکشانی در نقطه ای است که بخش اعظم ماده قابل رویت آن غایب است و این در حالی است که اصل ماده تاریک پشت سر جا گذاشته می شود.
به گفته دانشمندان، دستیابی به این نتیجه گامی مهم در درک چگونگی شکل گیری ساختار جهان که یکی از اهداف اصلی در فیزیک نجومی است، به شمار می رود. کشفیات جدید دانشمندان در نشریه "نیچر" به چاپ رسیده است
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گرم شدن زمین و پدیدۀ ال نی نیو
آگاهی های جدید درمورد گرم شدن آب و هوا زنگ خطرجدی را در رابطه با حفاظت از محیط زیست بصدا درآورده اند. کما اینکه نیز به عینه همه ما شاهدیم که ده سال از گرم ترین سال های موجود تنها از سال 1994 تا به امروز بوفوع پیوسته اند.

آذین داد:
بنا بر یک بررسی علمی، احتمال آن وجود دارد که سال 2007 در سراسر کره زمین گرمترین سال، از تاریخ شروع ثبت مقادیر هواشناسی شناخته شود و دراثر ترکیب تغییرات آب و هوا و پدیدۀ ال نی نیو، دمای محیط در این سال به بیش ازدما درسال 1998 که گرمترین سال ثبت شده تا کنون می باشد، برسد. احتمال وقوع چنین حالتی بیش از 60 درصد ارزیابی می شود.
ال نی نیو پدیده ای منظم نیست، بلکه بیشتربگونه ای نامنظم و همچنین با شدت های نامنظم هر 3 تا 8 سال در سواحل آمریکای جنوبی بوقوع می پیوندد. علت بروز این پدیده هنوز کاملا شناخته نشده است.

مسئله محیط زیست و حفاظت از آن در نزد افکار عمومی بیش از پیش اهمیت می یابد.
تقریباَ هر روز از طریق رسانه های عمومی اخبارو گزارشات مختلفی پیرامون تغییرات آب و هوا، توفان ها، سیلاب ها، ذوب شدن یخچال های طبیعی و یخ های قطبی و یا گرم شدن جریان های دریایی منتشر می شوند. در حال حاضر هیچ دانشمند و یا هیچ سیاستمدارجدیی نمی تواند تغییرات آب و هوا و افزایش دمای محیط زیست را که به دلیل آزاد شدن گازهای گلخانه ای در آتمسفربوجود می آید، کتمان کند.
بنا بر یک بررسی علمی، احتمال آن وجود دارد که سال 2007 در سراسر کره زمین گرمترین سال، از تاریخ شروع ثبت مقادیر هواشناسی واقع شود و دراثر ترکیب تغییرات آب و هوا و پدیده ال نی نیو، دمای محیط در این سال به بیش ازدما درسال 1998 که گرمترین سال ثبت شده تا کنون می باشد، برسد. احتمال وقوع چنین حالتی بیش از 60 درصد ارزیابی می شود.

آگاهی های جدید درمورد گرم شدن آب و هوا زنگ خطرجدی را در رابطه با حفاظت از محیط زیست بصدا درآورده اند. کما اینکه نیز به عینه همه ما شاهدیم که ده سال از گرم ترین سال های موجود تنها از سال 1994 تا به امروز بوفوع پیوسته اند. دانشمندان زیادی بر این نظرند که دمای کره زمین در قرن حاضر میلادی بین دو تا شش درجۀ سانتی گراد افزایش خواهد یافت. یکی از اصلی ترین دلایل این امرتولید دهشتناک و فزاینده گاز گربنیک دراثر مصرف سوخت ها ی فسیلی می باشد.

از زمان شروع انقلاب صنعتی یعنی حدود سا ل 1750 میلادی تا کنون ، انسان بویژه با تولید گازهای گلخانه ای ، محیط زیست را سخت دگرگون کرده و مورد تاثیر قرار داده است. ولی این امر در 100 سال اخیر با سرعتی جهش وار عمل نموده است.

در هفته های گذشته درخبرها مکررا، از پدیده ایی بنام ال نی نیو سخن رانده می شد.
بطور ساده می توان گفت که پدیدۀ ال نی نیو افزایش دمای آب در سواحل آمریکای جنوبی می باشد. این افزایش دما، یک تغییر غیر معمول است که تاثیری جهانی را در بر دارد.

ال نی نیو به زبان اسپانیایی به معنای کودک است و در این رابطه عیسی مسیح، فرزند حضرت مریم منظور می باشد. زیرا افزایش دمای آب در این ناحیه هر سال، در زمان عید میلاد مسیح بوقوع می پیوندد. این نام ابتدا توسط ماهی گیران اسپانیایی زبان مورد استفاده قرار گرفت؛ این آنها بودند که برای اولین بار متوجۀ افزایش دمای آب دریا شدند. دراثراین افزایش دما، هر سال، بخش بزرگی از ماهی ها در سواحل پرو می میرند.
ال نی نیو پدیده ای منظم نیست، بلکه بیشتربگونه ای نامنظم و همچنین با شدت های نامنظم هر 3 تا 8 سال در این منطقه بوقوع می پیوندد. علت بروز این پدیده هنوز کاملا شناخته نشده است.

بار دیگرباید متذکر شد که بدون محدود کردن استفاده از سوخت های فسیلی وتنظیم تولید گازهای گلخانه ای وبه عبارتی دیگر، بدون عزم جزم و دخالت مستقیم جامعه جهانی، احتمال بوجود آمدن هر چه بیشتر فاجعه های زیست محیطی در آینده ای نزدیک بسیار زیاد خواهد بود.

براستی باید گفت که جلوگیری از تولید بیش از حد گاز کربنیک در دنیا و تطبیق این امربا نتایجی که از تغییرات آب و هوا بوجود می آید، یکی از مهمترین و پرزحمت ترین وظایف جامعه و سیاست در قرن بیست و یکم محسوب می شود.

منبع خبر: آذين داد

 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جغرافيا
جغرافيا
تصورات بسیار گوناگون و گاه غلطی از جغرافیا وجود دارد. جغرافیا فقط حفظ کردن نام مکانها و نقشه برداری نیست هر چند که هر دوی آنها بسیار مهم هستند.
جغرافیا علم مطالعه و توصیف چشم اندازهای طبیعی، کوه ها، آب و هوا، رودخانه ها و انسانها در ارتباط با یکدیگر است. علم جغرافیا یکی از بهترین راه ها برای مطالعه جهان است.
تعاریف زیر گزیده ای از تعاریفی است که برای علم جغرافیا مطرح شده است:
- علم جغرافیا از علوم اجتماعی است که تمرکز اصلی آن بر روی پراکندگی مکانی انسانها و پدیده های فیزیکی زمین است.
- مطالعه جهان فیزیکی (رفتارها، عمل و عکس العملهای متقابل و الگو ها و سیستم های درگیر در آن).
- مطالعه جهان و هر آنچه در آن است.
- مطالعه الگوها و فرآیندهایی که همراه زمین هستند.
- مطالعه ارتباط بین انسانها و محیط زیست آنها با تاکید بر روی پراکندگی مکانی و محیط زیست در مقیاسهای گوناگون
وظیفه اصلی علم جغرافیا توجه به تاثیرات متقابل انسان و طبیعت یا عمل و عکس العمل است. بدین طریق که هر جزء از حیات انسانی و هر پدیده طبیعی و انسان و کیفیت ناحیه ای و عوامل بوم و بومی در داخل یک یا چند شاخه از علم جغرافیا قرار می گیرد و یک نظم ویژه در همه پدیده هایی که در داخل یک سرزمین و یا یک مکان جغرافیایی به ظهور می رسد، بوجود می آید.
در حقیقت فکر جغرافیایی ، توانایی شناخت علل این نظم و وابستگی چهره های طبیعی و انسانی به یکدیگر و دریافت نتایج حاصل ازآن است.
مسائل کشاورزی، معدنی، نژادی، مذهبی و سیاسی ممکن است از طرف متخصصین و کارشناسان کشاورزی، زمین شناسی و صاحب نظران علوم اجتماعی مورد مطالعه و بررسی واقع شود ولی وظیفه اصلی جغرافی دان و ارزش کار او در این است که با توجه به همه عوامل و با در نظر گرفتن رابطه و وابستگی بین انسان و محیط طبیعی در واحد های مکانی، نسبت به پدیده های مختلف قضاوت و داوری نماید.
پس می توان گفت که علم جغرافیا، از طریق تفکر و کاربرد، جهان ما را شکل می دهد و جغرافیدانان به منزله متخصصین محیط جغرافیایی، راهگشا، برنامه ریز، هدایت گر، کشتیبان، مشاهده گر، آموزش دهنده، منتقد و بالاخره زندگی بخش به مکانهای شناخته می شوند. نتیجه آنکه، با تغییر شرایط اجتماعی، محتوای تعاریف جغرافیا نیز تغییر می یابد.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مفاهيم‌ عمده در آموزش‌ جغرافيا
جغرافیا علمی‌ است‌ كه‌ سعی‌ دارد ویژگی‌های‌ مكانها و پراكندگی‌ پدیده‌ها، انسانها و فرایندها را برروی‌ زمین‌ تبیین‌ كند. جغرافیا به‌ روابط‌ متقابل‌ بین‌ انسان‌ و محیط‌ اهمیت‌ خاص‌ قایل‌ است‌. ویژگی‌ اصلی‌ علم‌ جغرافیا، نگرش‌ تركیبی‌ آن‌ و شناخت‌ نمود غالب‌ است‌ و همانند دیگر علوم‌ در حل‌ مسائل‌ از روش‌ علمی‌ استفاده‌ می‌كند.
جغرافیا از طریق‌ شناساندن‌ محیط‌، سهم‌ عمده‌ای‌ در اعتلای‌ فرهنگ‌ عمومی‌ دارد و روش‌ صحیح‌ حفظ‌ محیط‌ و بهره‌برداری‌ بهینه‌ از آن‌ را آموزش‌ می‌دهد. به‌عبارت‌ دیگر جغرافیا می‌كوشد به‌ سؤالات‌ زیر پاسخ‌ دهد:
- چه‌چیز (What)؟
- كجا (Where)؟
- چرا آن‌جا (Why)؟
- چگونه‌ به‌وجود می‌آید؟
- چه‌ اثراتی‌ دارد؟
- چگونه‌ باید از آن‌ بهره‌برداری‌ كرد تا تعادل‌ محیط‌ حفظ‌ شود (How)؟
- چه‌ كسی (Who)‌؟ كِی (When)‌؟

بنابراین‌ اهداف‌ اصلی‌ آموزش‌ جغرافیا بایستی‌ شناخت‌ جامع‌ محیط‌ و ارائه‌ روشهای‌ حفاظت‌ و بهره‌برداری‌ منطقی‌ از آن‌ باشد. آموزش‌ جغرافیا باید تواناییهای‌ زیر را در دانش‌آموزان‌ ایجاد كند:
- درك‌ و فهم‌ دانش‌ جغرافیایی‌ (مفاهیم‌ و اصول‌ علم‌ جغرافیا و ...)
- مهارتهای‌ جغرافیایی
- قدرت‌ تفكر و ایجاد نگرشها و ارزشهای‌ منطقی‌
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چگونگی نام گزاری طوفان ها
تا قبل از سال 1950 ميلادي، اداره هواشناسي امريکا National Weather Service بهنگام توضيح طوفان ها به مردم دچار مشکل بود چرا که تفهيم مختصات تخصصي طوفان و سيل براي مردم عادي از طريق رسانه ها مشکل بود. مثلا رديابي دو يا چند طوفان و توضيحش به مردم مشکل بود. تا قبل از 1950 از نامهاي ساده اي چون Able, Baker, Charlie استفاده مي شد اما از 1953 به بعد طوفان ها و سيل ها بصورت نامهاي انگليسي و فرانسوي و اسپانيايي نامگذاري شدند و از انجا که هر طوفاني در دقايق مختلف از خودش واکنش ها و رفتارهاي متفاوتي نشون ميده که بيشتر شبيه رقتارهاي زنانه است، از نام هاي زنانه استفاده شد اما از سال 1979, بدليل اعتراض فمنيستها، نامهاي مردانه هم بکار گرفته شد. کشتي ها را هم با نامهاي زنانه نامگذاري مي کنند.
سه طوفان مردانه ي Bob, David and Frederick بدليل اثرات مخربي که داشتند نامهايشان بايگاني شده و ديگه تکرار نميشه.
کلا شش ليست از نامهاي طوفان ها در اين اداره هست ، براي منطقه آتلانتيک امريکا، که هر شش سال يکبار دوباره استفاده ميشه، و در منطقه هاوايي از چهار ليست استفاده ميشه. اما اگر يک طوفان داراي اثزات مخرب عظيم باشه و خيلي نزد مردم معروف بشه ديگه اون اسم دوباره در آينده براي طوفان هاي بعدي بازمصرف نميشه و از ليست خارج و بايگاني ميشه : مثل طوفان آندرو ، که بجاي آندرو از الکس استفاده ميشه. همينطوره براي نامهاي فرانسيس، ژان و ايوان ... کشورهاي مختلف دنيا هم براي خودشون نامگذاري هاي بومي دارن. هر طوفاني را نامگذاري نمي کنند بلکه بايد ابتدا از سطح Tropical Depression شروع بشه و به مرحله Tropical Storm برسه ، يعني واقعا خطرناک بشه ، تا شايسته نامگذاري بشه. وقتي که سرعت وزش باد به 39 مايل در ساعت برسه بهش ميگن tropical storm ، و هنگامي که به 74 mph برسه ميشه hurricane or typhoon
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جغرافیا در رم
برخی جغرافی دانان رومی : استرابون :
قسمت اعظم انچه را که اساتید جغرافیا فکر می کردند در مورد جغرافیای باستان می دانند از استرابون سر چشمه گرفت اغلب کتاب هایی که به وسیله اساتید پیشین نوشته شده همگی از بین رفته و یا فقط قسمت هایی از ان باقی مانده است بیشتر اندیشه های تاریخ جغرافیا در یونان و روم باستان که در مأخذها باقی مانده اند باید به صورت قطعه قطعه در کنار هم قرار گیرند اما کارعظیم استرابون در جغرافیا تا حدودی دست نخورده پیدا شد که قسمت های خیلی کمی از ان از بین رفته است و خوشبختانه اولین قسمت از نوشته های استرابون مروری بر چیزهایی است که دیگر جغرافیادانان چون هومر انجام داده بودند کار استرابون مثال دیگر از چیزی است که غالبا به صورت تجربه استاندارد در امده است اعلام یک مؤلف که چه چیزی تالیف کرده است در حقیقت یک جغرافیای جدید است کتاب جغرافیای استرابون سرشار از نوشته های متقدمین وی می باشد او از دانش جغرافیای هومر با وسعت نظر دفاع می کند و نظرات هردوت را اغلب قبول نداشته است او سفرهای پی تیاس به شمال غرب اروپا را مردود می شمارد و همچنین مناطق سکونتی ارسطو را که توسط اراتوستن تعریف شده قبول دارد و بعد ادعا می کند که محدوده ی ممکن برای زندگی انسان به طرف استوا در عرض 5/12 درجه ی شمالی قرار دارد که اصول و علت انرا بازگو نمی کند او همچنین محدوده ی شمالی زمین را برای زیست تا 640 km فاصله از دریای سیاه می داند او بالا ترین دما را در سراسر منطقه حاره مردود می شمارد محاسبه ی محیط کره ی زمین را که توسط پوسیدونیوس انجام شده را تایید میکند از طرف دیگر استرابون نیز توصیف درستی از سیل های نیل دارد و انها را به بارانهای سنگین اروپا –اتیوپی نسبت می دهد که ظاهرا دارای انگیزه های سیاسی بود ولی از هر فرصتی برای گرد اوری اطلاعات جغرافیایی استفاده می کرد استرابون می گفت : توسعه امپراتوری روم سبب وسعت یابی دانش جغرافیا شده است ولی معتقد بود که قاره های کشف نشده هنوز در ان سوی اقیانوس اطلس وجود دارد او اظهار داشت سواحل همواره بر اثر ابروبی یا فوران در تغییرند و احتمالا متلاشی شدنهای قسمت های زیرین زمین ممکن است روزی تنگه سوئز را شکافته و دو دریا را یکی کند کتاب جغرافیای او 17 جلد بود که محفوظ مانده است این اثر عمدتا توصیف دایرة المعارف گونه ایی از دنیای شناخته شده در زمینه ی تشریح تفاوتهای فرهنگی ، انواع حکومت ، شرایط طبیعی و اداب و رسوم نواحی مختلف است .

بطلمیوس :
ستاره شناس ، ریاضیدان و جغرافیدان معروف حوزه ی اسکندریه است که حدود قرن 2 میلادی به کار مطالعه در حوزه ی اسکندریه مشغول بود این دانشمند در ناحیه ایی واقع در کنار رود نیل به دنیا امد که نامش منسوب به انجاست کتاب های او " المجسطی" و "تحقیقات جغرافیایی" نام دارد در کتاب تحقیقات جغرافیایی معلومات موجود رد باره ی سطح کره ی زمین را خلاصه و جمع بندی کرده است این کتاب در قرن 16 میلادی چندین بار تجدید چاپ شد و به زبانهای مختلف از جمله به عربی ترجمه شده است اطلاعات بطلمیوس در این کتاب عمدتا از اراتوستن ، استرابون و مارینوس است در عهد او امپراطوری روم به حد اکثر وسعت خود رسید لذا جهان شناخته شده ی او بسیار بزرگتر از گذشته بود نقشه ترسیمی بطلمیوس از این جهان که تا قرن 18 میلادی مورد استفاده جهان گردان و سیاحان بود تمام سرزمینهای بین جبل الطارق و چین را نمایش می داد بطلمیوس منابع و سرچشمه های رود نیل را به خوبی توصیف کرده و معتقد بود که این رود از دو دریاچه که خط عرضی حدود 21 درجه شمالی با هم تلاقی می کنند سرچشمه می گیرد که این فزض به حقیقت نزدیک است چرا که محل خروج دریاچه برت در خط عرضی مذکور است به نظر می رسد اطلاعات نسبتا دقیق او از نیل از تجار شرق افریقا کسب شده است نه از ساکنان مستقر در مجاورت رودخانه نیل در مورد اروپا نیز اطلاعات جغرافیایی او از جزایر بریتانیا و سرزمینهای جنوب دریای بالتیک از اطلاعات قبلی دقیقتر بود زیرا موقعیت جزیره ی تول را در عرض 63 درجه شمالی نزدیک جزایر شت لند تعیین کرده است همچنین وی نخستین کسی است که در جغرافیا واژه ی مدار و نصف النهار را به کار برده است و در نقشه هایش یک سطح کروی را روی یک سطح صاف با موقعیت ترسیم کرد .



جغرافیا از رنسانس تا قرن 18 میلادی :

در این دوره یک نهضت علمی ادبی که عمدتا بر احیای میراث فرهنگی یونانی –رومی استوار بود اغاز شد واز میان موضوعات جغرافیایی مورد اهتمام متفکران این دوره بیشتر موضوعات زیر بوده است :
1 – پراکندگی خشکی ها و ابها در سطح زمین
2 – رابطه انسان و طبیعت
3 – ثبت نتایج اکتشافات بزرگ بر روی نقشه ها
به نظر جغرافیدانان تقسیم زمین به خشکی و اب مسئله مهمی است که از زمانهای باستان مطرح بوده است متفکران عصر رنسانس معتقد بودند که حجم دریاها هزار برابر حجم خشکی های اباد کره ی زمین است از جمله انها جان کالدریا و ابلار بودند که هر دو اعتقاد داشتند در نیم کره ی شمالی زمینهایی وجود دارند که اب انها را نپوشانده است ولی در نیم کره ی جنوبی این مسئله بر عکس است مرکاتور در سال 1569میلادی نظریه معروف تعادل را مطرح ساخته است که طبق ان میزان خشکی در دو نیم کره ی زمین متوازن و متعادل است این دیدگاه تا کشف قطب جنوب که توسط جیمز کوک که خطای نظریه تعادل را ثابت کرد تفوق و برتری داشت موضوع دیگری که ذهن بسیاری از اندیشمندان این عصر را به خود مشغول کرده بود ارتباط میان انسان و طبیعت از جمله انها بودین معتقد به جبر جغرافیایی بود و اینکه میان اب و هوا و اخلاق مردم رابطه وجود دارد و وی در کتاب جمهوری خود اظهار داشت که شکل جمهوری بایستی با ویژگی های گوناگون انسان مطابقت داشته باشد او ساکنین مناطق گرم جنوبی را مثال زد که دارای قدرت شناخت حق از باطل هستند ولی اخلاق انتقام جویانه ایی دارند در حالی که ساکنین مناطق معتدله باهوشتر از ساکنین شمال و پر کار تر از ان ساکنین جنوبی هستند و از تئانایی رهبری بالاتری برخوردارند منتسکویو مولف کتاب " روح القوانین " که در قرن 18 میلادی می زیست معتقد به جبر جغرافیایی و تاثیر اب و هوا بر اخلاقیات انسانی است و کوشید تا میان ویژگی های انسانی و طبیعت پیوندی بر قرار کند او از تاثیر دشت و کوه بر خلقیات انسانها و نظام سیاسی انها سخن گفت و میان دشتهای حاصلخیز و برپایی جوامع روستایی و اشرافی ارتباط بر قرار کرد و معتقد بود که دشت محل سکونت جنگ اوران است و لذا پایگاه و مرکز حکومتهای مستبد می شود ولی مملکت کوه نشینان دارای ارامش سیاسی است زیرا قوی و شجاع هستند به این ترتیب نویسندگان واندیشمندان این دوره قبل از اینکه به بررسی زمین و محیط جغرافیایی جماعات بشری بپردازند بیشتر به بررسی خلقیات ملتها همت می گماشتند در مورد موضوع ثبت نتایج اکتشافات بر روی نقشه ها گفتنی است که انواعی از نقشه ها در قرن 15 میلادی ترسیم شد که توپوگرافی کشورها را به تصویر کشانده و متکی به اطلاعات و توضیحات حاصله از نقشه های دریایی قدیمی بود از انجایی که مجاری رودخانه ها از راههای مهم داخلی برای مسافران و مکتشفان بود رسم تعیین مسیر ئ و جهت انها از مسلمات کارتوگرافی شناخته شد همچنین روش تصویری یا نشانه های برجسته در ترسیم ویژگی های توپوگرافی سطح متداول شد و بعضی از مبانی هندسی که مورد توجه و بررسی اختر شناسان بود و در نقشه های این دوره به کار گرفته شد در این دوره نقشه سازان می کوشیدند تا از جهان گردان عقب نمانند دانشگاه وین در اتریش محل تجمع پژوهشگران نجوم و اخترشناسی بود که جغرافیا را از دریچه شناخت نجوم مورد بررسی قرار دادند و موفق شدند که موقعیت های مختلف نقاط سطح زمین را بر روی نقشه ها مشخص کنند یکی دیگر از کشور های دانش پرور در این دوره هلند بود که با وجود جنگ با اسپانیا یکی از مراکز مهم علمی در جهان به شمار می امد سیمون استیون اولین کسی بود که موفق به ساخت نوعی کشتی بادی سریع شد و توانست در ناحیه ی فنلاندریک مکتب جغرافیایی ایجاد کند که در ان افرادی مانند مرکاتور تربیت یافتند مرکاتور توانست دستگاه جدید نقشه برداری دریایی را ابداع کند و بهترین کرات جغرافیایی اسمانی و زمینی را بسازد وی در سال 1550میلادی به سمت منجم و نقشه کش مخصوص دوک دوکلو انتخاب شد و دستگاه مخصوص تصویر را که نامش بر ان ثبت شد اختراع کرد کتاب معروف او " نقشه های مرکاتور " دارای اطلاعات وسیعی است که دریانوردی را تصحیح میکرد به این معنا که همه نصف النهارات را با یکدیگر موازی و همه مدارات رابا خطوط مستقیم و هر دو دسته خطوط را عمود بر یکدیگر نشان داد در سال 1585میلادی شروع به انتشار اطلس بزرگ خود کرد که در ان 50 نقشه منطقه ایی با دقت بی سابقه ایی ترسیم شده بود و سراسر زمین را به صورتی که تاان زمان شناخته شده بود شرح داد او با همکاری دوستش ابراهام پرتلیموس جغرافیا را از انقیاد هزار ساله بطلمیوسی رها ساختند و به سبب خدمات این افراد بود که هلند تقریبا انحصار نقشه کشی را تا یک قرن حفظ کرد همچنین در این دوره یسوعیان همانقدر به علوم علاقه مند بودند که به مذهب و سیاست علاقه داشتند ماتینو ماتینی جغرافیادان یسوعی در سال 1650 میلادی کتاب اطلس چین خود را که حاوی کاملترین توصیفات جغرافیایی چین است منتشر کرد لویی چهاردهم پادشاه فرانسه نیز شش دانشمند یسوعی مذهب خود را با تجهیزات کامل برای ترسیم مجدد نقشه چین به ان دیار روانه کرد و انان در سال 1718 میلادی نقشه پهناوری در 120 شیت از چین ، منچوری ، مغولستان و تبت کشیدند که تا دو قرن بعد اساس نقشه ها بود اعجاز نقشه نگاری این عصر نقشه ایی بود که جیوانی کاسینی و دستیارانش به قطر 7 متر و 30 سانتیمتر و با مرکب کشیدند و در ان نقاط مهم دنیا را دقیقا با طول و عرض جغرافیایی نشان داده بودند در این مقطع زمانی جغرافیدانان فرانسوی خدمات در خور توجهی به علم جغرافیا ارائه دادند در سال 1700 میلادی یکی از جغرافیدانان فرانسوی به نام گیلوم دلیسل نقشه های جهان نمای منحصر به فردی ترسیم کرد و با حذف اضافات نقشه های قبلی فقط انچه شناخته شده و واقعی بود را مورد تأکید قرار داد جغرافیدان فرانسوی دیگر جین پیکارت و جمعی از اختر شناسان روش سه بعدی دقیقی را رایج کردند و نقشه های برجسته با خطوط مشخص فاصله ایی را ترسیم کردند اگر چه در قرون 16 و17 میلادی نقشه نگاری ناحیه ایی و کیهان نگاری توسعه بسیاری یافتند و اختر شناسی و جغرافیای عمومی هنوز با یکدیگر مخلوط بودند ولی پیشرفت های اولیه در جغرافیای المان نیز دیده شد جغرافیدان المانی پتروس اپیانوس اطلاعات بسیاری از نوشته های ریاضیدانان و جغرافیدانان از جمله والد سیمولر و جانز شونر اقتباس کردند ولی از الگوی بطلمیوسی در شناخت و تمییز جغرافیا از نقشه نگاری ناحیه ایی تبعیت کرد و چارچوب های خاصی را در کیهان نگاریش به کار گرفت همچنین اولین کتابهای علمی در جغرافیای انگلستان به احتمال زیاد دو کتاب جغرافیایی نانتیل کارپنتر است
وی بیشتر بر جنبه های عمومی و طبیعی جغرافیا تأکید داشت با این فرض که کیهان نگاری جغرافیا و ناحیه نگاری و توپوگرافی فقط در مقیاس از هم متفاوت می باشند وی به عنوان جغرافیدان روشن اندیشی در قرن 17 میلادی در برابر جزمیت نظریه ی سیستمی خود را مطرح کرد بدین مضمون که مجموعه سیاره زمین به منزله یک نظام هماهنگ طبیعی با عناصر و بخش های مختلف دارای تعاملات است وی تجربه را منبع اصلی در اثبات واقعیت های جغرافیایی می دانست و به دنبال علت یابی انها بود وی شاید از اولین جغرافیدانان در تاریخ جغرافیاست که انسان را به عنوان یک عامل ویرانگر در ادبیات جغرافیا وارد کرده است در اواخر قرن 17 مطالعه اثار یونانی در جغرافیا از سر گرفته شد اما روح تحقیق و بررسی کلاسیک همچنان احیا نشده بود رنسانس به عنوان یک حرکت مذهبی - فرهنگی بیشتر در جهت حفظ اطلاعات و اثار گذشته و نه گسترش انها قرار داشت بدین ترتیب انتقال از جغرافیای قرون وسطی به جغرافیای جدید به کندی صورت گرفت به تدریج دیدگاههای جدید در علم جغرافیا به اشکار شدن حدود و مرزهای جهان مسکون و غیر مسکون منجر شد و نیز تلاشهایی برای طبقه بندی اطلاعات و ترسیم انها با دقت بالا صورت گرفت که توسعه زیادی را در کارتوگرافی پدید اورد شیوه جدیدی که در طبقه بندی و تألیف اطلاعان قابل شناسایی به کار رفت در واقع پایان عصر سنت گرایی و اغاز دوره ی خرد گرایی و تجدد را نشان می دهد یکی از این اثار تحت عنوان " مقدمه ایی بر جغرافیای عمومی " توسط کلاوریوس نویسنده المانی نوشته شد و در سال 1626منتشر شد که با یک مقدمه و گزارش از جغرافیای ریاضی اغاز می شود و سپس با توصیف منطقه ایی کشورهای جهان ادامه می یابد توصیفات جالب کلاوریوس با اشاره به زمینه های تاریخی اهمیت خاصی یافت و شیوه ایی که او در جغرافیای منطقه ایی پدید اورد تا مدتهای مدیدی متداول بود بیشترین تأثیر در پیشبرد افکار جغرافیایی را وارنیوس المانی داشت او عمیقا کارهای کپرنیک ، کپلر و گالیله را مورد مطالعه و تأکید قرار داد و جغرافیا را به عنوان شاخه ایی از ریاضی تعریف کرد و انهایی را که جغرافیا را محدود به توصیف مناطق و کشورهای مختلف می کردند مورد سرزنش قرار می داد تقسیم بندی او از جغرافیای عمومی خود به سه بخش تقسیم می شد :
1 – بخش مطلق یا طبیعی ( که در ان زمین به عنوان یک کل به همراه شکل ، اندازه و مجموعه شرایط طبیعی ان مورد بررسی قرار می گیرد )
2 – بخش نسبی یا کیهانی ( که در ان زمین نسبت به سایر سیارات مورد توجه قرار می گیرد )
3 – بخش مقایسه ایی ( که در ان توصیفی کلی از زمین ، موقعیت نسبس مکانهای روی سطح زمین و ارتباط انها بایکدیگر ارائه می دهد ) .
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جغرافیا در یونان
اساتید یونانی چار چوبی از مفاهیم و یک مدل یا الگوی روش تحقیق که برای قرن های بسیار راهنمای تفکر غربی شد بوجود اوردند بعضی از مفاهیم یونان تاثیراهسته ایی بر تحقیقات غربی داشتند به گونه ای که می توان گفت با وجود تاثیر فراگیر و غالب ارسطوعلوم اروپایی نتوانست بروز کند لکن بسیاری از روش های اساسی تحقیق که هنوز هم مورد استفاده اند اولین بار در یونان بوجود امده اند .
برخی از جغرافیدانان یونان :​
هومر :​
جغرافیدانان یونان مقام هومر را تا پدر جغرافیا بالا می برند اما هومر شاعر یونانی است که منظومه های ایلیاد وادیسه منسوب به اوست منظومه ادیسه دارای اهمیت جغرافیایی زیادی است انچه مسلم است این است که با اختلاط تاریخ اساطیر و جغرافیا و در واقع چار و چوپ تفکرات مدیترانه شرقی و مرکزی را نشان میدهد هومر در این اثرش اهمیت جغرافیایی حواشی جهان معلوم ان روز را بازگو میکند برخی از جغرافی دانان و مورخان یونان قدیم از جمله استرابو سعی کردند جزایر و نقاطی که در ادیسه نام برده شده است را با حقیقت تطبیق دهند زیرا در این از سرزمینی سخن به میان امده که سراسر ان دارای افتاب دایمی است و بعدازان به سرزمینی با تاریکی مطلق میرسد که پوشیده از مه است در کتاب هومر ( ادیسه ) اسامی اروپا و اسیا به عنوان مکانهای خشکی دیده نمی نمیشود دراین ارتباط نام اروپا به ساحل دریای اژه ( بین ترکیه و یونان امروزی) روی به جانب غروب خورشید و اسیا به ساحلی که روی به جانب طلوع خورشید بود اطلاق می شد .​
تالس :​
حدود سال 640 ق.م در یونان بدنیا امد شهرت تالس در درجه اول در حوزه اخترشناسی و جغرافیا و در درجه بعد در قلمرو فلسفه بودازمصردیدن کرد و احتمالا هندسه را درانجا اموخت به مدد نجوم مصری و بابلی به پیش بینی کسوفی که در 28 ام ماه می در سال 525 ق.م روی داد موفق شد ، او اولین استاد یونانی بود که در مورد اندازه گیری و موقع اشیاء بروی سطح زمین به اظهار نظر پرداخت او در سرشت جهان تفکر کرد و نتیجه گرفت که اب عنصر متشکله و بنیادین همه چیز است به نظر او جهان نمیکره ای است که بر پهنه بی کران اب قرار دارد و زمین دایره ای شنا ور در اب میباشد این نظر برای کسی که به مصر سفر کرده و دیده بود که زمین خشک ان را طغیانهای نیل زندگی بخشیده است میتوانست فکری معقول باشد تالس برای علت حاصل خیزی زمین دست به دامان خدایان نشد بلکه کوشید توضیحی مادی و طبیعی برای ان بیابد و با همین دید زمین لرزه را تشرح کرد او فرضیه زمین شناور را مبنا قرار داد و به این نتیجه رسید که زمین لرزه ناشی از فوران اب داغ در اقیانوس اطراف است که زمین را می لرزاند.​
اناکسی ماندر :​
وی شاگرد تالس می باشد که در قرن 6 ق.م می زیست اناکسی ماندر به سبب نداشتن ابزارهای علمی مانند دانشمندان دیگر در حوزه نجوم دچار پندارهای غلط گردید و معتقد بود که زمین استوانه ایی است معلق در مرکز عالم و چون فاصله ان با همه اجرام پیرامون یکسان است وضعی ثابت دارد او برای نظر خود احتمالا با استفاده از منابع بابلی در اسپارت دست به ساختن یک گنومون یا شاخص افتابی زد و به وسیله ان حرکات سیارات و انحراف دایرة البروج و توالی انقلابین و اعتدالین و فصول را نشان داد او معتقد بود که زمین در نخستن مرحله تکوینی حالتی سیال داشته و سپس بر اثر حرارت بیرونی بخشی از ان خشک شد و بخشی به صورت بخار در امد همچنین او اعتقاد داشت که از تفاوت دمای طبقات جو حرکات بادها پدید می اید و تحول تدریجی رطوبت موجب ظهور موجودات جاندار بوده است او با همکاری هکاتائوس با ترسیم نقشه ایی از عالم بنیاد جغرافیای علمی ان زمان را نهاد . نقشه او که ظاهرا روی ورقه فلزی از برنج نقش بسته شده بود قدیمی ترین نقشه ایی است که نامش در تاریخ امده استنقشه جهان نمای او اولین نقشه با مقیاس است که در ان یونان در وسط و سایر قسمت های اروپا و اسیای شناخته شده نسبت به یونان در اطراف ان مشخص شده بود این نقشه مدور و همه جوانب ان را اقیانوس فرا گرفته بود .​
در واقعمی توان تالس و اناکسی ماندر را مبتکران سنتی کاربرد ریاضیات در مطالعه جغرافیا دانست .​
هکاتائوس :​
جغرافیدان میلتوسی ( یونانی ) در قرن 5 و 6ق.م بود او اولین کسی است که جمع اوری و طبقه بندی اطلاعات مربوط به دنیای شناخته شده و اطراف ناشناخته ان زمان را در میلتیه یا میلتوس انجام و رواج داد​
شهر میلتوس در ان زمان مرکز مبادلات اخبار جغرافیایی بود و اطلاعات در ان زمان هنگامی حالت قطعیت و رسمیت پیدا می کرد که مرد دانشمندی انرا جمع اوری و تایید میکرد وی با نوشتن دو کتاب مهم (( پژوهش ها ))​
و (( سیر زمین )) هم علم تاریخ وهم علم جغرافیا را به پیش برد​
در کتاب سیر زمین یا توصیف زمین کره زمین را به دو قاره اروپا و اسیا تقسیم کرد و مصر را هم جزء اسیا قرار داد و البته او اسیا و افریقا را یک قاره می دانست . اقدام وی در گرد اوری ئ تنظیم اطلاعات و اسناد جغرافیایی در نوع خود کاری بدیع بود و به دلیل کوششی که برای ترکیب و تالیف گزارشات و اطلاعات درباره جهان محسوس و معلوم انجام داد یکی از مؤسسان علم جغرافیای سنتی قلمداد می شود .​
هردوت :​
تقریبا یک قرن بعد از هکاتائوس می زیسته است ودر قرن 5 ق. م به کار نقد و بررسی اثار گذشتگان پرداخت در قرن 5 ق.م هیچ یک از محققان صاحب یک تخصص و حرفه مشخص نبودند و مورخان و جغرافیدانان جامعه ی حرفه ایی تشکیل نمی دادند لذا هر چند هردوت را به عنوان مورخ می شناسیم اما بسیاری از نوشته ها و کارهای او در زمره ی کارهای جغرافیایی شناخته می شود وی در سن 32 سالگی مسافرت های طولانی خیش از فینیقیه به مصر را شروع کرد و هنگامی که حدود سال 447 ق.م در اتن متولد شد ملاحظات و یاداشتهای بسیاری درباره ی تاریخ و جغرافیای کشور ها ومردم اطراف مدیترانه فراهم اورد اعتبار هردوت تا حدی به دلیل نظریه اش است که معتقد است باید با تاریخ برخوردی جغرافیای و با جغرافیا برخوردی تاریخی کرد و نیز گفته بود که تفکر جغراقیایی زایدهی تاریخ است او علاقه ای به مسائل ریاضی و اختر شناسی مانند : اندازه گیری کره ی زمین و تعیین موقعیت دقیق مکانها که بعدها با جغرافیا نزدیکی خاصی یافتن نداشت و نظریه ای که زمین را مسطح و صفحه ای میدانست که خورشید از بالای ان در مسیر قوسی شکل از شرق به غرب عبور میکند را پذیرفته بود او اصرار داشت که دره ی نیل از گل ولای همل شده از اتیوپی به وجود امده است که خاک تیره رنگ و با قابلیت زراعت بالا دارد او میگفت مسیر رودخانه ی نیل بین اسیا و لیبی تقسیم شده است و لیبی از مغرب مصر شروع میشود و این قضیه یکی از نخستسن مباحث مرز بندی منطقهای به شمار میرود او هم چنین خطوط ساحلی باستانی را بازسازی کرد و نشان داد که بسیاری از بنادر قطبی اکنون در فواصل دوری دردرون خشکی واقع اند در 5ق.م که برای بیان کیفیت دلتا ها یا برقراری رابطه بین درجه حرارت و جهت بادها تفکری وجود نداشت هردوت اشاره داشت که عمل دلتا سازی در بسیاری نقاط خصوصا در جلگه های رسوبی رود مایاندر در ملتیه صورت میگیرد و بادها معمولا از مناطق سرد به طرف نقاط گرمتر می وزند او مانند اغلب جغرافیدانان یونانی علاقه مند به مطالعه ی نظم سالانه در تقیانهای نیل بود این رود در اوایل بهار شروع به بالا امدن می کرد و در ماه سپتامبر ( مهر ماه) به بالاترین مرحله ی سیلابی میرسید و از ان به بعد کاهش مییافت در اوایل بهار و اواخر زمستان به پایین ترین مرحله ی مقدار خود می رسید هردوت ابتدا توصیفات ارئه شده از طرف سایر اساتید را با بازنگری و انها را مردود تلقی نمود سپس فرضیه خود را ارئه نمود برای مثال : این فرضیه را که باد پر قدرت ماه می که در زمستانها در شمال نیل می وزد سبب برگشت اب میشود به این خاطر که سیل و کم ابی چه باد بوزد یا نوزد روی میدهند را مردود دانسته و میگوید چنین تأثیری نمی تواند در بالا امدن سطح سایر رودها که باد به انها می وزد مشاهده شود او این اظهار نظر را که سیلهای نیل ناشی از ذوب برفها در اتیوپی هست را رد میکند زیرااتیوپی به استوا نزدیکتر از مصر میباشد مصر هرگز برف نداشته است بنابراین اتیوپی چگونه می تواتند برف داشته باشد فرضیه ی شخصی او مبتکرانه است و استفاده از منطق را در تفکر یونانی روشن می سازد هردوت مانند تمام اساتید به عنوان یک اصل بنیادی پذیرفت که جهان باید متقارن تنظیم شده باشد او معتقد بود که رود ایستر ( دانوب ) سرچشمه های خود را از سواحل غربی مجاور اروپا دریافت می کند و قبل از انحراف به سمت جنوب از طریق دریای سیاه ( تنگه ی داردانل) و دریای اژه و رسیدن به مدیترانه به سمت مشرق جریان می یابد نیل نیز بر اساس اصول متقارن باید مسیر مشابهی را طی کند از مجاورت مرز غربی انچه که در ان روز لیبی خوانده می شد بالا می اید و به سمت مشرق جریان یافته قبل از انحراف به سوی دریای مدیترانه از درون مصر به طرف شمال جاری میشود او ادامه داد در زمستان بادهای سرد شمال خورشید را وا می دارد تا در مسیر طولانی جنوب حرکت کند و مستقیما از طول دره ی اولیای نیل عبور کند گرمای متراکمی که در راس زیرین خورشید وجود داراد اب رود خانه را به سمت بالا می کشد ( تبخیر می کند ) و در زمستان رود خانه را با کاهش زیاد حجم اب رها می کند اما در طول تابستان که خورشید از طریق میانه ی اسمان به مسیر خود باز می گردد اب دوباره بالا می اید زیرا نیل سوفلی راه خورشید را در زوایای راست میپیماید و قسمت خیلی کمی از ابش تبخیر میشود از انجا که این توضیح در موافقت با مفاهیم دوگانه ( تقارن ) و مشاهدات مستقیم ( زمان وقوع سیل ) بود مورد پذیرش عمومی اساتید قرار گرفت .​
اناکساگوراس :​
جغرافیدان یونانی در قرن 4 و 5 ق.م وی شاگرد اناکسی ماندر بوداو شیفته ستاره شناسی و علم نجوم بود و نقشه زمین و اسمان را ترسیم نمود و روشن فکران یونان کتاب او را که (( در باب طبیعت )) نام داشت بزرگترین کتاب قرن دانستنداو معتقد بود که خورشید و ستارگان از توده های سوزان سنگ پدید امده اند و ماه جسم سخت و درخشانی است که نور خود را از خورشید می گیرد و ماه از دیگر اجرام سماوی به زمین نزدیکتر می باشد وی نیز معتقد بود که طغیان سالانه نیل بر اثر ذوب شدن برفها و ریزش بارانهای بهاری در اتیوپی می باشد همچنین او تنگه جبل الطارق را شکافی می دانست که بر اثر زمین لرزه پدید امده است و جزایر دریای اژه را نتیجه فرونشست اب دریا می دانست .​
بقراط :​
بقراط یک پزشک بود اما کار جغرافیایی او مشاهده شایع ترین امراض در یونان بود که انها را با نوع اقلیم و اب و هوای هر منطقه مربوط می دانست او نخستین رساله پیرامون رابطه اقلیم و طب به نام (( اب و هوا و مسکن و رابطه ان با سلامت )) را نوشت که در ان اثرات درجه حرارت و اب و هوا بر میزان سلامتی انسان و شیوع بیماری های واگیر دار را شرح می دهد شاید بتوان گفت این کار بقراط اولین مرجع در ادبیات جغرافیای پزشکی می باشد .​
ارسطو :​
وی در قرن 5 ق.م سهم عمده ایی در توسعه اندیشه های جغرافیایی داشت او مفهوم افلاطون را در مورد کرویت زمین پذیرفتو شروع به پیدا کردن توصیف و ازمایش ان مفهوم از طریق مشاهده نمود توصیف او بر گرفته از تئوری مکانهای طبیعی بود ( وقتی ماده سختی که کره زمین از ان ساخته می شود به سوی یک نقطه مرکزی فرو می رود می باید تشکیل یک گلوله را دهد ) ارسطو اولین استادی بود که اهمیت حقیقت مشاهده را در هنگام افتادن سایه زمین بر روی ماه در طول یک خسوف که به صورت هاله ایی نمایان می شود باز شناخت او همچنین دانست که ارتفاع ستارگان مختلف موقعی که انسان به سوی شمال حرکت می کند بالای افق افزایش می یابد که این فقط وقتی بیننده در حال مسافرت بر روی سطح منحنی یک کره است اتفاق می افتد بنابر این زمین باید کروی شکل باشد یکی دیگر از نظرات جغرافیایی ارسطو اصطلاحی به نام اکومن ( قسمت مسکونی زمین ) میباشد ارسطو قابلیت سکونت در عرض های جغرافیایی مختلف را متغیر می دانست که با فاصله از خط استوا تعیین می شد او می گفت اگر زمین یک کره و خورشید به دور ان در گردش باشد قسمت هایی از زمین که خورشید درانجا مستقیما در بالای ان قرار دارد باید خیلی داغتر از اماکنی که در فاصله دورتری از خورشید هستند باشداو می گوید موقعی که دما در لیبی به این اندازه زیاد است به طوری که بیشتر مردم انجا دارای پوست​
سیاه می باشند پس در استوا به دلیل گرمای زیاد زندگی امکان ندارد همچنین می افزود قسمتهایی از زمین که از استوا دور هستند باید یخ بسته و غیر قابل سکونت باشند بنابراین زندگی تنها در مناطق بین ایندو که اب و هوا ملایم می باشد و به ان اکومن گفته می شود امکان دارد .​
پی تیاس :​
او در قرن 4 ق.م می زیست و سفرهای زیادی به اروپای غربی و شمالی داشت که گزارشهای اصلی این سفرها​
باقی نمانده است ولی در اثار برخی نویسندگان به عنوان مأخذ مورد استناد قرار گرفته است او با کشتی در طول سواحل فرانسه به سوی کانال مانچ رفت و در اطراف بریتانیا طی طریق کرد پی تیاس به حدی اطلاعات جزئی و مختصر گرداوری کرد که تا ان روز به ندرت صورت گرفته بود به طوری که برخی اساتید ان زمان اطلاعاتش را خیال پردازی می دانستند و از اداب و رسوم استفاده از انبار برای غلات و تغییرات شیوه کشت و ذرع در شمال اروپا و بویژه انگلستان نسبت به جنوب ان نوشت و به توصیف دریای یخی و یخ ها ی اطراف قطب شمال پرداخت او همچنین اولین یونانی بود که در مورد امواج اقیانوسی نوشت و اظهار داشت که امواج تحت تأثیرحرکات و تأثیرات کره ی ماه هستند .​
اراتوستن :​
وی را به عنوان پدر جغرافیا می شناسند زیرا در بین سایر زمینه های علمی او اولین کسی است که کلمه جغرافیا را به کار برد هر چند بسیاری از افراد در زمینه بست اندیشه های جغرافیایی دست داشتند لکن اراتوستن از طرق زیادی مهر تاییدی بر مطالعه ی کره ی زمین به عنوان جایگاه انسان زده است که هنوز پابر جاست وی در قرن 3 ق.م می زیسته است و شاید بیشترین شهرت او به خاطر محاسبه اش در ارتباط با محیط کره ی زمین می باشد او از گزارش های رسیده دریافت که خورشید گرم در انقلاب تابستانه در شهر سوئنه ( اسوان کنونی یا مصر ) مستقیما به داخل چاه می تابد و با اطلاع از اینکه در همان زمان خورشید بر یک ستون در شهر اسکندریه مایل می تابد دریافت که با اندازه گیری زاویه ستون با سایه اش و با احتساب فاصله این دو مکان​
می تواند محیط کرهی زمین را محاسبه کند که با عدد واقعی امروزه اختلاف چندانی ندارد وی بعد از اندازه گیری محیط کره ی زمین با نوشتن کتاب جغرافیایی خود به توصیف کره ی زمین پرداخت او با استفاده از گزارشهای جهان گردان و افرادی چون اسکندر تغییرات سطح زمین و عوارض مختلف انرا شرح می دهد زمین را به شکل کروی در نظر گرفته و منطقه بندی می کند اراتوستن تنها به شرح مشخصات فیزیکی زمین اکتفا نکرد بلکه کوشید تا انرا از طریق اعمال اب ، اتش ، زمین لرزه و اتشفشان تبیین کند او اطلاعات چندانی از شمال اروپا و اسیا نداشت ولی ظاهرا اولین کسی است که در کتابش نام سرزمین چین را اورده است و در یکی از بخشهای کتابش نوشته است اگر بزرگی اقیانوس اطلس مانع نبود می توانستیم در امتداد یک مدار از اسپانیا به هند برویم وی روی نقشه های جغرافیایی نیز کار کرد و نقشه های پیشین یونانی راکه خشکی ها را محصور در اقیانوسی مدور نشان می دادند تصحیح کرد او با استفاده از اطلاعات سیاحان توانست مدارات و نصف النهارات متعدد دیگری را در نقشه بگنجاند و همین مطلب به او کمک کرد تا بعدها کره ی زمین را به مناطق منجمده ، معتدله و حاره تقسیم کند در نقشه جهانی اراتوستن که در واقع اصلاح شده ی نقشه های پیشین بود افریقا به طور نامفهومی به طرف جنوب و اسیا به طرف شمال کشیده شده اما در عوض حتی جزایر بریتانیا و سیلان در ان وارد شده است .​
هیپارکوس :​
او در قرن 2 ق.م می زیست او بر مبنای طول و عرض جغرافیایی تعیین مو قعیت نقاط زیادی را انجام داد او خاطر نشان کرد که استوا یک دایره ی بزرگ است و زمین را به دو قسمت مساوی تقسیم کرده است و به همین طریق نصف النهارات را که به طور متناوب از از دو قطب می گذرند را تعیین کرد از طرف دیگر مدارات را تعیین نمود که هر چهبه طرف قطبها نزدیک می شوند کوچکتر می گردند او اولین کسی است که با مشکل نمایش سطح منحنی زمین بر روی سطح صاف کنار امد و چگونگی ساختن نقشه برجسته را با انداختن یک پوست ظریف به حالت صا ف و مماس بر زمین بیان کرد او امیدوار بود که زمانی جغرافیا بتواند با ثبت موقعیت ها از طریق شبکه طولی و عرضی دقیقتر عمل کند .​
.....
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پست قبلی همش جا نشد ادامه اش:
پوسیدونیوس :​
اخرین مغز خلاق عهد یونان باستان بود که در قرن 2 ق.م بدنیا امد ایالات بسیاری را در نوردیل ورسالات بسیاری را نگاشت از جمله رساله ای موسوم به " درباره ی اقیانوس " نوشت تخمینی که او از فاصله ی زمین تا خورشید زده بیش از هر محاسبه ی دیگر عهد باستان به تخمین های جدید نزدیک است ( 83 میلیون KM ) برای مطالعه ی جزر ومد به کادیث ( گاوس ) در اسپانیا رفت و انرا ناشی از عمل همراه خورشید و ماه با هم دانست او وسعت اقیانوس اطلس را کمتر از انچه که هست می دانست همچنین او نظر ارسطو در مورد غیر قابل سکونت بودن استوا را نپذیرفت و براین نکته پا فشاری کرد که بالاترین درجه حرارت و خشک ترین بیابانها در منطقه ی معتدل و درمجاورت منطقه حاره قرار دارند چرا که در منطقه ی استوا خورشید مدت کوتاهتری نسبت به مناطق جنب حاره تابش مستقیم دارد او همچنین محیط کره ی زمین را مجددا مورد محاسبه قرار داد که عدد ان 29 هزار کیلو متر بود که با عدد واقعی امروز هم خوانی ندارد جالب این است که نظر درست او در مورد قابلیت سکونت در استوا مورد پذیرش قرار نگرفت لکن نظریه ی اشتباه او درباره ی اندازه گیری محیط کره ی زمین از سوی دانشمندان ان زمان پذیرفته شد .​
 

aminson

عضو جدید
سلام

كارت عاليه . خيلي خوشم اومد . اگه كاري هم از دست ما براي كمك بهت بر مياد خبرمون كن

رشته من ژئومورفولوژي هست از زير شاخه هاي جغرافي طبيعي .

دمت گرم ادامه بده . . .
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام

كارت عاليه . خيلي خوشم اومد . اگه كاري هم از دست ما براي كمك بهت بر مياد خبرمون كن

رشته من ژئومورفولوژي هست از زير شاخه هاي جغرافي طبيعي .

دمت گرم ادامه بده . . .
خوشحال می شم تو هم بیای اینجا و در مورد جغرافیا هر چییییییییییییییی دلت خواست بنویسی ( من رشته ام نیست متاسفانه برا همین اطلاعات زیادی ندارم و مطالب را از پایگاه ملی علوم داده می یارم)
پایدار باشی
;)
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مقدمه:
صنعت، که آن را فعاليت گروه "دوم" نيز مي نامند، عبارت است از " عمل تغيير شکل دادن به اشياء خام به کمک کار و تبديل آن به اشيايي که به نحوي مورد استعمال دارند. صنعت مي تواند توليد مواد و همچنين موارد استعمال آن را نيز در بر گيرد". اين تعريف گسترده مي تواند متضمن دستورزيها (صنايع دستي) و همه نوع ساخته هاي خانگي نيز باشد. ولي در معني واژه اي، صنعت مستلزم به کار گرفتن وسايل ماشيني و توليد انبوه است. از اين رهگذر تباين ميان صنايع و صنايع دستي که قابليتها و افق کارشان بسيار تنگاتنگ و دامنه دار است، بروز مي کند. البته حد و مرز ميان اين دو مفهوم، به خوبي شناخته نشده است.
..............
 
بالا